• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
چهار شنبه 19 بهمن 1401
کد مطلب : 185122
+
-

خیابانی که قرار بود شانزلیزه باشد

سومین تور تهرانگردی مرکز تهران‌شناسی همشهری به یک خیابان قدیمی در قلب پایتخت رسید

گزارش
خیابانی که قرار بود شانزلیزه باشد

سحر جعفریان-روزنامه‌نگار

لاله‌زار از قدیمی‌ترین خیابان‌های تهران است که روزگار بلندی بر آن در دوره‌های مختلف گذشته است؛ روزگاری که باغی بزرگ بود و پر از لاله یا روزهایی که روشنفکران در آن برای بحث و گفت‌وگو دورهمی برگزار می‌کردند یا حتی دورانی که مراکز فرهنگی و تفریحی‌اش رو به ابتذال و فساد گذاشت تا فرهنگ ایرانی-اسلامی در تهاجم فرهنگ بیگانه به فراموشی سپرده شود. خیابان لاله‌زار به سبب دوران رفته بر آن حائز اهمیت و بررسی است. برای همین، برخی از مراکز اجتماعی و سیاسی آن در سومین تور تهرانگردی مرکز تهران‌شناسی همشهری، مقصد گردشگران و کارشناسان می‌شود.

دسیسه علیه نخستین اقدامات آموزشی و بومی
ایستگاه نخست سفر یک‌روزه به خیابان لاله‌زار، مدرسه دارالفنون در خیابان ناصرخسرو است؛ محل آموزش علوم و فنون جدید که بسیاری آن را نخستین دانشگاه مدرن تهران می‌دانند. گردشگران همراه با استادان و راویان سومین تور، از در ورودی کوچک وارد مدرسه‌ای شدند که بزرگان متعددی در آن تعلیم و تربیت دیده‌اند. نصرالله حدادی، تهران‌‌شناس روایتگری دارالفنون را با این جمله آغاز می‌کند: «در معماری قدیم از سنگ خارا یا همان گرانیت برای ساخت نهایی راهروها و پله‌ها استفاده می‌کردند. کسی علت آن را می‌داند؟» بعد از کمی سکوت، حدادی ادامه می‌دهد: «به‌دلیل وجود شیارهای بسیار ریز در بافت این نوع سنگ، احتمال سرخوردن روی آن به حداقل می‌رسد.» از راهرویی تقریبا باریک و طولانی، پیش می‌رویم. بعد از گذر از دری بزرگ و چوبی، حیاط با درختانی سر به آسمان ساییده و حوضی بزرگ نمایان می‌شود. صدای پرندگان، بی‌وقفه شنیده می‌شود. حدادی رو به گردشگران می‌گوید: «ویژگی معماری اصیل ایرانی در گذشته، درون‌گرایی آن بوده است؛ یعنی همه پنجره‌ها رو به درون و حیاط خانه و عمارت باز می‌شدند. به غیر از این ویژگی متمایز، می‌توان از توجه معماران آن زمان به 3عنصر نور، درخت و آب (حوض) هم نام برد؛ عناصری که به دلپذیری فضای خانه و عمارت و همچنین کاهش احتمال خطر به‌وقت وقوع بلایی مانند آتش‌سوزی (استفاده از مصالح ایمن مانند آجر ایرانی) کمک می‌کرد.» گردشگران دقایقی را سرگرم تماشا و عکاسی از حیاط فراخ دارالفنون می‌شوند. حجت‌الاسلام کاظم‌زاده، عضو خانه طلاب جوان می‌گوید: «موضوع سومین تور تهرانگردی ما به خیابان و محدوده لاله‌زار اختصاص دارد که قرار بوده در زمان پهلوی با هدف رواج سبک زندگی غربی و فساد، به شانزلیزه ایران تبدیل شود.» حدادی در این‌باره می‌گوید: «امیرکبیر ازجمله عالم‌ترین و مردمی‌ترین دولتمردان در سلسله قاجار بوده که اهداف بزرگی را در راستای فرهنگ، اقتصاد و سیاست ملی دنبال می‌کرد؛ اهدافی که دست بیگانگان را از منابع و سرمایه‌های ایران کوتاه می‌کرد و واضح است که این ایجاد استقلال و ملی‌گرایی به کام دشمنان داخلی و خارجی خوش نمی‌آمد. امیرکبیر دارالفنون را 9دی 1230خورشیدی بنانهاد تا نظام آموزش و پرورش ایران مستقل از مقاصد دولت‌های استعمارگر باشد؛ نظامی مدرنیزاسیون‌شده براساس آموزه‌های بومی ایران. امیرکبیر معتقد بود فرهنگ غنی ایران باید از طریق یک نظام آموزشی بومی، ارائه شود. او دارالفنون را با همه امکانات تاسیس کرد تا محصلان به بهانه بورسیه، غرب‌زده و غرب‌نشین نشوند. حتی برای بعد از فارغ‌التحصیلی محصلان از دارالفنون، طرح دارالصنایع را تدارک دید تا محصلان بلافاصله بعد از تعلیم، سرگرم صنعت، هنر و نظام شوند. همچنین معتقد بود استادان دارالفنون نباید غیرایرانی باشند. برای این منظور سعی داشت هم دانش‌آموختگان ایرانی فرنگ‌رفته را به کشور بازگرداند و هم هزینه‌های هنگفتی که صرف بورسیه شاهزادگان می‌شد را صرف به خدمت‌گیری استادان خارجی در دارالفنون کند. اما متأسفانه با توجه به دسیسه‌های فراوانی که علیه نخستین صدراعظم ناصرالدین شاه شد، او 11یا 12روز بعد از افتتاح دارالفنون به شهادت رسید. دولت مستعجل امیرکبیر او را از ادامه اقدامات تأثیرگذارش بازداشت. همچنان که دشمنان حتی پس از مرگش نیز او را با تحریف رها نکردند. ساختمان اولیه دارالفنون تا حدود سال 1302پابرجا بود تا اینکه در زمان پهلوی اول دستور تخریب و ساخت دوباره آن صادر می‌شود. نیکولای مارکف روسی، معمار دوم این بنای تاریخی است. مدرسه دارالفنون تا قبل از انقلاب مشروطه در خدمت طبقه اشراف و اعیان بود و بعد از 1275همه اقشار از شاهزاده و درباری تا رعیت و عوام از تحصیل در آن بهره می‌بردند. تا همین 25، 20سال پیش هم هیاهوی دانش‌آموزان در آن شنیده می‌شد اما حالا توسط سازمان آموزش و پرورش در حال بازسازی و تبدیل به موزه است. در تأیید اقدامات این صدراعظم ایرانی همین بس‌که رهبر معظم انقلاب فرموده‌اند اگر قرار است تأثیرگذار باشیم در مدت اندک مانند میرزا تقی‌خان فراهانی (3سال و 27یا 28روز) هم می‌توان تأثیرگذار بود.» در ادامه، گردشگران از کلاس‌های درسی که بسیاری از شخصیت‌های برجسته علمی، هنری، اقتصادی و سیاسی در آنها مشغول مشق بودند، بازدید کردند.

