مقاومت نساجی در برابر استعفای حمید مطهری و حمایت قاطع بازیکنان و مدیران باشگاه از این مربی، نوعی از «بلوغ» را در فوتبال ایران نشان میدهد. چرا باشگاهی که بهتازگی با یک مربی قرارداد بسته و نخستین تجربه سرمربیگری او را رقم زده، باید با چند نتیجه بد قید این مربی را بزند؟ این «تحمل بار سنگین شکست» در لیگ برتر بیستودوم نه فقط در نساجی، که در تیمهای دیگری هم دیده شده است. 20هفته بعد از شروع رقابتهای لیگ برتر، فقط 3تیم به نیمکتشان دست زدهاند و 13باشگاه دیگر تصمیم گرفتهاند که در هر شرایطی از سرمربیشان دفاع کنند. این آمار نشان میدهد مربیگری در بالاترین سطح فوتبال باشگاهی ایران، دیگر یک مسئولیت کوتاهمدت نیست. حالا بالاخره میشود از پروژههای طولانیمدت حرف زد. از جاریشدن «سلیقه فنی» در باشگاهها و جا افتادن اندیشههایی که طبیعتا برای شکلگرفتن، به زمان نیاز دارند. قبلا مد بود که به محض روبهرو شدن با نخستین بحران، «شوک درمانی» از راه میرسید و نخستین تصمیم برای شوکدادن به تیم هم، برکناری مربی بود؛ تجربهای که سالها در لیگ برتر تکرار شد و نتیجهای هم نداشت. باشگاههایی که در میانه فصل سرمربیشان را عوض میکردند، برای مدتی سرگردان بودند و بعد از آن هم سرمربی جدید مدعی میشد که چون تیم را خودش نبسته، نمیتواند نتایج را تضمین کند. در این فصل اما باشگاههای ایرانی یک راه نرفته را آزمایش کردند؛ راهی به اسم «صبر» که داروی نتیجهبخشی هم بهنظر میرسید.
نساجی برای سرمربیاش صبر میکند؛ درست همانطور که استقلال صبر کرد. تیمی که بهنظر میرسید کاملا از کورس خارج شده و دیگر امیدی به قهرمانی ندارد، به کمک همین صبر، اوضاع را عوض کرد و با 4پیروزی متوالی، قدرتمندانه به کورس برگشت. اگر سرمربی استقلال عوض میشد، چه اتفاقی میافتاد؟ باشگاه زمان را از دست میداد و تا سرمربی جدید به هماهنگی با تیم برسد، فصل دیگر تمام شده بود. حتی صدرنشین لیگ برتر هم، مزد این صبر را گرفته است. سپاهان بین هفتههای سوم تا نهم، در 6مسابقه فقط هوادار را شکست داد و حتی در آن بازی هم خیلی خوب بازی نکرد اما مورایس ماند و مورد حمایت قرار گرفت تا در لیگ برتر تیمی بسازد که این روزها به هیچ حریفی رحم نمیکند؛ تیمی که به لحاظ کیفیت، به یکی از بهترین نسخههای سپاهان در تاریخ لیگ برتر تبدیل شده است. حتی تیمهایی مثل ملوان و مس کرمان هم، مزد این صبوری را گرفتند؛ تیمهایی که تا اواخر نیم فصل اول لیگ برتر، گزینههای جدی سقوط بودند اما اجازه ندادند اقتدار سرمربیشان در رختکن خدشهدار شود. آنها همهچیز را به مازیار زارع و فرزاد حسینخانی سپردند و حالا با همین 2مربی جوان، دیگر از هراس سقوط فاصله گرفتهاند و این روزها بیشتر از فوتبال بازیکردن لذت میبرند.
بخش بسیار مهمی از سرنوشت تیمها، در تابستان شکل میگیرد. انتخاب یک مربی مطمئن و سپردن همهچیز به او، باشگاه را در وضعیت خوبی قرار خواهد داد. بخش دیگری از سرنوشت هم، در واکنش نشاندادن به شکستهای احتمالی خلاصه میشود. نفت آبادان در شروع فصل، انتخاب ضعیفی داشت و پرکاس را روی نیمکت نشاند؛ تصمیمی که از همان ابتدا نیز نادرست بهنظر میرسید. انتخاب فیروز کریمی هم اوضاع را بهتر نکرد و تاوارس تبدیل به سومین مربی این فصل نفت آبادان شد. نفت مسجدسلیمان هم راه مشابهی را طی کرد. تیمی که تا مدتی تحت مربیگری رضا مهاجری بود و بهنظر میرسید با انتخاب اشکش، تصمیم شتابزدهای گرفته است؛ تصمیمی که برای جبرانش رضا عنایتی جذب شد. حالا هر دو تیم، 3مربی در این فصل داشتهاند اما در ردههای انتهایی جدول دیده میشوند و شانس زیادی برای بقا ندارند. ویژگی مشترک تیمهای سقوطکننده لیگ برتر هم مدام پریدن از شاخهای به شاخه دیگر و رفتن از یک مربی به سراغ یک مربی دیگر بوده است. در حقیقت نامزدهای جدی سقوط از لیگ برتر، همان تیمهایی هستند که به اختیار خودشان مربی عوض کردهاند؛ چراکه تنها تغییر دیگر لیگ در تراکتور، بدون تصمیم مستقیم و حتی تمایل باشگاه رقم خورده و اتفاقا نتایج بهتری را نیز به ارمغان آورده است.
لیگ برتر در این 2دهه از نظر سختافزاری یا برنامهریزی پیشرفت خاصی نداشته اما بهنظر میرسد بعد از همه این سالها، وارد فازی از بلوغ رفتاری شده است؛ تغییری که باید آن را به فال نیک گرفت. شاید بخشی از این صبر طولانی باشگاهها، به مشکلات مالی هم مربوط باشد اما با هر بهانهای، این یک اتفاق خوشایند است و بدون تردید، در درازمدت تأثیرات بسیار مثبتی روی فوتبال ایران خواهد داشت.
با ماندگاری بالا!
مربیگری در بالاترین سطح فوتبال باشگاهی ایران، دیگر یک مسئولیت کوتاهمدت نیست
در همینه زمینه :