روایت بانویی که با پشتکار، عنوان «چهره ماندگار» شهر مبارکه را ازآن خود کرده است
از کلاسهای نهضت تا آزمون دکتری حقوق
بعد از راهاندازی سازمان نهضت سوادآموزی، تعداد زیادی از افرادی که به دلایل مختلف موفق به تحصیل در مدارس نشده بودند، توانستند با شرکت در کلاسهای نهضت سوادآموزی، باسواد شده و برخی نیز مدارج بالای علمی را طی کنند. زهرا مهدوی، بانویی است که با شرکت در کلاسهای نهضت سوادآموزی توانسته تا مقطع کارشناسیارشد حقوق خصوصی ادامه تحصیل بدهد و برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری نیز ثبتنام کرده است. او عنوان «چهره ماندگار شهر مبارکه» را به پاس زندگی سراسر تلاش و پشتکار و موفقیتش در سال ۱۳۹۷ از آن خود کرده است. او داستان زندگی پر فراز و نشیب خود از روزهای جنگ تا امروز را اینگونه برای همشهری روایت میکند.
سال تولدم در شناسنامهام سال ۱۳۵۱ درج شده و بهدلیل همین اختلاف سنی نتوانستم در کلاس اول ثبتنام کنم. آن سالها جنگ بر تمام ابعاد زندگی ما اثر گذاشته بود. مستأجر بودیم و خانه به دوش، جنگ هم که شروع شد وضعمان بدتر از قبل شد، مجبور بودیم مدام خانهمان را عوض کنیم، گاهی بهدلیل بمباران مجبور میشدیم به روستاهای اطراف کرمانشاه برویم و در چادر زندگی کنیم. همین شد که نتوانستم در هیچ مدرسهای ثبتنام کنم. با وجود این با کتاب بیگانه نبودم. پدرم شاعر و مداح بود و ۷ کتاب شعر به زبان کردی دارد. او بود که همیشه من را تشویق به خواندن میکرد و دوست داشت باسواد شوم. همان موقع که من بهدلیل شرایط سنی و البته شروع جنگ نتوانسته بودم به دبستان بروم. مادرم با وجود چند فرزندی که داشت برای کمک به رزمندگان به مسجد محل میرفت و با کمک دیگر خانمها پتوها و البسهای که از جبهه میآمد را میشستند و برای رزمندگان غذا درست میکردند. همان روزها بود که متوجه شدم در یکی از اتاقهای مسجد کلاس درسی تشکیل شده که چند نفر از خانمها در آن شرکت میکنند. من هم شروع به تحصیل در کلاس های نهضت سوادآموزی کردم.
سال ۱۳۶۹ ازدواج کرده و به یکی از روستاهای مبارکه اصفهان – محل زندگی همسرم- نقل مکان کردیم. با وجود این من همچنان عشق به تحصیل داشتم اما در آن روستا کلاسی برای ادامه تحصیل من نبود.
سالهای ابتدایی دهه ۸۰ روزگار سختی را میگذراندیم؛ وضع مالیمان خوب نبود، یک روز وقتی برای تزریق واکسن پسرم به مرکز بهداشت رفته بودم با خانمی آشنا شدم. در صحبتهایمان متوجه شدم مشغول تحصیل برای گرفتن مدرک سیکل است. وقتی اشتیاقم به تحصیل را دید به شرکت در کلاسهای درس تشویقم کرد.با هر سختی که بود امتحانات3 سال راهنمایی را در خرداد ماه دادم و مدرک سوم راهنمایی را گرفتم. خانمیکه مشوق ادامه تحصیل من بود، دو برادر رزمنده داشت که یکی از آنها شهید شد و دیگری هنگام تحصیلاش در رفتوآمد بود. روزی این برادر رزمنده گفته بود:«امام گفته است باید بجنگیم» و دختر در پاسخ به برادر گفته بود:«من تفنگ ندارم»، برادر به او پاسخ داده بود که «تفنگ تو همین قلمیاست که در دستان توست.» شرایط مالیمان خیلی مساعد نبود، برای همین تصمیم گرفتم در آموزشگاه رانندگی مربیگری کنم. اما شرط مربیگری در آموزشگاه داشتن مدرک دیپلم و گواهینامه رانندگی بود. در سال ۱۳۷۸ موفق شدم گواهینامه رانندگی را هم بگیرم تا شاید بتوانم برای مربیگری به آموزشگاه رانندگی بروم.
بازی خانم وکیل، سرنوشتم را عوض کرد
یک روز داشتم سریال «روز حسرت» را میدیدم که خانمی نقش یک وکیل را بازی میکرد. اینقدر این نقش به دلم نشست که همانجا تصمیم گرفتم برای وکالت درس بخوانم. تغییر رشته داده و دیپلم رشته انسانی را هم گرفتم. پسرم سال ۱۳۹۰ در کنکور پزشکی قبول شده بود و من را هم تشویق به ادامه تحصیل میکرد. سال ۱۳۹۱ بود که با رتبه ۳۴۶ در دانشگاه قبول شده و ۴ سال بعد مدرک کارشناسی را گرفتم. در سال ۱۳۹۸ همزمان با دخترم کنکور دادم و او وارد مقطع کارشناسی شد و من به مقطع ارشد وارد شدم و مدرک کارشناسی ارشدم را سال۱۴۰۰ گرفتم. همان سال برای کنکور دکتری هم شرکت کردم که ۲ روز قبل از کنکور پدرم به رحمت خدا رفت و نتوانستم در کنکور شرکت کنم. اما برای کنکور دکتری امسال ثبتنام کردهام تا شاید بتوانم در این مقطع نیز ادامه تحصیل بدهم. بعد از تحصیل، دیدم به زندگی خیلی عوض شده، حتی نوع حرف زدنم با خودم هم تغییرکرده است. دوست دارم اگر یک روز از زندگیام باقی مانده باشد کاری کنم که ماندگار شوم.
مکث
قدردان همراهی همسر
این بانو زندگی پرفراز و نشیبی داشته اما دوست دارد تا حد توان برای سوادآموزی و موفقیت دیگران قدم بردارد. البته خودش موفقیتش را مدیون خانوادهاش است و میگوید: «اگر چه همسرم بهخاطر شرایط مالی و شرایط سخت زندگی خیلی مواقع موافق تحصیل کردن من نبود ولی این وضعیت باعث نشده تا از او ناراحتی به دل بگیرم. ما اول با هم رفیق هستیم تا زن و شوهر و من همیشه قدردان همسرم هستم که همه جا همراهم بوده. مرحوم پدرم تا ششم دبستان درس خوانده و دستفروش بود و با سختی میتوانست هزینه زندگیمان را تامین کند اما ۷ کتاب شعر به زبان کردی دارد.»