عاشقانههای دور، عاشقان موسپید
پدربزرگها و مادربزرگها اصول زندگی مشترک را با زبان نمایش به جوانان میآموزند
حسن حسنزاده|خبرنگار:
منطقه 2
گاهی به هم بیتوجهی میکنند. گاهی هم از سر بیحوصلگی و محدودیتهایی که سالمندی برایشان به ارمغان آورده، بحثشان بالا میگیرد. اما طولی نمیکشد که همه چیز را از یاد میبرند و دوباره عاشقانههای کهنه و قیمتیشان از سر گرفته میشود. نمایش «عاشقانههای دور» که بازیگرانش را سالمندان و پدربزرگها و مادربزرگها تشکیل میدهند، به عاشقانههای قدیم میپردازد. عشقهایی که عمق و دوامش قادر بود هر مشکلی را از سر راه بردارد و مانند سدی محکم در برابر تندبادهای زندگی ایستادگی کند. در ادامه گزارشی از چند اپیزود نمایش عاشقانههای دور را میخوانید که پس از ماه مبارک رمضان در سالن «عمارت روبهرو» در چهارراه ولیعصر(عج)روی سن خواهد رفت. هنرمندان را در حالی ملاقات میکنیم که درخانه بازیگران رفیع در منطقه 2 در حال تمرین هستند.
اپیزود روزنامه
زوج سالمند روی نیمکت چوبی پارک کنار یکدیگر نشستهاند، اما توجهی به هم ندارند. انگار آسیب فضای مجازی دامن زندگی آنها را هم گرفته و مرد سالخورده اگرچه در ظاهر مشغول خواندن روزنامه است اما در واقع یک ساعتی است که با تلفن همراهش در فضای مجازی سیر میکند. زن که یکریز برای شوهرش حرف میزند، بالاخره از بیتوجهی همسر، طاقتش طاق میشود و با صدای بلند میگوید: «مرد! دارم باهات حرف میزنم. یه لحظه اون گوشی وا مونده روز بذار کنار و به من نگاه کن!» پیرمرد هم که حسابی مشغول جواب دادن به پیامهای دوستان مجازیاش است، با صدای بلندتر میگوید: «زن! به جای اینکه آنقدر به من و موبایلمگیر بدی، چند صفحه روزنامه بخون...»
طولی نمیکشد که جر و بحثشان بالا میگیرد و زن با بغضی در گلو میگوید: «یادش بخیر وقتی جوان بودیم! یادت میاد هر وقت مینشستیم توی این پارک، برام آواز میخوندی. اون موقع موبایل و روزنامه رو بهونه نمیکردی...» این را میگوید و در حالی که به دعوای زوج جوان روی نیمکت روبهرویی اشاره میکند، ادامه میدهد: «حمید! ما باید الگوی اینا باشیم. تو که سر من داد بزنی، از اینا چه انتظاری هست؟» پیرمرد مکثی میکند و روزنامه و تلفن همراهش را کنار میگذارد. بعد در حالی که با لبخند به آن زوج جوان نگاه میکند، میزند زیر آواز: «بردی از یادم... دادی بر بادم... دل به تو دادم...»
گفتوگو با بازیگر:
«روحانگیز مهرگان» بازیگر 60 ساله این اپیزود پس از پایان نمایش میگوید: «من و همسرم «عبدالمجید رسولی» در این اپیزود نقش یک زوج را بازی میکنیم. مخاطب این اپیزود هم زوجهای جوان هستند و هم زوجهای سالمند. هدف ما این است که به مخاطبان بگوییم توجه به خواستههای یکدیگر، مهمترین اصل در زندگی زناشویی است.»
اپیزود دختر انتظار
هنوز وعدهاش را با نامزدش فراموش نکرده. لباس مورد علاقه او را پوشیده، اما دیگر خبری از آن لبخندها و طراوت جوانیاش نیست. 50 سال از آخرین دیدارشان میگذرد و هنوز به ملاقات یار امیدوار است. امیدی که حتی در عمق چشمهای نگران و صدای لرزانش پیداست. عکس سیاه و سفید مرد جوان را که نیم قرن قدمت دارد، دستش گرفته و به هر رهگذری که از پیادهرو عبور میکند، نشانش میدهد. صدایش میلرزد، دستهایش دیگر توان نگه داشتن آن عکس 3 در 4 را ندارند، اما از نخستین رهگذر میپرسد: «خانم! خانم! نامزدم را ندیدی؟» عکس را نشان میدهد و میگوید: «امروز یکشنبه است. قرار بود 10 دقیقه پیش اینجا باشه» زن رهگذر، سری تکان میدهد و مانند همه رهگذران 50 سال اخیر، از کنارش میگذرد. پیرزن روی نیمکت چوبی مینشیند و با نگاه امیدوار و منتظرش به رهگذرانی که از مقابلش میگذرند، نگاه میکند.
گفتوگو با بازیگر
«ماه زر یعقوبی» بازیگر 73 ساله این اپیزود که 11 سال سابقه اجرای نمایش دارد، میگوید: «وفاداری، یکی از اصول زندگی مشترک است که این اپیزود تلاش میکند با یک روایت احساسی آن را به مخاطب منتقل کند. اصلی که من نیز بهعنوان یک مادر، آن را به همه 5 فرزندم از کودکی آموزش دادم.»
اپیزود کله و پاچه
چادر گل گلیاش را سر میکند و اول صبح راهی مغازه آقا «غلام» میشود. چند سال از نامزدیشان میگذرد اما هربار برای دیدن شوهرش، تهیه کلهپاچه را بهانه میکند تا به قدر چند دقیقهای با او همکلام شود. وارد مغازه که میشود، آقا غلام مشغول آماده کردن خوراک برای مشتریان صبحگاهی است. زن با چادرش رو میگیرد، از پشت تار و پود چادر نگاهی به همسر جوانش میاندازد و میگوید: «بابا گفته یک پرس
کلهو پاچه ببرم خونه»، آقا غلام هم گوشه سبیل پر و پیمانش را تاب میدهد و میگوید: «خوبیت نداره جلو مشتری. شما چرا زحمت کشیدی تا اینجا اومدی. خانم شما برو خونه. خودم کله و پاچهها رو میارم دم خونه بابا اینا.» آقا غلام که بنا میکند به پر کردن قابلمهها، زن جوان با خودش میگوید: «همین غیرتشه که من رو عاشقش کرده.»
گفتوگو با بازیگر
«فروغ ملکزاده» بازیگر 75 ساله این اپیزود که 4 سال سابقه اجرای نمایش دارد، میگوید: «این اپیزود کوتاه است اما تلاش میکند رابطه زوجهای جوان در دوران نامزدی را در چند دهه گذشته نشان دهد. شاید تلاش و سختی بسیار برای رسیدن به یکدیگر و توجه به حرمتها، یکی از عوامل دوام بیشتر زندگی زوجهای قدیم بود.»
اپیزود پارک
«مامان کجایی؟ با مسعود دعوام شده. میخوام برگردم خونه. دیگه نمیتونم تحملش کنم.» زن جوان، با چشمهایی پر از اشک این جملهها را میگوید و تلفن را قطع میکند. اول صبح است و جز چند نفری از سالمندان که مشغول ورزش صبحگاهی هستند، بوستان خلوت است. زن به نیمکت خالی روبهرو خیره شده و اشکهایش را پاک میکند. تلفنش بیامان زنگ میخورد و بیتوجه به نام «مسعود» که روی صفحه تلفن حک شده، گوشی را داخل کیف دستیاش میگذارد. پیرمردی از همان سالمندان ورزشکار، نفسزنان از راه میرسد و روی نیمکت کنار زن جوان مینشیند. عرق روی پیشانیاش را پاک میکند تا خستگی پیادهروی صبحگاهی را از تن دور کند.
ناگهان تلفن همراهش زنگ میزند. رو میکند به زن جوان و میگوید: «دخترم! عینکم همراهم نیست. میشه شماره تلفن رو برام بخونی؟» زن جوان میگوید: «نوشته عشقم! » پیرمرد که گل از گلش شکفته با لبخند میگوید: «همسرم. اسمش رو عشقم ذخیره کردم.» بعد گوشی را برمیدارد و شروع میکند به صحبت با همسرش: «عزیزم! چه زود دلت برام تنگ شده... الان با 2 تا بربری داغ میام خونه.» پیرمرد که راهی میشود، باز هم تلفن زن جوان شروع به زنگ زدن میکند. زن با تردید گوشی را برمیدارد و اینبار کمی لبخند میزند. میگوید: «نه قهر نکردم. دلم گرفته بود. تو پارکم. میای دنبالم؟» از روی نیمکت که بلند میشود با مادرش تماس میگیرد و میگوید: «مامان!نیا دنبالم. حمید داره میاد.»
گفتوگو با بازیگر:
«اقدس حیدرزاده» بازیگر این اپیزود پس از پایان نمایش میگوید: «جوانها به بزرگترها نگاه میکنند. در این اپیزود تلاش کردهایم اثرپذیری و الگوپذیری جوانها از زوجهای سالمند را نشان دهیم. هدفی که من بهعنوان یک همسر و مادر برای رسیدن به آن تلاش میکنم.»
تئاتر، بستر مناسبی برای حل برخی آسیبهاست
«راضیه رفیعزاده» کارگردان نمایش «عاشقانههای دور» از تأثیر اجرای نمایش در فرهنگسازی و حل برخی از معضلات گریبانگیر نسل امروز بهویژه موضوع کم دوام شدن زندگی مشترک زوجهای جوان میگوید: «نمایش عاشقانههای دور، در چند اپیزود به تقابل عاشقانههای دور و عشقهای امروزی میپردازد. در حقیقت موضوع اصلی نمایشنامه روابط زوجهای سالمند است که در حاشیه به روابط زوجهای امروزی نهیب میزند. به باور من، نمایش بستر مناسبی برای پرداختن به این موضوع است؛ چراکه ذات تئاتر، ترویج فرهنگ است.
در حقیقت مخاطبان اصلی تئاتر که این روزها جوانها هستند، با دیدن این نمایش که بازیگرانش هم سالمندان یا همان پدربزرگها و مادربزرگها هستند، از محتوای اصلی نمایش تأثیر مستقیم خواهند گرفت. تئاتر میتواند با انتخاب محتوای جذاب و البته دارای پیام فرهنگی، نه تنها در فرهنگسازی بلکه در حل برخی معضلات اجتماعی مانند سست شدن روابط زوجهای جوان اثرگذار باشد.»