جنایتکار فراری ساواک در لسآنجلس ندای زندگی و آزادی سر میدهد، درحالیکه 44سال قبل قاتل زندگی و آزادی بود
رونمایی از فسیل جنایت
همزمان با شنبه تاریخی مردم ایران در روز 22بهمن 1401 و راهپیمایی غیورانه 21میلیونی مردم ایران در این روز تاریخی، جمعی محدود و معدود از عناصر ضدانقلاب نیز در لسآنجلس آمریکا یک دورهمی برگزار کردند. این تجمع که با استقبال اندک ایرانیان مقیم آمریکا برگزار شد حتی لسآنجلس تایمز را هم به دردسر انداخت و این رسانه آمریکایی نتوانست اخبار خوبی درباره پرشور و پرتعداد بودن آن مخابره کند. گویی بازماندگان متوفایی که نیت براندازی داشت به استقبال پیکر بیجان شبه جنبش خود رفته بودند تا تابوتی را که مردم ایران در راهپیمایی چشمگیر 22بهمن آخرین میخ را به آن زده بودند تحویل بگیرند.
اما همین دورهمی محدود ضدانقلاب در لسآنجلس منبع موجی نو در اخبار ایران شد که موج واکنشها به آن تا یک هفته بعد نیز ادامه یافت. در خلال این دورهمی از یک چهره منفور و ضدبشریت بعد از سالها پردهبرداری شد. «پرویز ثابتی» سرشکنجهگر ساواک بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و شکست طاغوت زمان، انزوا و دوری از رسانه را در پیش گرفته بود. او که در نوروز سال 1350 با راهانداختن یک شوی تلویزیونی از اعترافات دستگیرشدگان به قدرتنمایی میپرداخت نیم قرن گذشته را کاملا در سکوت گذرانده بود. حضور او در تجمع عناصر ضدانقلاب در روز 22بهمن در شهر لسآنجلس بار دیگر نام او و جنایتهایش را در ساواک در صدر بالاترین خبرها قرار داد.
مسئولیت دقیق ثابتی در ساواک چه بود؟
رسانههای ایران در روزهای اخیر عنوان «سرشکنجهگر ساواک» را به این مرد شیطانصفت اختصاص دادند. اما سؤال اصلی این است که عنوان شغلی دقیق او چه بوده است؟ ثابتی رئیس اداره کل سوم ساواک بود که موسوم به امنیت داخلی بوده است. این اداره کل اما بخشهای عریض و طویلی داشت. دفتر و بخش مفصلی برای بازجویی و البته 7 اداره مجزای دیگر مواردی بود که تحت مدیریت ثابتی تا سال 1357اداره میشد. ضمن اینکه زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری نیز در ذیل ردیفهای یکی از ادارات کل سوم تحت امر ثابتی بود. این زندان همانجایی است که امروز تحت عنوان موزه عبرت در معرض دید عموم قرار گرفته و شدت جنایات آن موجب شگفتی و تألم است.صفحه چهارم این پرونده بخش کوچکی از این جنایات را از زبان 2 چهره مطرح سیاسی ایران یعنی احمد توکلی و بهزاد نبوی آورده است، اما در اینجا ذکر این نکته لازم است که ثابتی آنقدر در خوشخدمتی به شاه افراط کرد و آنقدر از خوی انسانیت دور شد که صدای آمریکاییها را هم در آورد.
اقدامات ثابتی و دار و دستهاش در زندان کمیته مشترک موجب شد در سال 1976میلادی (1355شمسی) سازمان عفو بینالملل درخصوص وضعیت حقوق بشر در ایران لب به انتقاد بگشاید و گزارشی را از عدمدسترسی به وکیل برای متهمان، اعترافگیری زیر شکنجه، عدمتفهیم اتهام به متهمان و سلول انفرادی منتشر کند.
