• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
شنبه 8 بهمن 1401
کد مطلب : 184143
+
-

از عکس‌ها نمی‌ترسی؟

صدف سرداری

چند قدم بالاتر از خانه‌ام یک مغازه تعمیراتی وسایل برقی قرار دارد. سشوارم طبق معمول خراب بود. وارد مغازه‌اش شدم. مغازه‌ای آنقدر کوچک که جز خودش، فقط یک مشتری به‌زور می‌توانست آنجا بایستد. پرسیدم: «هزینه تعمیر چقدره؟» بدون هیچ لبخندی گفت: «اول مریضتون‌رو ببینم.» شسوار بدعنقم را که داشت ویزیت می‌کرد چیزی توجهم را جلب کرد. عکس‌های پشت سرش. عکس‌های تک‌نفره، عکس‌های با کراوات، عکس‌هایی روبه‌روی حرم نمی‌دانم کجا. آنقدر جذب تناقض عکس‌ها شدم که متوجه نشدم گفت: «حال مریضتون خوبه.»
از مغازه بیرون آمدم. اما مسیر تکراری هرروزه من از جلوی همان مغازه می‌گذشت. به عکس‌ها فکر می‌کردم. چند نفرشان زنده بودند؟ چند نفرشان می‌دانستند که عکس‌هایشان ته این مغازه به دیوار آویزان است. اصلا چند نفرشان می‌دانستند که هر روز در زندگی پیرمرد با همین عکس‌ها تکرار می‌شوند.
عکس ماهیت ترسناکی دارد. تصویر 20سال پیش را نگاه می‌کنی می‌بینی جور دیگری لباس می‌پوشیدی و مدل موهایت را باب میل مد، کوتاه می‌کردی. اما عکس را که کنار می‌گذاری انگار زل‌زده‌ای به تصویری بیگانه با دنیای درون عکس.
حالا که گوشی‌های هوشمند آمده، ترس دیگری به ترس‌های من اضافه کرده: سلفی گرفتن. دوربین را جلوی صورتت می‌گیری و «کلیک». انگار صدای تنهایی است. اینکه کسی نیست تصویر تو را ثبت کند. حتی از سلفی نمی‌شود به‌عنوان عکس آگهی ترحیم استفاده کرد: ژستی که انگار حواست نیست و یک تصویر شفاف از تمام اجزای صورت.
با این همه، به‌نظرم دوربین‌های عکاسی غیردیجیتال قدیم، ‌شأن و منزلت بیشتری داشتند. نه ادیتی بود نه ژست «مثلا همین الان یهویی». ته‌تهش در دهه60 می‌توانستی یک گوشی تلفن دستت بگیری که مثلا حواست نیست.
ماجرای عکس برای من پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. اما کاش سشوارم خراب شود تا مریض بدحالم را یک‌روز اورژانسی ببرم پیش پیرمرد و از او بپرسم: از عکس‌ها نمی‌ترسی؟

 

این خبر را به اشتراک بگذارید