میترا فردوسی-کارشناس مطالعات فرهنگی
ایرانیها در طول تاریخ مصداق مدارا و تحمل و تسامح بودهاند اما امروز این ویژگیهای فرهنگی جایش را به از همهچیز شکایت داشتن، همیشه طلبکار بودن و غرزدن به عالم و آدم داده است. تقریباً در تمام جمعهای آشنا و غریبهای که گوشی برای شنیدن پیدا میکنیم، از همه چیز و هر کسی که به ایران و ایرانی جماعت ارتباطی پیدا میکند، گلایه داریم و عیبتراشی میکنیم و نق میزنیم. انگار از همهچیز گلایه داریم و هیچچیز سر جایش نیست. گاهی حتی به جای آنکه نقد اصولی بکنیم و برای اصلاح چیزی که به آن اعتراض داریم گام برداریم، فقط غرمیزنیم. شاهدی تاریخی برای اینکه در گذشته هم غر زدن در ایران وجود داشته یا نداشته، موجود نیست ولی اگر نالیدن را مشابه غرزدن بدانیم، سابقهای طولانی دارد. فردوسی میگوید: «زبان برگشادند بر شهریار/ به نالیدن از گردش روزگار». ولی نالیدن معمولاً ناله بلبل است در فراق گل. گلایهای در تنهایی است، نه در حضور جمع و بیشتر هم در فراق است نه شکایت از دیگران و موضوعات اجتماعی و در ادبیات، اما غرزدن، اعتراض خفیف در حضور دیگران است.
اما با این همه اعتراض، از سمت کسانی که گویا راه درست کردن امور را میدانند، اصلاح امور به کندی صورت میگیرد! چرا؟ چون غرزنندگان، همان مرتکبین کجیها هستند یا حداقل بخشی از آنها، ولی انگشت اتهامشان به سمت کسانی جز خودشان نشانه رفته است. هر روز از مدیریت شهری مینالیم ولی پوست شکلاتمان را از پنجره ماشین بیرون میاندازیم. در همان حال که از وضعیت اخلاقی سیاستمداران مینالیم، داریم سر کارمان کمفروشی میکنیم. غر زدن در جامعه ما به یک مزیت و فرهنگ روزمره تبدیل شده است. در برابر بسیاری از مسائل و بحرانها که حلشان مشارکت عملی همهمان را میطلبد، دستهایمان را در جیبهایمان مخفی کرده و تنها به حرفزدن و غرزدن اکتفا میکنیم. چقدر ناشکیبا و بیانصافیم! چراکه نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی که این چنین روی تمام خوبیهای سرزمینمان چشم ببندیم و با گفتن گزاف از کاستیها، کجیها و نقاط منفی، آن هم نه با رویکرد اصلاحی و نقادانه اصولی بلکه فقط درحد حرف زدن و نقنق کردن، زندگی در این سرزمین را طاقتفرسا تصویر کنیم؛ چیزی که شاید فرسنگها از واقعیت دور باشد.
ایرانیها چطور نق نقو شدند؟
در همینه زمینه :