نمایش واقعیت یک شبه جنبش
اینکه اقدامات ثابتی در ساواک صدای ارباب پهلویها یعنی آمریکا را هم در آورده و شکایت سازمان عفو بینالملل علیه پهلوی را موجب شده بود، اصلیترین سند برای اثبات وحشیگری اوست؛ اما اینکه دشمنان جمهوری اسلامی درحالیکه با شعارهای زیبای «زن زندگی آزادی» و «مرد میهن آبادی» به میدان آمدند و در روز تشییع جنازه بهاصطلاح جنبش خودشان به چهرهای مثل ثابتی متوسل شدند، نشانگر اوج اضمحلال و دروغگویی آنهاست.
جنبشی که با ادعای حمایت از حقوق تضییع شده بانوان ایرانی حیات خود را آغاز کرد، حالا در تجمعاتش میزبان کسی است که خودش دشمن اصلی بانوان ایرانی بوده و از هیچ جنایتی علیه آنها فروگذار نکرده است.
«مرضیه دباغ» بانوی مبارز انقلابی در خاطرات خود از زندانی که تحت نظر پرویز ثابتی اداره میشد خاطرات مفصلی نقل کرده که تورق آن نشان میدهد او در عمل به شعار «زن زندگی آزادی» چقدر اهتمام داشته است. «یک بار وقتی بر اثر درد ضربات شلاق بیهوش شدم و دوباره چشم باز کردم، خودم را داخل اتاقی که در آن یک میز و صندلی بود، دیدم. پشتم بهشدت درد میکرد و زخمهایم میسوخت. از وحشت و ترس خود را به دیوار چسباندم تا اگر دوباره برای شکنجه آمدند، پشتم از ضربات شلاق در امان بماند؛ از شدت خستگی چشمهایم را نمیتوانستم باز کنم، صدای پایی شنیدم. چشمهایم را نیمه باز نگه داشتم، دیدم مأموری وارد شد -خدا عذابش را زیاد کند – چشمهایم را کاملاً بستم و به خدا توکل کردم. مدتی ایستاد و رفت، طولی نکشید که دوباره بازگشت و باتوم برقی در دست داشت. جلو آمد و مرا کتک زد. وحشی و نامتعادل بهنظر میآمد، هر چه میپرسید اظهار بیاطلاعی میکردم. اثر باتوم برقی روی نقاط حساس بدن؛ لب، دهان، گوش و… به قدری دردناک بود که کاملاً بیحس و بینفس میشدم. یک مرتبه، مرا روی تختی خواباندند و دستها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجهگر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت: «آخ سیگارم خاموش شده و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلولهایم درد برخاست...»
وقتی جنایت قابل لاپوشانی نیست
عمق جنایتهایی که دستگاه امنیتی و اطلاعاتی پهلویها که ثابتی در راس یکی از مهمترین بخشهای آن بود به قدری وسیع و گسترده است که حتی سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، صدای اعتراض هوادار و حامی همیشگی محمدرضا پهلوی را هم در میآورد. گزارشها و اخبار جنایتهایی که در سلولهای مخوف و زندانهای ساواک به بیرون درز میکند کار را به جایی میکشاند که رئیسجمهور جدید آمریکا که ازحزب دمکرات به ریاست جمهوری رسیده است از وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی میکند. محمدرضا هم از تغییر موضع آمریکا نسبت بهخود احساس نگرانی کرده است. در این ایام، اتحادیه بینالمللی حقوق بشر نیز در مرداد سال ۱۳۵۶ نامه اعتراضآمیزی به محمدرضا پهلوی مینویسد. این اتحادیه برای دومینبار در خرداد ۱۳۵۷ با انتقاد از حمایتهای آمریکا از شاه، نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران هشدار میدهد. وزارت امور خارجه آمریکا در پاسخ به این بیانیه تأکید میکند رئیسجمهور کارتر و وزارت امورخارجه، اولویت و علاقه خود را به رسیدگی به وضعیت حقوق بشر در ایران دادهاند. این در حالی است که محمدرضا پهلوی از یک سال قبل از آن تحت فشار دولت جدید آمریکا تا اندازهای از اختیارات ساواک کم کرد و دستور آزادی زندانیان سیاسی را داد. سیاست فضای باز سیاسی در 2 سال پایانی حکومت پهلوی یک ظاهرسازی دیرهنگام و «تلاش فریبنده دیگری بود شبیه مبارزه با فساد، انقلاب اداری و پیکار با بیسوادی که برای مقابله با بحران سیاسی اتخاذ شد، اما در نهایت تصمیمگیری در همه امور مملکتی در انحصار شاه باقی ماند».