روزگار پول سیاه

گردشگران خود را از مسیر خیابان‌های ناصرخسرو و امیرکبیر به ضلع‌شرقی میدان امام‌خمینی‌(ره) یا همان میدان توپخانه سابق می‌رسانند؛ درست مقابل ساختمان آجری بانک شاهنشاهی ایران که نصرالله حدادی می‌گوید: «بانک شاهنشاهی نخستین بانک ایران است که سال 1267شخصی با نام بارون جولیوس دو رویترز یهودی-انگلیسی به کمک یک تاجر شیرازی و با اعطای وام به ناصرالدین‌شاه، امتیاز تاسیس آن را خرید. تا پیش از تاسیس این بانک، مسکوکات (سکه با فلزهای نیکل، مس، نقره و طلا) در بازار داخلی دارای ارزش و قابل دادوستد بودند. سکه نیکل و مس را پول سیاه و سکه نقره و طلا را پول سفید می‌دانستند. با تاسیس این بانک، انگلیسی‌‌ها پول کاغذی را وارد بازار می‌کنند. تا سال‌ها مردم در برابر پول کاغذی که در زمان ناصرالدین‌شاه اسکناس صد تومانی بیشتر منتشر می‌شد، مقاومت می‌کردند. چون نقل رشوه، ربا و نزول این بانک میان مردم پیچیده بود و بسیاری از تجار در دام آن گرفتار شده بودند. یکی از اهدافی که در سایه تاسیس این بانک دنبال می‌شد کاهش ارزش پول ملی ایران و گسترش بازار واحد پولی اروپایی بود. تا اینکه سال1327دولت وقت ایران، خواستار تعطیلی بانک شاهنشاهی شد و بانک‌های ملی (به روایتی با کمک مالی مردم) و قشون سپه را تاسیس کرد تا نظام اقتصادی و مالی ایران از سلطه انگلیس و روسیه خارج شود. البته این اتفاق به‌صورت کامل در ساعت 14:30روز 12بهمن 1331به دستور دکتر مصدق رخ داد تا ضرب سکه، عیارسنجی ارزش پول و مدیریت بازار مالی داخلی از طریق نظام بانکی ملی انجام پذیرد. گفته می‌شود معمار اصلی ساختمان بانک شاهنشاهی، استاد لرزاده بوده که آن زمان بنای آن را در زمین ملک قهرمان‌میرزا یکی از شاهزادگان قجری، پی‌‌ریزی می‌کنند. ساختار معماری این میدان بر پایه قرینه‌سازی استوار بوده است.»

