• یکشنبه 25 آذر 1403
  • الأحَد 13 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 15
یکشنبه 20 فروردین 1402
کد مطلب : 188790
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/k5wNv
+
-

ناگفته‌هایی از زندگی شیخ‌حسین انصاریان؛ استاد اخلاقی که دغدغه‌اش سلامت کانون خانواده است

او برای همه نسخه مهربانی می‌پیچد

گزارش
او برای همه نسخه مهربانی می‌پیچد

مژگان مهرابی- روزنامه‌نگار

او را به استاد اخلاق می‌شناسند. صدای گرم و مهربانش به دل می‌نشیند. برای آرامش دل آدم‌ها فقط نسخه محبت می‌پیچد و معتقد است هیچ‌چیز در دنیا به اندازه مهربانی و گذشت نمی‌تواند گره‌گشا باشد. شیخ حسین انصاریان را همه دوست دارند؛ از کوچک و بزرگ، پیر و جوان؛ مشتاقند پای منبرش بنشینند و گوش جان به سخن‌های او دهند. به‌خصوص در ایام‌ ماه مبارک رمضان و شب‌های قدر. شیخ حسین سال‌هاست هنگام‌ ماه رمضان از قم به تهران می‌آید و در حسینیه هدایت یا حسینیه همدانی‌ها به منبر می‌رود. کسانی که با استاد انصاریان نشست و برخاست دارند خوب می‌دانند که او روحانی‌ای است که به وقت دعاکردن حتی افراد فاسد اخلاق را هم از قلم نمی‌اندازد. برای همه خیر و هدایت می‌خواهد و همین ویژگی خاص رفتاری اوست. دیگر اینکه بیشتر از آنکه موعظه کند در عمل خوبی‌ها را نشان می‌دهد. از این استاد بزرگ تالیفات زیادی چاپ شده که در نوع خود بی‌نظیر هستند. مشغله ایشان در روزهای‌ ماه رمضان اجازه نداد دیدار حضوری با این مرد خدا داشته باشیم. سیدضیاء‌الدین پورمحمودیان، مدیرعامل مؤسسه فرهنگی «دارالعرفان شیعی» و مسئول دفتر او، ناگفته‌های زندگی شیخ حسین را برای ما بازگو می‌کند.

سیدضیاءالدین پورمحمودیان، شیخ‌حسین انصاریان را «آقاجان» صدا می‌کند. از مدت‌ها پیش پای منبرش بوده و حالا 3سالی می‌شود که به‌عنوان مدیرعامل مؤسسه دارالعرفان شیعی در کنار استاد فعالیت می‌کند. پورمحمودیان مرتب به خانه آقاجان رفت‌وآمد دارد و بارها سر سفره‌اش نشسته است. از این‌رو اشراف کاملی به سبک زندگی استادش دارد. او شیخ‌حسین را مردی بی‌نظیر در عصر حاضر می‌داند؛ کسی که قبل از توصیه‌کردن اول خود عمل می‌کند. سر حرف را باز می‌کند: «عطوفتش را در کمتر کسی دیده‌ام. مثل پدربزرگ مهربانی می‌ماند که عاشقانه نوه‌هایش را دوست دارد.» البته این را فقط پورمحمودیان نمی‌گوید. همه کسانی که استاد انصاریان را از نزدیک دیده و با او صحبت کرده‌اند این گفته را تأیید می‌کنند. شیخ‌حسین کلام گرمی دارد و زیبا سخن می‌گوید. در حرف‌هایش ردی از انتقاد و سرزنش دیده نمی‌شود. حتی اگر کسی ظاهر دینی نداشته باشد را هم رد نکرده و از در مهربانی و عطوفت با او وارد می‌شود و به‌گونه‌ای رفتار می‌کند که فرد گمراه از مسیر اشتباه برگردد و کاستی‌های خود را اصلاح کند.

هم و غمش رفع گرفتاری مردم است
شیخ‌حسین انصاریان اما دغدغه دیگری هم دارد و آن اصلاح روابط مردم است؛ اینکه همه با هم خوب و صمیمی رفتار کنند و نسبت به هم گذشت داشته باشند. پورمحمودیان از زمان‌هایی که استادش غرق در تفکر است و به مشکلات مردم فکر می‌کند می‌گوید: «هم و غم آقاجان رفع گرفتاری مردم است. همیشه می‌گوید کلید حل همه مشکلات محبت‌کردن به هم است. می‌گوید وقتی همه با هم خوب باشند نسبت به هم بی‌تفاوت نیستند و برای کمک به هم اقدام می‌کنند. آقاجان می‌گوید در خانه‌ای که احترام و مهربانی باشد خیر و برکت روانه آن خانه می‌شود. برای همین همیشه به زن و شوهرها توصیه می‌کند با هم مدارا کنند و همراه هم باشند. آقاجان می‌گوید زن و شوهر تکمیل‌کننده هم هستند. باید عیب هم را بپوشانند. باید راز هم را حفظ کنند نه اینکه ایرادهای هم را به دیگران بگویند. زن باید قانع باشد. مرد روزی حلال تهیه کند. حواسشان به تربیت فرزندشان باشد. برای آنها وقت بگذارند. آنها را به مجالس دینی ببرند.» استاد انصاریان کتابی با همین موضوع نوشته است، «نظام خانواده در اسلام»؛ کتابی جامع و کامل که خواندنش سلامت بنیان خانواده را تضمین می‌کند.

رضایت خدا، فقط انجام امور عبادی نیست!
شیخ‌حسین خود بیش از همه به برقراری روابط صمیمانه در خانه اهمیت می‌دهد. پورمحمودیان که از نزدیک شاهد ارتباط خانوادگی آقاجان است می‌گوید: «استاد در انجام اصول اخلاقی همیشه پیش‌رو هستند. احترام زیادی به حاج‌خانم می‌گذارند. با فرزندانشان بسیار مهربان رفتار کرده و نوه‌هایشان را عاشقانه دوست دارند. حتی با آنها بازی هم می‌کنند. با اینکه از صلابت خاصی برخوردارند اما نظر خود را به خواسته همسر و فرزندانشان تحمیل نمی‌کنند.
شیخ‌حسین از آن جمله مردانی است که در کارهای خانه همیشه همسرش را همراهی می‌کند و این را سیره امیرالمومنین(ع) می‌داند. از پهن‌کردن سفره تا شستن ظرف‌ها هر کاری که بتواند انجام می‌دهد.» بعد هم با خنده به عکسی که از شیخ‌حسین حین ظرف شستن گرفته شده اشاره می‌کند و توصیه‌های اخلاقی آقاجان را بازگو می‌کند: «آقاجان همیشه می‌گوید بعضی‌ها فکر می‌کنند که کارهای خانه را فقط خانم‌ها باید انجام دهند. اینطور نیست. شوهر هم باید کمک کند. خیلی از مردم تصور می‌کنند جلب رضایت خداوند فقط انجام امور عبادی است. نماز بخوانند. روزه بگیرند. مسجد بروند. همه اینها خوب است اما احترام به حقوق دیگران هم خیلی مهم است. خانم‌ها خوب توجه کنند اگر با رفتارشان باعث نارضایتی مردشان شوند در قیامت به آنها اجازه عبور از صراط داده نمی‌شود و برعکس. آقایان هم دقت کنند اگر حق همسرشان را پایمال کنند عبادتشان قبول نمی‌شود.»

