زهرا حسینزاده؛ پرستار و امدادگر دوران دفاعمقدس از روزهای پرتنش آن روزها میگوید
255روز تلاش بیوقفه در میدان جنگ
فرنیا عربامینی-روزنامهنگار
زهرا حسینزاده از پرستارهای دوران جنگ است که از سال1359تا 1365در جبهه حضور داشته و شاهد حوادث تلخ و شیرینی از دوران دفاعمقدس بوده است. بهگفته خودش 255روز در جریان عملیاتها در خط مقدم بوده و مجروحان زیادی را مداوا کرده است. تلاش و تعهد کاریاش برای کمک به دیگران هنوز زبانزد کسانی که در آن دوران همکار حسینزاده بودهاند، است. این بانو خاطرات زیادی از جنگ و حماسهآفرینی رزمندهها به یاد دارد. حتی بعضیشان را تصویربرداری کرده و بهصورت گنجینهای گرانبها در آلبومی نگه داشته است. حسینزاده مصداق یک زن ایثارگر است که سبک زندگی جالبی دارد. صحبتهای او میتواند شاهد این ادعا باشد. خاطراتش را برای ما بازگو میکند.
سن و سالی از او گذشته اما همچنان سرحال و قبراق است. میگوید: «متولد سال 1320هستم از شهرستان ارسباران.» اصالتش آذری است اما بهگفته خودش از یک سالگی همراه با خانواده به تهران آمده و در اینجا ساکن شده است. او با اشاره به گذشته خود سر حرف را باز میکند: «پدرم کارمند اداره فرهنگ و هنر بود؛ مردی معتقد و مذهبی. ما هم در همین خانواده تربیت شدیم. سال1347بهعنوان بهیار در بیمارستان مشغول به کار شدم.» حسینزاده در فعالیتهای انقلابی حضور چشمگیری داشت و جزو نخستین بانوانی بود که در مدرسه علوی، امام(ره) را از نزدیک ملاقات کرد.
پرستاری زیر موشکباران اتاق عمل
با شروع جنگ، حسینزاده که دانشجوی ترم آخر دانشکده پرستاری بود، تصمیم گرفت برای کمک به جبهه برود. او دختر خردسالش را به اقوام خود سپرد و همراه با 11پزشک و پرستار دیگر بهعنوان داوطلب راهی مناطق جنگی شد. نخستین عملیاتی که در آن شرکت کرد عملیات ثامنالائمه(ع) بود. حسینزاده دراتاق عمل کنار پزشکان و جراحان خدمت میکرد و عملیات که به پایان میرسید به تهران بازمیگشت و در بیمارستان شهید معیری به مداوای بیماران و مجروحان میپرداخت. در واقع هر جا نیاز به امدادگر یا پرستار داشت حسینزاده خود را میرساند؛ آبادان، اندیمشک، اهواز و دزفول، فرقی نمیکرد کجا باشد. فقط میخواست کمک کند. او به آن روزها برمیگردد: «در 11عملیات شرکت داشتم. علاوه بر آن، بهعنوان پرستار در نقاهتگاههای سپاه هم فعالیت میکردم. شرایط سختی بود. امکاناتی نداشتیم. گاهی در اتاق عمل مستاصل میماندیم که چه باید بکنیم. وسایلی که داشتیم حتی جواب پانسمان زخم رزمندهها را هم نمیداد.» سختتر از کمبود وسایل و تجهیزات پزشکی حضور نفوذیها و فتنهانگیزی آنها بود، با دادن اطلاعات به دشمن چه جنایتها که رقم نمیزدند. او تعریف میکند: «یک بار با گرایی که نفوذیها به دشمن داده بودند بیمارستان صحرایی ما هدف موشک قرار گرفت. در حال عمل جراحی بودیم که سقف اتاق خراب شد. اما پزشکان دست از عمل جراحی برنداشتند. هیچکس اتاق عمل را ترک نکرد.»
همه مردم برای هم بودند
«با همه مشکلات و کمبودها اما کادر درمان سنگتمام میگذاشتند تا جان یک رزمنده را نجات دهند. حال بعضی از مجروحانی که میآوردند خیلی بد بود. بدنشان مثل آبکش سوراخ سوراخ بود و خونریزی شدید داشتند. با وجود تعداد زیاد مجروحان هیچ وقت در بیمارستانها با کمبود خون مواجه نشدیم.»؛ حسینزاده با بیان این جمله به تغییر سبک زندگی آن زمان و حالا اشاره میکند که فرق زیادی کرده است. او ادامه میدهد: «در دوران دفاعمقدس همه برای هم بودند. کمتر کسی به فکر منافع خود بود. پرستارها تلاش بیوقفه داشتند و همین خستهشان میکرد. از سوی دیگر بیخوابیهای چند روزه آنها را از پا در میآورد. اما هیچکس گله نمیکرد. از سوی دیگر مجروحان درد زیادی متحمل میشدند و به جای نالهکردن دست به دعا برمیداشتند. صدای مناجات و صبوری آنها خستگی را از تن کادر درمان بیرون میآورد.» با پایان جنگ حسینزاده بهکار پرستاری خود در بیمارستانهای تهران ادامه داد و در کنارش به کلاسهای اخلاق و نهجالبلاغه میرفت. تا اینکه سال1374بازنشسته شد و هماکنون روزهای سالمندی خود را با مطالعه کتاب یا دیدن دوستان سپری میکند.