مغازه مدفروشی خواص


بعد از اقامه نماز در مسجد بزرگ لاله‌زار، گردشگران با پیاده‌روی در بخش‌هایی از کوچه مهران و برلن، خود را به پاساژ جنرال‌‌مد می‌رسانند. قهرمانی در روایت این مرکز خرید قدیمی می‌گوید: «ظهور پدیده مد و مدگرایی در تهران با شکل و شمایلی مدرن را می‌توان به مرکز جنرال‌مد تهران در سال 1340نسبت داد. آن زمان که اوضاع اقتصادی عموم مردم نابه‌سامان بود و کاخ‌نشینان از بیشترین منابع درآمدی و امتیازی برخوردار بودند، رژیم پهلوی به‌دنبال ضریب‌دادن تجمل، مد و گرایش جوانان به سبک و سیاق کشورهای غربی و اروپایی بود. از خیاط‌خانه و بوتیک زینت‌شاه محدوده خیابان امیریه اگر بگذریم جنرال‌مد یکی از بزرگ‌ترین و به‌روزترین مراکز مدگرایی در تهران محسوب می‌شد؛ مرکزی که در کنار ده‌ها خیاط‌خانه (بیشتر ارمنی) خیابان لاله‌زار فعالیت خود را از حدود سال 1341آغاز کرد. جنرال‌مد نخستین بنگاه تولیدی مد بود که قرار بود دنباله‌رو بوتیک‌ها و مغازه‌های بزرگ نیویورک، لندن و پاریس در طراحی مد و ایجاد بازار مصرف باشد. البته که بیشتر مشتری‌های آن از خانواده اعیان و مقربین دربار سلطنتی بودند. به‌ویژه از زمانی که پای اجناس خارجی و وارداتی نیز به این مرکز باز شد. از آنجا که این مرکز فروش در مجاورت محله‌های ثروتمندنشین و سفیران سفارتخانه‌ها بود، مورد استقبال آنها قرار گرفت. در واقع خیاطی مدرن و طراحی پوشاک آن هم منطبق بر معیارها و اصول زیبایی‌شناسانه غرب و اروپا با فعالیت جنرال‌مد بسیار قوت گرفت.  در این میان چون اغلب بانوان در آن زمان چادری بودند راهی به آن مرکز نداشتند و همانطور که عرض کردم استقبال از مدگرایی آن هم با سبک و سیاق غیرایرانی فقط محدود به طبقه ثروتمند جامعه می‌شد که خود را روشنفکر و مدرن می‌دانستند.» حدادی نیز تأکید می‌کند: «از دهه 20، حکومت به‌دنبال غالب‌کردن فرهنگ غرب بر ایران بود. یکی از مظاهر این ادعا هم راه‌اندازی مراکز تولید و فروش مد بود. در خیابان لاله‌زار هم فروشگاه‌های فراوان فعال شد مانند پیرایش، توماجیان، مُدیس (مزون مخصوص شاه) و چین‌چیلا. چین‌چیلا نوعی پشم نرم و بلند از خرگوش است که فردی با نام سیدضیا آنها را در اراضی عباس‌آباد فعلی پرورش می‌داد برای تزیین سردست پالتوی زنانه که آن روزها بسیار مد بود. لوگوی جنرال‌مد طوری طراحی شده بود که مفهوم
«برای همه اعضای خانواده لباس داریم» را القا می‌کرد. فضای داخلی فروشگاه هم به‌گونه‌ای بود که وقتی وارد آن می‌شدند گویی وارد یکی از شهرهای فرنگی شده‌اند. در واقع با افزایش فروشگاه‌هایی این چنین، می‌خواستند تولید پوشاک ملی را از ما بگیرند و اشرافیت را رواج دهند. از بین‌بردن هویت برای مالکان این فروشگاه و البته صاحبان حکومت در پشت پرده به‌گونه‌ای بود که با اجرای «حراج» سعی در ترغیب دیگر طبقات جامعه در مصرف محصولات خود داشتند.»



سرکوب آزادی بیان در مطبوعات و سیرک دختر شایسته

حالا دیگر نوبت مؤسسه مطبوعاتی و روزنامه کیهان است. گردشگران مقابل در اصلی آن می‌ایستند و محمدرضا امینی، نویسنده و پژوهشگر می‌گوید: «روزنامه کیهان نخستین‌بار 3خرداد 1321توسط عبدالرحمن فرامرزی به‌عنوان مالک و مصطفی مصباح‌زاده منتشر شد. این روزنامه در حکومت پهلوی به مثابه یک تریبون و ارگان دولتی فعالیت می‌کرد به‌طوری که انتصاب و عزل در آن از سطح مدیریتی تا خبرنگاری زیرنظر حکومت وقت انجام می‌گرفت. حتی یک اتاق ویژه سانسور در این مؤسسه وجود داشت که همه مطالب چاپ‌فردا از آن سردرمی‌آورد. این یعنی سرکوب آزادی بیان. به‌عنوان مثال میناب به دلایل بسیار ازجمله آب و هوای خوش، موردتوجه خاندان پهلوی بود. دهه50 سیلی در این شهر جاری می‌شود. یک زن باردار در پی آن آسیب می‌بیند و چون امکانات برای رساندن او به بیمارستان در این شهر کافی نبوده، زن فوت می‌کند. یکی از خبرنگاران کیهان این داستان را در قالب گزارشی پوشش می‌دهد و گزارش به چاپ می‌رسد. همین مسئله باعث توقیف روزنامه می‌شود؛ چرا‌که شاه آن گزارش را سندی بر اجحافش در حق اهالی میناب می‌دید. چند روز بعد از رفع توقیف نیز همان خبرنگار، در ستونی به توضیح و تفصیل خدمات بی‌شمار حکومت پهلوی به شهر میناب می‌پردازد! مجله زن روز یکی  از مجلات و زیرمجموعه روزنامه کیهان است که بهمن 1343 به چاپ رسید. متولیان فرهنگی این مجله بکر به‌دنبال سیاست‌های کلان سلطنتی در حوزه زنان با رویکرد شیوه‌های زن مدرن‌شده، بودند. نخستین شماره زن روز با آگهی مراسم انتخاب دختر شایسته سال ایران به‌دست مردم رسید. در واقع این هدف اصلی متولیان بود که در پی سیاست‌های بین‌المللی دنبال می‌شد. همان سال، 39کشور دیگر درصدد اجرای مراسم دختر شایسته بودند. دی‌ماه 1344 این مراسم در سطح جهانی برگزار شد و نماینده‌ای از ایران نیز در آن حضور داشت. ویژگی‌های دختر شایسته (ابتدا این مراسم با نام‌های دختر بهار و دختر ایران برگزار می‌شد) شامل خوش‌تیپ‌بودن، خوش‌عکس‌بودن، خوش‌اندام‌بودن، زیبا‌بودن، با‌سلیقه‌بودن، باهوش‌بودن، رمانتیک‌بودن بود که باید زیر25سال، ازدواج نکرده و از خانواده محترمی می‌بود. در قبال این ویژگی‌ها جوایزی مانند ساعت مچی یا رادیو ترانزیستوری می‌دادند. البته جوایز در بخش جهانی شامل گردش یک‌ساله دور دنیا، 5هزار دلار نقد  و ده‌ها دست لباس بود. تا سال 1350آمار شرکت‌کننده‌های این مراسم قابل توجه بود اما یکباره با سیر نزولی مواجه شدند؛ سیری که متولیان و سیاستگذاران آن را نگران کرد طوری که در شماره‌ای از مجله تیتر زدند دخترها، از امل‌ها نترسید! یک دختر هم نامه به دفتر مجله می‌فرستد که من دختری تحصیل‌کرده و چادری از یک خانواده فرهنگی هستم و این مقاله شما کاملا مغایر با واقعیت‌های جامعه است. این بدان معناست که فرهنگ عموم جامعه به واسطه بارقه‌های انقلاب، رو به‌سوی فرهنگ اسلامی و ایرانی حرکت می‌کرد. مجله زن روز که رکورد پرتیراژترین مجله تاریخ مطبوعات ایران را داشت تا منافع خود را در تهدید و خطر دید، دست به‌کار شد تا تصویر جدیدی از زن مدرن در حال رانندگی، تحصیل در دانشگاه، فعالیت‌های اداری و دولتی ارائه دهد. حتی سال 1355با حمایت دولت رفراندوم مطبوعاتی برگزار کرد که آیا موافق چادر هستی یا نه؟ نتیجه این شد که فرهنگ دستوری و مغایر با ارزش‌های عموم جامعه آنها شکست خورد. بیش از 85درصد از زنان شرکت‌کننده در رفراندوم رأی به چادر و پوشش اسلامی دادند. این پایانی بود برای مجله زن روز که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با رویکردهای متناسبی به چاپ خود ادامه داد.»