محمدرضا در اوایل اعلام طرح فضای باز سیاسی در انتقاد به فشارهای کارتر به یکی از نزدیکان خود گفته بود: «آنها فضای باز سیاسی میخواهند، من به آنها خواهم داد. آنقدر بندها را شل خواهم کرد که آمریکاییها از من خواهش کنند بار دیگر آن را سفت کنم».
تطهیر جنایتکاران
با وجود شواهد و مدارکی که چه در اسناد ساواک و چه در اعترافات شکنجهگران و نیز بیان جزئیات شکنجهها از سوی شکنجهشدگان بهدست ساواک وجود دارد، افرادی در شبکههای مجازی و بعضا برخی شبه رسانههای وابسته به رژیمهای شکنجهگر مرتجع منطقه سعی در تطهیر چهرهای مانند پرویز ثابتی که نقش مستقیمی در مدیریت و هدایت شکنجهها در ساواک و خصوصا کمیته مشترک ضدخرابکاری داشته است دارند. این افراد با این ادعا که 44سال از انقلاب اسلامی گذشته است و نمیتوان صحت ادعاها درباره نقش داشتن در شکنجه یا آمریت انجام آن از سوی ثابتی را تأیید کرد؛ مدعی شدهاند که ثابتی هرگز نقش مستقیمی در شکنجه کردن افراد نداشته است و حتی با شکنجه زندانیان نیز مخالف بوده است. پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک و رئیس ساواک تهران بود. در واقع در یک دهه پایانی حکومت پهلوی، پرویز ثابتی مسئول مستقیم مقابله با جریانهای چریکی بود و حفظ امنیت داخلی کشور را برعهده داشته و این یعنی هر آنچه درباره شکنجهها، اعدامها و بازداشتهای انقلابیون و مخالفان رژیم پهلوی شنیدهاید زیرنظر پرویز ثابتی و توسط او انجام شده است. همین پیشینه کافی بوده که ثابتی را 4 دهه در سایه فرو ببرد. با این حال، رونمایی پرویز ثابتی از خود بعد از بیش از 4دهه، واکنشهای زیادی را میان مردم برانگیخته است. جریانهای ضدانقلاب عمدتا نزدیک به پهلویها؛ از آفتابی شدن ثابتی استقبال کردهاند و آن را نشانه «آزادی» دانستهاند اما در سوی دیگر ماجرا کمتر ایرانیای را میتوان یافت که ثابتی را همرده با گروهک منافقین نداند و او را بابت جنایتهایی که در دوران مسئولیتش در ساواک مرتکب شده است، قابل تعقیب قانونی نداند. برای دریافت اینکه چرا ثابتی مستحق پیگیرد قانونی است کافی است به این گفته سپهبد « ناصر مقدم » آخرین رئیس ساواک درباره ثابتی توجه کنی که گفته بود: «ثابتی شخصیت خشنی بود و اساسا من آمدم تا پرویز ثابتی را کنار بزنم تا خشونت از بین برود.» چنین شخصیتی اکنون در حالی در خیابانهای کشورهای غربی دم از آزادی میزند که باید در پیشگاه مردم ایران پاسخگوی جنایتهای خود باشد و در مقام پاسخگو و نه مطالبهگر در محضر عدالت قرار گرفته تا معنای زندگی را که از بسیاری در دهه 50گرفت دریابد. برپایی دادگاهی بینالمللی برای دادخواهی از جنایتهای ثابتی در حکومت پهلوی حداقل انتظاری است که قربانیان انتظار آن را دارند.