خود را جدای از مردم نمی‌داند
شیخ‌حسین انصاریان طبق آنچه در شناسنامه ایشان نوشته شده، متولد 18آبان سال 1323است؛ یعنی در آستانه 80سالگی است. با توجه به کهولت سن و ضعف، نباید خیلی خود را خسته کند. اما ایشان خود را ملزم کرده که مرتب در مؤسسه حاضر شود و جوابگوی نیاز مردم باشد. حتی پورمحمودیان را هم موظف کرده که هر کس آمد و با او کار داشت به داخل اتاق هدایتش کند.
پورمحمودیان اشاره به رأفت او می‌کند و می‌گوید: «حاج‌آقا برای سخنرانی گاهی به شهرستان‌ها دعوت می‌شوند. می‌رود حتی اگر برایش سخت باشد. در بحران کرونا نگران سلامت ایشان بودیم به همین دلیل وقتی مردم دورش را می‌گرفتند اجازه نمی‌دادیم به آقاجان نزدیک شوند. اما خود آقاجان می‌گفت راه را باز کنید. بین من و مردم فاصله نیندازید. به هر شهری هم بروند مسیری را پیاده‌روی کرده و با کسبه احوالپرسی می‌کنند. درباره آداب کسب‌وکار حلال نکاتی را گوشزد می‌کنند. از درآمدشان می‌پرسند؛ درآمد خوب است؟ چه می‌کنید؟ چه خواسته‌ای دارید؟»
شیخ‌حسین انصاریان خود را جدای از مردم نمی‌داند. مردم، خانواده بزرگ او هستند. برای همین نسبت به نیازهای آنها بی‌تفاوت نیست و اگر کسی مشکلی داشته باشد تا آن را برطرف نکند آرام نمی‌گیرد. پورمحمودیان می‌گوید: «آقاجان کاری ندارد کسی درستکار است یا خلافکار برای همه دعا می‌کند.»

تلاش برای اشاعه فرهنگی
شیخ‌حسین در کنار سفرهای تبلیغی به شهرهای دور و نزدیک کشور و برگزاری مراسم سخنرانی در کشورهای خارجی برای اشاعه فرهنگ دینی، اقدامات ارزنده‌ای انجام داده است. یکی از مهم‌ترین کارهایی که انجام داده راه‌اندازی مؤسسه دارالعرفان شیعی است که در آن تالیفات خود استاد چاپ می‌شود.
به‌گفته پورمحمودیان قریب به 200جلد از شیخ انصاریان منتشر و روانه بازار شده است. «ترجمه قرآن کریم»، «ترجمه نهج‌البلاغه»، «ترجمه مفاتیح‌الجنان»، «ترجمه صحیفه سجادیه»، «تفسیر حکیم»، «عرفان اسلامی»، «چهل حدیث حج»، «شرح دعای کمیل»، «توبه»، «آغوش رحمت»، «نسیم رحمت»، «وسایل هدایت»، «مهر و محبت»، «راهی به‌سوی اخلاق»، «عبرت‌های روزگار»، «عارفانه»، «با کاروان نور»، «صبر از دیدگاه اسلام»، «آشنایی با کرامات اهل‌بیت(ع)»، «اخلاق خوبان»، «عنایت امام عصر»، «عرفا چگونه می‌بینند؟»، «نگاهی به مقام امام‌زین‌العابدین(ع)»، «نگاهی به مقام امام‌حسین(ع)»، «مادر امام‌عصر(عج)»، «نظام خانواده اسلامی» و ده‌ها کتاب دیگر ازجمله مواردی است که می‌توان به آنها اشاره کرد.