انتشاراتی برای روشنگری

ایستگاه آخر، شرکت سهامی انتشار است. محمدرضا رضایی در توضیح روایت مؤسسه انتشار می‌گوید: «در دهه‌های ‌20و 30اغلب کتابفروشی‌های تهران حوالی خیابان ناصرخسرو، بازاربزرگ و جمهوری واقع بودند. از دهه40کتابفروشی‌ها ضمن افزایش تعداد، به حوالی دانشگاه تهران نقل مکان کردند. طولی نکشید که آن حوالی به پاتوقی برای کتابخوان‌های مذهبی و توده‌ای تبدیل شد؛ پاتوقی که بعضا جلسات بحث و گفت‌وگو هم در آن شکل می‌گرفت. آن زمان من ویزیتور یا همان فروشنده سیار کتاب در شرکت انتشار بودم؛ شرکتی انتشاراتی که با همراهی مهندس بازرگان و مرحوم طالقانی آغاز به‌کار کرد. مدتی که مشغول کار بودم، متوجه یکسری مشکلات شدم که کتابخوان‌های مذهبی از آنها گلایه داشتند مانند کمبود منابع اختصاصی و عمیق یا فقدان منابع مذهبی به زبان ساده. فرصتی پیش آمد و در محضر بزرگانی مانند مطهری، طالقانی و بازرگان این مشکلات را مطرح کردیم. آنها نیز در جلسات شرکت انتشار، مشکلات را پیگیری کردند و مقرر شد تا کتبی هم نگارش پیدا کنند و به چاپ برسند که «داستان راستان» یکی از آنهاست. خلاصه با سختی فراوان این مراحل طی شد و بنده نیز به سبب علاقه‌ و شغلی که داشتم خودم کتب آماده چاپ را برای تصحیح به‌دست استاد مطهری می‌رساندم. داستان راستان که چاپ شد آن را به کتابفروشی‌های مختلف برای معرفی بردم. فروش آن به قدری بود که در بازار کتاب، همه از آن حرف و سخن می‌گفتند. تا سال 1351بیش از 57هزار نسخه از آن را منتشر کردیم. سال 1351نیز استاد مطهری تصمیم گرفتند با راه‌اندازی انتشارات صدرا، چاپ کتاب‌هایشان را ادامه دهند. حدادی روایت را ادامه می‌دهد: «لطفی که شرکت انتشار با چاپ کتاب‌های موردنیاز در حق مردم و اهل کتاب کرده واقعا جبران‌ناشدنی است. ویژگی دیگر محصولات فرهنگی این شرکت، ارزان‌قیمت‌بودن آنهاست. گاهی پیش آمده که در قیمت‌گذاری متضرر هم شده‌اند.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید