لئون؛ یک قربانی
روزنامه اطلاعات روز شنبه 4مرداد1348 با عنوان «یک هواپیما در رامسر ناپدید شده است»، اینگونه به شرح ماجرا میپردازد: «در ساعت یکونیم بامداد روز جمعه آقایان مهندس پالانچیان مقاطعهکار و نماینده شرکت هواپیماسازی«سسنا» در ایران همراه یکی از شرکای خود بهوسیله اتومبیل به فرودگاه رامسر رفته و هواپیمای دوموتوره سریعالسیر کوماندو را که یک وسیله هوایی مطمئن است برای پرواز آماده کردند ... .» این روزنامه در روز بعد (5مرداد) به جزئیات بیشتری از این حادثه پرداخته و مینویسد: «ساعت یک و نیم بعد از نیمهشب جمعه، آقای مهندس پالانچیان(مقاطعهکار) که هواپیمای اختصاصی از نوع سسنا داشته به اتفاق مجید بختیار، یکی از دوستان خود تصمیم میگیرند شبانه و با استفاده از روشن کردن باند فرودگاه رامسر با نور چراغهای اتومبیل پرواز کنند. این تصمیم که گفته میشود بهدنبال یک شرطبندی، جدی گرفته شده بود سرانجام به مورد اجرا گذاشته میشود ... .»
سرانجام در بعدازظهر روز 14مرداد1348 طبق گزارش روزنامه اطلاعات، جنازه نیمسوخته و نیمهمتلاشیشده مرد جوانی در نقطهای ساحلی به نام «فراش کلا» از آب دریا گرفته شد که در شناسایی معلوم شد جسد متعلق به مجید بختیار است و 3 روز بعد جسد نیمسوخته و متلاشی شده پالانچیان نیز در ساحل دریا در نزدیکی سرخرود پیدا شد. روزنامه اطلاعات ضمن شرح ماجرای پیدا شدن جسد پالانچیان، به ذکر شرح حالی مختصر از او میپردازد: «او مدیرعامل شرکت یکان و نماینده فروش هواپیماهای سسنا در ایران بود. آقای پالانچیان به سال1311 در تهران متولد گردید و پس از پایان تحصیلات در رشته مهندسی از دانشکده فنی دانشگاه تهران، مدتها در کشورهای خارجی از جمله آمریکا به سر برد. آقای مهندس لئون پالانچیان متأهل و دارای 2 فرزند است. وی از مقاطعهکاران ثروتمندی است که در امر ساختمان راههای هراز تهران - بازرگان شرکت داشته و ظرف چندسال گذشته از هواپیمای اختصاصی خود استفاده میکرده است.»
(روزنامه اطلاعات؛ 18مرداد1348)
مژدگانی گرفتن اشرف از شاه بهخاطر زلزله طبس
آلبرتو بلیچی، خبرنگار ایتالیایی در کتاب خود، قسمتی از فایل صوتی را آورده که مکالمه تلفنی شاه و خواهرش اشرف بعد از زلزله طبس است:
اشرف- اعلیحضرت؟
شاه- بله.
اشرف- داداش من برای شما یک خبر خوب دارم، یک مژده!
شاه- چیه این خبر؟ چی شده؟
اشرف- (با هیجان) زلزله اومده، طبس با خاک یکسان شده.
شاه-(با تعجب) اینکه مژده نداره!
اشرف-چرا مژده نداره داداش؟ کشتار انقدر زیاده که هم مذهبیها و هم کمونیستها چه بخواهند چه نخواهند باید به آنها برسن.
شاه-(کمی خوشحال) مگر چقدر کشته شدند؟
اشرف-خیلی، خیلی زیاد، داداش تو خوشحال نیستی؟
شاه-نه، گمان نمیکنم با خبر این زلزله شورش متوقف بشه، ولی تو راست میگی زلزله همه رو مشغول میکنه، ما می تونیم فوری دست بهکار بشیم.
اشرف-(با خوشحالی) دیدی گفتم داداش، دیدی گفتم خدا با ماست، خدا مارو دوست داره.
شاه-خبر کی به تو رسیده؟
اشرف- همین الان، مژده هم دادم، شما هم باید به من مژده بدید.
کتاب زندگی و عیاشیهای اشرف / نوشته آلبرتو بلیچی (خبرنگار ایتالیایی)
یکشنبه 16 بهمن 1401
کد مطلب :
184768
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/Nx0np
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved