عامل جنایت در غرب تهران پس از بازگشت به پایتخت دستگیر شد
سفر به ایران به خونخواهی قتل داماد
وقتی داماد خانوادهای در افغانستان به قتل رسید، برادران عروس تصمیم گرفتند هر طوری شده عامل جنایت را پیدا کرده و از او انتقام بگیرند تا اینکه نقشه انتقامجویی آنها در ایران عملی شد.
به گزارش همشهری، این پرونده جنایی یازدهم فروردین1400 در دادسرای جنایی تهران به جریان افتاد. در آن روز به قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس جنایی پایتخت خبر رسید که پسری جوان در جریان یک درگیری به قتل رسیده است. محل حادثه محوطه پشت فروشگاهی بزرگ در غرب تهران بود. تیم جنایی پس از حضور در آنجا با پیکر بیجان مردی مواجه شدند که با ضربات چاقو جانش را از دست داده بود. با تحقیق از شاهدان مشخص شد لحظاتی پیش از جنایت سرنشینان خودرویی سد راه مقتول و 3نفر از آن پیاده شده بودند. آنها که ظاهرا از قبل مقتول را میشناختند به محض پیاده شدن، به سمت وی حمله کرده و در درگیری جان او را گرفته، سپس سوار خودرو شده و فرار کرده بودند.
در ادامه بررسیها معلوم شد که مقتول اهل کشور افغانستان بود و دوربین مداربسته فروشگاه، لحظه درگیری را ثبت کرده بود. وقتی تصاویر متهمان بهدست آمد و به خانواده مقتول نشان داده شد، آنها قاتلان را شناسایی کردند. عاملان درگیری از همشهریان مقتول بودند که بهنظر میرسید از مدتها قبل با او دچار اختلافاتی شده بودند. با سرنخهای بهدست آمده2 نفر از عاملان درگیری مرگبار دستگیر شدند، اما معلوم شد عامل اصلی جنایت فرد دیگری است.
یکی از متهمان گفت: عاملان اصلی جنایت که با یکدیگر برادر هستند نظیر و حفیظ نام دارند. ما هم در درگیری حضور داشتیم اما فقط مقتول را کتک زدیم. گمان میکنم حفیظ بود که با چاقو به مقتول ضرباتی زد. در ادامه تحقیقات نظیر دستگیر شد، اما متهم اصلی یعنی برادر ناتنی او حفیظ فراری شده و شواهد نشان میداد از ایران گریخته است.
پایان2 سال فرار
نام حفیظ در لیست افراد تحت تعقیب قرار گرفته بود اما وی بهصورت غیرقانونی از مرز ایران خارج شده و به افغانستان برگشته بود.به این ترتیب نام و مشخصات وی در اختیار اینترپل قرار گرفت. او تحت تعقیب بود تا اینکه چند روز قبل پس از گذشت 2سال از جنایت، به تیم جنایی خبر رسید که متهم فراری به ایران برگشته و در اطراف تهران زندگی مخفیانهای در پیش گرفته است. با این سرنخ مأموران وارد عمل شدند و متهم تحت تعقیب را بازداشت کردند. متهم در بازجوییها به قتل همشهری خود اقرار کرد و گفت ناخواسته مرتکب جنایت شده و قصد قبلی نداشته است. او به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای جنایی، برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
گفتوگو
به نام خدا
متهم به قتل میگوید قصد قتل نداشته و فقط میخواسته مقتول را تنبیه کند اما این تنبیه به قیمت از دست رفتن جان همشهری وی تمامشده است. او 2 سال فراری بود و دلتنگی موجب شد تا به ایران برگردد اما پس از بازگشت دستگیر شد.
انگیزه ات از قتل چه بود؟
واقعا قصد قتل نداشتیم؛نه من و نه برادرم. رفته بودیم که مقتول را تنبیه کنیم و میخواستیم طوری او را بزنیم که ناقص شود اما ورق برگشت و نقشه انتقامجویانه ما با قتل پایان یافت.
چرا از او کینه به دل داشتید و میخواستید انتقام بگیرید؟
چون مدتها قبل مقتول و خانوادهاش در افغانستان داماد ما را در درگیری به قتل رساندند و همین موجب شد تا من و برادر ناتنیام از مقتول و خانوادهاش کینه به دل بگیریم. آنها پس از قتل به ایران فرار کردند و ما که هر از گاهی برای کار به ایران سفر میکردیم، تصمیم گرفتیم به سراغ مقتول و خانوادهاش برویم تا از آنها انتقام بگیریم. پیش از این یکبار آنها را در یک مراسم عروسی در تهران دیدیم. مقتول با برادرم در تالار درگیر شدند و او آن شب حسابی برادرم را کتک زد. این اتفاق کینه ما را بیشتر کرد و بهدنبال راهی بودیم تا او را تنبیه کنیم.
برگردیم به روز حادثه، از آن روز بگو چه اتفاقی افتاد؟
ما از قبل مقتول را زیرنظر داشتیم و آن روز برادر ناتنیام نظیر دستور جنایت داد. او اما آن روز خودش داخل ماشین ماند و من با چاقو به سمت مقتول حمله ور شدم. قصدم نبود جان او را بگیرم. فقط میخواستم آسیب جدی به او وارد کنم. پس از آنکه با چاقو دو ضربه به او زدم فرار کردم اما چند روز بعد نظیر به من گفت که مرتکب قتل شدهام و پلیس دنبالم است. من هم که از زندانیشدن میترسیدم تصمیم به فرار گرفتم.
در این مدت کجا پنهان شده بودی؟
به یکی از شهرهای مرزی افغانستان رفتم و در خانه یکی از دوستانم ساکن شدم. آنقدر میترسیدم که جرأت نمیکردم روزها از خانه خارج شوم. بیشتر وقتها در خانه میماندم و مدام کابوس دستگیری و اعدام را میدیدم.حتی با برادر مقتول تماس گرفتم و از او خواستم مرا ببخشد. چندین بار هم خواستم به ایران برگردم اما از ترس مجازات بیخیال شدم. در این مدت هرازگاهی با مادرم تماس میگرفتم که او با گریه و التماس از من میخواست که به ایران برگردم. میگفت همسر و بچه هایم تنها هستند و من به نیاز دارند. میگفت برگرد خودت را معرفی کن تا ما از خانواده مقتول رضایت بگیریم اما من هربار که به زندان و چوبه دار فکر میکردم از برگشتن میترسیدم. هرچند که در آنجا هم زندگی خوبی نداشتم.
چه شد تصمیم به برگشت گرفتی؟
دلتنگی. دلم برای مادرم، همسر و بچههایم تنگ شده بود. مادرم پشت تلفن گریه میکرد که وضعیت خانوادهام خوب نیست و در تهران سرگردان هستند. دیگر دلم را به دریا زدم و برگشتم. با خود گفتم اگر دستگیر شوم به پای اولیای دم میافتم تا بهخاطر بچههایم مرا ببخشند.