مکث
مشروب‌فروشی‌ای که چلوکبابی شد

شیخ‌حسین انصاریان در یکی از سخنرانی‌های خود چنین نقل کرده است: «قبل از انقلاب در یکی از سفرهایم به همدان، روزی چند جوان متدین شهر آمدند و گفتند در خیابان بوعلی که مهم‌ترین خیابان همدان است کاباره‌ای وجود دارد که روزانه قریب به کامیون مشروب می‌فروشد. این موضوع را در منبر مطرح کنید و به خانواده‌ها و جوان‌ها هشدار دهید. مدتی با خودم فکر کردم که با این مرکز چه کاری می‌توان انجام داد. تا اینکه به‌نظرم رسید خودم با لباس روحانی به مشروب‌فروشی بروم و با صاحب آن صحبت کنم. وقتی زمان رفتن به آنجا قطعی شد به حاج‌آقا مقدسی گفتم کاری ندارید؟ گفت نه! گفتم می‌خواهم دیدن یک مریض بروم. می‌دانستم اگر بگویم به مشروب‌فروشی می‌رویم به‌احتمال زیاد خودش نمی‌آید و نمی‌گذارد من هم بروم. واقعا جنبه حیثیتی این کار سنگین بود. به هر حال رفتیم. وارد کارباره که شدیم تا چشم صاحب آنجا به ما افتاد با هیجان و مضطرب بیرون آمد و گفت: حاج‌آقا اشتباه آمدید. گفتم نه عزیزم اشتباه نیامده‌ایم. از او پرسیدم مسیحی هستی یا یهودی یا مسلمان. گفت مسلمان. گفتم خدا را قبول دارید. گفت اختیار دارید. گفتم حتما درباره قیامت هم مطالبی شنیده‌اید؟ بعد یک حدیث قدسی خواندم. گفتم خدای متعال می‌فرماید: «از چهل سالگی به بالا نخستین موی سفیدی که به سر و صورت بنده‌ام دیده شود من از او حیا می‌کنم. شما دلت نمی‌خواهد بعد از این همه موی سفید از پروردگار حیا کنی؟ گفت چه کنم؟ گفتم بگو کسی مشروب برندارد. به حاج‌آقا مقدسی گفتم پول دارید. گفت بله. 7هزار و 500تومان به رئیس کاباره دادم. گفتم حالا حاضری تابلوی مشروب‌فروشی را پایین بیاوری؟ گفت بله. وقتی جوانان و هیأت مدیره مهدیه همدان متوجه این موضوع شدند تصمیم گرفتند آنجا را تبدیل به چلوکبابی کنند. این آقا تا چند سال بعد از انقلاب در قید حیات بود و هر بار به همدان می‌رفتم به او سر می‌زدم.»

مکث
دزدی که توبه کرد

در یکی از خاطرات شیخ‌حسین انصاریان آمده است: «یک بار دیگر هم اتفاق عجیب و شگفت‌آوری در حرم امام‌رضا(ع) برایم پیش آمد که برایم خاطره‌ای خوش شد. در سفری که به مشهد مقدس داشتم با خودم گفتم که بدون عمامه وارد شوم و عبا را روی سرم بکشم و به گوشه دنجی بروم. می‌خواستم با خدا خلوت کنم. پشت دیوار متصل به در ورودی حرم مشغول زیارت شدم. در حال خودم بودم که حضور کسی را حس کردم. سر برداشتم دیدم یک روحانی است. از من خواست به دارالسعاده بروم. جوان بود. خواست همراهش شوم تا موضوعی را برای من تعریف کند. گفت اگر اینجا شلوغ نبود لباسم را در می‌آوردم و بدنم را به شما نشان می‌دادم. پر از خالکوبی است. من دزد بودم. با دوستم به خانه‌های مردم می‌رفتیم و دزدی می‌کردیم. یک شب که برای سرقت رفته بودیم از خیابان ری به‌سوی میدان قیام راه افتادیم. شب 21‌ماه رمضان بود. در بین راه، درست زیر پل ری به جمعیت زیادی رسیدیم. از یک نفر پرسیدم چه خبر است؟ گفت شب قدر است و مردم احیا گرفته‌اند. نمی‌دانم چه شد اما بین مردم نشستیم. شما سخنرانی کردید و بعد هم احیا گرفتید. ما دو نفر دزد هیچ شناختی از شما نداشتیم، احیا برگزار شد، حس عجیبی به من دست داد. انگار به عالم دیگری وارد شده بودم. دست به توبه برداشتم. همان شب به دوستم گفتم از کار خود پشیمانم و می‌روم که طلبه شوم. من در مسیر حوزه قرار گرفتم.
ابتدا به همه خانه‌هایی که از آن دزدی کرده بودم مراجعه کردم و به صاحب اموال گفتم یا برای خدا حلالم کنید چون توبه کرده‌ام، یا مهلتم دهید تا با باز گرداندن اموالتان از مدیونی درآیم. جالب اینکه آنها از توبه‌ام خوشحال شدند و حلالم کردند. حتی غرامت هم نگرفتند. 15سال است طلبه‌ام. خوشحالم که سخنرانی‌هایم اثر درمانی داشته است.»

این خبر را به اشتراک بگذارید