• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
دو شنبه 15 اسفند 1401
کد مطلب : 187232
+
-

خودمان را فریب ندهیم

عیسی محمدی

در اینکه کشور ما از حیث جمعیتی دچار مشکلات حادی شده، بحثی نیست. غالب جمعیت‌شناسان کشور روی این گزاره اتفاق نظر دارند که نرخ جایگزینی جمعیت در ایران در سطح استاندارد نیست. اختلافاتی که بین جمعیت‌شناسان وجود دارد، در نحوه و نوع برنامه‌هایی است که می‌تواند منجر به رشد جمعیت شود و نیز در نگاه به آینده که حالا خود بحثی مفصل است و مجالی دیگر برای صحبت می‌طلبد.

استدلالی به نام امنیت اقتصادی
یکی از بدیهی‌ترین استدلال‌هایی که این روزها برای عدم‌فرزندآوری می‌شنویم، عدم‌امنیت اقتصادی و عدم‌اطمینان به آینده و... است. در واقع ترس از نگرانی‌های اقتصادی، باعث شده است تا برخی به سمت و سوی فرزنددار شدن نروند یا به تک‌فرزندی اکتفا کنند. اما آیا چنین استدلالی، درست است؟

استدلالی که درست نیست
اگر درست نباشد چه؟ بدیهی‌ترین واکنش این است که از درستی یک استدلال سؤال بپرسیم؛ قرار نیست که هر چیزی را چشم‌بسته قبول کنیم. این استدلال می‌گوید که بزرگ کردن فرزند، نیاز به امکانات و بنیه مالی و فراغت و... دارد. گزاره‌ای که کاملا درست است. این استدلال می‌گوید باید به آینده اطمینان داشته باشیم تا بتوانیم فرزندآوری کنیم؛ این نیز یک گزاره منطقی و درست است. اما آیا همین‌ها، باعث می‌شوند تا این استدلال، شکل درستی به‌خودش بگیرد؟
پژوهش‌ها از این سخن می‌گویند که رشد جمعیت، ارتباط چندان یا دست‌کم ارتباط معنادار با رفاه اجتماعی و سیاسی ندارد. همین الان به دنیا نگاه کنید؛ مشکل‌دارترین کشورها در حوزه رشد جمعیت، مرفه‌ترین آنها هستند. کشورهای آفریقایی و برخی کشورهای توسعه‌نیافته آسیایی و آمریکای لاتین نیز  از بیشترین رشد جمعیت برخوردارند. اینها چطور قابل توجیه است؟

نگاهی به رکورد دهه 60
حتی در ایران خودمان هم اگر دقت کنیم، با وجود مشکلات اقتصادی فراوانی که امروزه گریبانگیر ما شده است اما باز نمی‌توانیم ادعا کنیم که اوضاع اقتصادی و اطمینان به آینده مردم در امروز، نسبت به دهه 60 کمتر بوده است. با این حال رشد جمعیت در دهه 60، عملا رکوردها را جابه‌جا کرد. این چطور قابل توجیه و دفاع است؟

نکته‌ها و گفته‌ها
البته کلام ما این نیست که بله، پس فقیرتر باشیم  بهتر است لابد. قصه اصلا نقل این حرف‌ها نیست. به قول معروف، به «یا»، می‌توان به «و» اعتقاد داشت؛ یعنی بهترین حالت آن است که جامعه‌ای مرفه با رشد جمعیت متعادل و قابل دفاع داشته باشید. در این اکیدا بحثی نیست. اما نکته بسیار مهم‌تری که در این میانه مطرح شده است، یک چرخش ذهنی بسیار خطرناک است؛ چرخش ذهنی که ماهیت آن را فردگرایی، سودمحوری و... تشکیل می‌دهد. به واقع همه‌‌چیز، ماهیتی فلسفی و ذهنی به‌خودش می‌گیرد؛ اینکه من چرا باید فرزنددار شوم و به چه دردم می‌خورد و چه نفعی برایم دارد؟

این گره‌های ذهنی خطرناک
وقتی این چرخش فلسفی و ذهنی خطرناک را دنبال می‌کنیم، می‌بینیم که کار به بازنمایی‌های رسانه‌ای، شبکه‌های اجتماعی و... می‌کشد. شما دقت کنید که برخی، چطور از فرزندآوری و کسانی که بیشتر از دو یا سه فرزند دارند، یاد می‌کنند؛ تعبیرهایی شرم‌آور که انسان حتی در بازتکرار آنها می‌ماند. چنین نگاهی رفته‌رفته جا می‌افتد که بله، فرزندها مانع پیشرفت ما می‌شوند و چه نیازی به آن‌هاست و.... استدلال‌هایی که نفع و سود، محورشان را تشکیل می‌دهند. تفکری که در آن، نگهداری از حیوانات خانگی می‌تواند مشکلی نداشته باشد، ولی نگهداری از فرزندان می‌تواند باعث و بانی اتهام‌های زیادی شود؛ چنانچه نمونه‌های تأسف‌برانگیز آن را هر از چندی مشاهده می‌کنیم.

به پیشواز یک تقابل ادراکی
این به واقع، یک تقابل ادراکی است؛ چرا که درک شهروندان از این مسئله، منجر به تصمیم نهایی آنها می‌شود. وقتی هم که به درک درستی نرسند، قطعا تصمیم درستی هم نخواهند گرفت. قصد نگاه بدبینانه به ماجرا را هم نداریم؛ الزاما کار، کار اغیار نمی‌تواند باشد. گاهی کار، کار خودمان است؛ ایده‌هایی برخاسته از ذهنیت تغییر یافته ما. ذهنیت و فلسفه‌ای که می‌گوید  به جای وظیفه‌‌گرایی، بهتر است سودگرایی را دنبال کنیم؛ به جای منافع آتی، بهتر است منافع آنی را دنبال کنیم و به جای فداکاری در راه اوج گرفتن خانواده و فرزندان‌مان، دنبال فدا کردن آنها برای اوج گرفتن خودمان باشیم. خودمحوری همین چیزهاست دیگر، نه؟
البته که همه‌‌چیز به‌صورت ضربتی اتفاق نیفتاده است و این تغییراتی که الان داریم نوک آن را می‌بینیم، یک کوه عظیم یخی هستند که فرایند شکل‌گیری‌شان از سال‌های گذشته آغاز شده است؛ ولی چون آرام‌آرام جلو آمده کسی متوجه بحران نشده است.

چه باید کرد؟
کمترین کاری که در این میانه می‌توانیم انجام دهیم، تعریف درست صورت مسئله است: اینکه خودمان را فریب ندهیم و باور کنیم که مشکل، فرهنگی‌ذهنی است نه اقتصادی. این ابتدای راه است. گاهی نیم‌نگاهی به برنامه‌های حمایتی صورت گرفته، هر خواننده‌ای را به این نتیجه اولیه می‌رساند که چنین برنامه‌ای، نه تناسبی با صورت مسئله واقعی دارد، نه تناسبی با نتیجه‌گرایی؛ و به نظر می‌رسد از ابتدا قرین موفقیت نخواهد بود. اولین گام، همانا درک واقعیت‌ها و بازتعریفی درست از ماجرا و این بحران است. در این صورت، نوک پیکان برنامه‌ها جنبه فرهنگی و اقناعی خواهد داشت؛ آن هم به قول رهبری، با منطق نو و نه با حرف‌ها و قواعدی که متعلق به دهه‌ها قبل‌تر هستند و عملا مخاطبی ندارند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید