90سال از ساخت دبیرستان فیروزبهرام در تهران میگذرد
یادگار دو پدر برای دو پسرکشته شده
رضا نیکنام- روزنامهنگار
از خیابان جمهوری که وارد خیابان میرزا کوچکخان شوید ساختمانی قدیمی، اما زیبا توجهتان را جلب میکند. بنایی که نزدیک به 90سال قبل ساخته شد و روی سردر آن مدرسه «فیروزبهرام» خودنمایی میکند. اما ماجرای ساخت این دبیرستان چه بود و فیروزبهرام کیست؟ دبیرستان «فیروز بهرام» را «دهش رادمنش بهرامجی بیکاجی» از زرتشتیان سرشناس و ثروتمند هندی که در تهران سکونت داشت به یاد فرزندش«فیروز بهرام بیکاجی» ساخت. فیروز بهرام در هشتم دی ماه سال۱۲۹۴ در جنگ جهانی اول بر اثر اصابت اژدر به کشتی در دریای مدیترانه کشته شد. بهرام جی بیکاجی برای ساخت این مدرسه که سال ۱۳۱۱ افتتاح شد حدود ۷۰ هزار روپیه هزینه کرد. این مرکز آموزشی در آغاز دخترانه بود و پس از ساخت دبیرستان انوشیروان دادگر و انتقال دانشآموزان دختر به آن، پذیرای دانشآموزان پسر شد.
در ابتدا از مجموع ۵۷۵ دانشآموز این مدرسه ۱۵۴ نفر زرتشتی بودند و «سهراب سفرنگ» نخستین مدیر این دبیرستان بود که مدت 11 سال اداره آن را بهعهده داشت. پلان ساختمان متقارن و برونگراست و در طراحی آن، تلفیقی از معماری اصفهانی و سبک نئوکلاسیک غربی استفاده شده. در ضلع غربی این دبیرستان نیز ساختمانی ۲طبقه با ۴ اتاق وجود دارد که در سال ۱۳۲۵ توسط شخصی بهنام اردشیر آذرگشسب به یاد فرزندش اسفندیار که در ۱۴سالگی بر اثر حادثه فوت کرد، ساخته شد تا برای آموزشهای جبرانی دانشآموزان بهکار گرفته شود. این بنا، ساختمان اسفندیار نام دارد که اکنون مجاور دبیرستان فیروز بهرام است.
قصر شازدهای که به رگبار بسته شد
پریسا نوری- روزنامهنگار
حوالی ایستگاه متروی ملت در میدان بهارستان، نمای زیبای عمارتی قجری به چشم میخورد. این عمارت که شباهت بسیاری به کاخ گلستان دارد، روزگاری قصر مسعود میرزا، پسر ناصرالدینشاه، بوده. مسعود میرزا، چهارمین پسر ناصرالدینشاه بود. این شاهزاده نگونبخت هیچوقت ولیعهد نشد، چون مادرش از ایل افشار بود و شرط شاه قاجار شدن این بود که مادر از ایل قاجار باشد. البته این تنها بدشانسی او نبود. چشم چپ مسعود هم لوچ بود، به همینخاطر در بین عوام به شاهزاده لوچ مشهور شده بود. شازده لوچ که از ناصرالدینشاه لقب ظلالسلطان گرفته بود و ولایت فارس و اصفهان و خیلی از مناصب دولتی را در اختیار داشت، حکمران مستبد و در عین حال بداقبالی بود. او همه کار میکرد که اعتماد پدر را جلب کند و لیاقتش را برای ولیعهدی نشان دهد اما موفق نمیشد. او در عمارت مسعودیه مهمانی بزرگی تدارک دید و سربازانش برای شاه رژهای باشکوه برگزار کردند همین اوضاع را بدتر کرد. شاه که از قدرت پسرش ترسیده بود، بعد از این مهمانی فرمان داد مسعود از همه مناصبش برکنار شود.
بعد از به قدرت رسیدن مظفرالدین شاه، قصر این شازده قجری مدتی پاتوق مشروطهخواهانی مثل ظهیرالدوله شده بود، چرا که مسعود از مخالفان جدی مظفرالدین شاه و محمدعلیشاه یعنی برادر و برادرزادهاش بود. در نزدیکی همین عمارت بمبی زیر کالسکه محمدعلیشاه منفجر شد و بهانهای بهدست محمدعلیشاه داد تا این عمارت و همینطور مجلس را به رگبار ببندد. قزاقهای روس همان روز که مجلس را به توپ بستند ، مسعودیه را هم غارت کردند، چون میدانستند که محمدعلی از عمویش چقدر بیزار است.
گاو میرزا در بازار آجیل میخورد!
ابوذر امیرانی- روزنامهنگار
در روزگاری که تهران از تاراج دشمنان در امان نبود، «ملاعباس بیات ایروانی» ملقب به «میرزاآغاسی» که صاحب زمینها و بازارچه عباسآباد بود، دستور داد حصاری دور بازارش بسازند تا امنیت آن حفظ شود. برای این حصار هم دروازهای ساخت که به «دروازه نو» مشهور شد.ورود و خروج به بازار عباسآباد فقط از این دروازه ممکن بود و ۳مناره فیروزهای رنگ داشت. بعدها این بازار هم اسم خود را از دروازه وام گرفت و هنوز هم به «بازار دروازهنو» معروف است.
«نصرالله حدادی» تهرانشناس میگوید: «دروازه نو در دوره محمدشاه قاجار تأسیس شد و بههمین دلیل دروازه محمدیه هم نام گرفت. این دروازه از دروازههای اصلی شهر نبود چون داخل حصار تهران قرار داشت. معروف است که وقتی گاو میرزا آغاسی از بازارچه رد میشد، آجیلهای چیده شده در بیرون مغازهها را میخورد.» این بازار در ضلع شمالی میدان محمدیه قرار دارد؛ همان میدانی که به «پاقاپوق» معروف بود و در آن مجرمان را اعدام میکردند. اکنون ساختمانهای قدیمی و پاساژهای کشباف و مغازههای فروش نخ در این بازار خودنمایی میکند و کمتر کسی از دلایل نامگذاریاش خبر دارد. «مسجد محمدیه» یکی از بناهای قدیمی این بازار است که سال۱۳۴۶ ساخته شده. قدیمیها از پدران خود شنیدهاند که اینجا خانههای مسکونی هم وجود داشت و آب روانی از وسط بازارچه عبور میکرد که از باغشاه به این سمت از پایتخت جاری میشد و مردم نیز همان آب را مصرف میکردند. بالای باروی دروازه نو هم، کاشیهایی وجود داشت که نقش رستم و سهراب روی آن حک شده بود. این کاشیها اکنون در موزه ملی نگهداری میشود.
قدیمیترین عبادتگاه زرتشتیان
ثریا روزبهانی- روزنامهنگار
اینجا قدیمیترین عبادتگاه زرتشتیان در تهران، آتشکده و نیایشگاه آدریان از دوره قاجار است؛ بنایی آجری رنگ با در چوبی کندهکاری شده. یکی از لنگههای در که باز میشود، ساختمانی با نمای سنگ سفید و کنگرهای در بالای دیوار و6 ستون که جلوی در ورودی قرار گرفتهاند.هربخش این آتشکده در خیابان میرزا کوچکخان جاذبه و زیبایی خاص خودش را دارد.
سر ستونهایی سنگی که هر کدام 4 سر گاو دارند و گویی تمام وزن این ساختمان را به دوش میکشند. معبد آدریان در سال ۱۲۹۳ توسط «ارباب کیخسرو شاهرخ» رئیس انجمن وقت زرتشتیان تهران بنا شد و ساخت آن حدود۳سال طول کشید. «ارباب کیخسرو» در یادداشتهای خود درباره دلیل ساخت این آتشکده نوشته است: «به آن اندیشه افتادم که برای جماعت عبادتگاهی لازم است، زیرا در تهران برای جماعت نزدیک به ۵۰۰ تن که بیشتر پیشه بازرگانی و کشاورزی داشتند، هیچ عبادتگاهی وجود ندارد.»پس از ساخته شدن بنای آدریان «موبد اردشیر رستم رستمی»، «موبد بهرام رشید شید» و «موبد هرمزیار بهرام سروش» مأمور شدند که آذر یا آتش بزرگ را با قاطر از یزد به تهران بیاورند. آنطور که در منابع آمده آنها ساعت ۹ بامداد از دروازه یزد بهسوی تهران حرکت کردند.قافله پس از 25 روز به دروازه شاه عبدالعظیم(ع) تهران رسید.این عبادتگاه هزار و ۳۰۰متر مربع مساحت داشته که بیش از ۲۰۰متر از این مساحت به آتشکده و نیایشگاه اختصاص دارد. نام آتشکده آدریان در فهرست آثار ملی به شماره ۷۴۴۲ در ۱۲ فوریه ۲۰۰۱ ثبت شده است.
مغ محله کجاست؟
حسن حسنزاده- روزنامهنگار
دربند را با طبیعت زیبای مسیر کوهنوردی، رستورانها و مراکز تفرجگاهی میشناسیم. اما دربند بهعنوان یکی از آبادیهای شمیران، تاریخچه پر و پیمانی هم دارد؛ مثل نام «مغمحله» که به بخشی از محله دربند گفته میشد و هنوز هم قدیمیهای شمیران از این نام برای اشاره به بخشی از دربند استفاده میکنند.
هنوز هم در پسکوچههای پلکانی محله دربند، خانههای کاهگلی با گلدانهای رنگارنگ روی ایوان پیدا میشود که ساکنان قدیمی این محله را با خود به روزگار گذشته آبادی دربند ببرد؛ به دورانی که دربند روستایی خوش آب و هوا پای کوههای سر به فلک کشیده شمال تهران بود و در کوچههایش عطر میوههای نوبرانه میپیچید. آبادی دربند بیش از ۲۰۰ سال قدمت دارد و از دوران ناصرالدینشاه برای مردم تهران روستایی شناخته شده و در روزگاری که هنوز از خیابانکشیها و خانههای مدرن خبری نبود، مسافران دربند و بهویژه مسافرانی که قصد داشتند به پسقلعه سفر کنند، با نام «مغمحله» آشنا بودند.
گذر از دربند بدون عبور از دل باغهای انبوه گیلاس و آلبالو که در پیشانی این آبادی قرار داشت امکانپذیر نبود. دربندیها به محله کوچکی که پر از دار و درخت و باغ میوههای نوبرانه بود و در پیشانی دربند قرار داشت، مغمحله میگفتند. مغمحله همان مرغمحله بود که به زبان شمیرانی مغمحله تلفظ میشد و از زندگی روستایی و وجود مرغهای فراوان در مزارع و باغهای آن خبر میداد.
بهترین قصههای تاریخی تهران جایزه میگیرند
صفحه «روایت تهران» که پیش روی شماست، از این پس به انعکاس روایتهای خواندنی تاریخ تهران قدیم و سرگذشت شخصیتها و نامداران، خیابانها و گذرها، واقعههای تاثیرگذار و تاریخ شفاهی طهران تعلق خواهد داشت؛ با عکسهای بازمانده از خاطرات تهران دیروز و قصهها و ماجراهای پس پشت این عکسها.شما هم می توانید در انتشار این صفحه که متعلق به خود شما و شهرشماست ما را همراهی کنید. «همشهری» بهترین عکسها و قصههایی را که برای ما ارسال میکنید با نام خودتان منتشر و به شما «همشهریان همراه» هدیهای تقدیم میکند.
نشانی و شماره تماس ما: mahaleh@hamshahri.org و ۴۶۴- ۲۳۰۲۳۴۵۵