نگاهی گذرا به سیر تحولی که یک نفر طی میکند تا به سمت ترک اعتیاد برود
پله پله میری بالا
فردی که اعتیاد دارد باید مدتی را بگذارند تا به سمت ترک اعتیاد برود. او از راههای زیادی میگذرد تا بالاخره به این نتیجه برسد که دیگر اعتیاد در زندگیاش جایی ندارد و الان وقت ترک کردن این ماده مخدر است. برای اینکه بتوانید این مراحل را شناسایی کنید، بهتر است به نکات زیر توجه داشته باشید.
انکار: شاید بتوان نخستین بخشی که فرد را به سمت اعتیاد میبرد انکار نامید. انکار آن بخش از بیماری است که به فرد معتاد میگوید معتاد نیستم. فرد در مرحله انکار قادر به درک واقعیت نیست و سعی میکند تأثیرات آن را بهحداقل برساند. فرد در این حال گاهی اوقات دیگران را سرزنش میکند، انتظارات زیادی از اعضای خانوادهاش دارد و خودش را با معتادانی که وضعیتی بدتر از او دارند مقایسه میکند. اگر فرد ماده مصرفیاش تریاک است، فرد دیگری که هروئین میکشد را مدام سرزنش میکند و میگوید که او ماده بدی استفاده میکند؛ در این حالت فرد از سرزنش آدمها دست برداشته و سعی میکند یک ماده خاص را سرزنش کند.
انزوا و گوشهگیری: اعتیاد فرد را به جایی میرساند که دیگر نمیتواند مشکلات را انکار کند. تمام دروغها، توجیهها و تصورات باطلی که از زندگی دارد رنگ میبازد و فرد با واقعیت زندگیاش روبهرو میشود. در این زمان است که معتاد تشخیص میدهد سالها بدون هیچ امیدی زندگی کرده است. متوجه میشود هیچ دوستی ندارد و آنقدر ارتباطش با همهچیز قطع شده که فقط یک رشته قلابی و تقلیدی از عشق و صمیمیت باقی مانده است.
عجز: فرد معتاد نمیتواند مصرف مواد یا رفتارهای اجباری خود را تعدیل یا کنترل کند؛ حتی وقتی که میبیند چیزهای مهم زندگیاش را از دست داده و بهواسطه مصرف موادمخدر صدمههای فیزیکی خورده است. فرد معتاد دست به انجام کارهایی میزند که اگر اعتیاد نداشت محال بود به سمت انجام آنها برود؛ کارهایی که اگر در زمان ترک اعتیاد بهخاطرش بیاوریم از شدت خجالت عرق میکند.
غیرقابل اداره بودن زندگی: فرد معتاد بعد از مدتی احساس میکند نمیتواند زندگیاش را اداره کند. فرد به 2شکل ظاهری و باطنی اداره زندگیاش را از دست میدهد: ظاهری آن است که توسط دیگران دیده میشود و باطنی شکلی است که فرد از درون آن را احساس میکند.
بهانه و دستاویز: بهانه آوردن زمانی رخ میدهد که فرد میپذیرد اعتیاد دارد اما هنوز هم نمیخواهد از آن دنیایی که برای خودش ساخته است بیرون بیاید؛ مثلا با خودش میگوید: «بله میپذیرم که اعتیاد دارم و برایم راحت نیست که مصرف موادم را کنترل کنم، اما شاید بتوانم مواد بفروشم یا مثلا رابطهام را با دوستان دیگری شروع کنم که مصرف کمتری دارند». اینها بهانهها و دستاویزهایی هستند که فرد معتاد را به سمت اتفاقی میبرد که ترک اعتیاد را در بر دارد.
تسلیم: بین اینکه یک معتاد قبول کند اعتیاد دارد و تسلیم اعتیاد شود فرقهای زیادی وجود دارد. قبول کردن، احساسی است که وقتی فرد معتاد از اعتیادش با خبر میشود به او دست میدهد، اما هنوز تصمیمی برای ترک یا درمان اعتیادش ندارد. اما تسلیمشدن به این معناست که فرد بعد از پذیرفتن اعتیادش به سمت آن میرود و تصمیم به ترک اعتیاد میگیرد. از اینجا به بعد است که فرد متوجه میشود باید در زندگیاش صداقت داشته باشد و تنها چیزی که میتواند او را از وضعیتی که دارد نجات دهد، صداقت و اعتراف به اعتیادش است. در این حالت فرد باور میکند که ممکن است راهی برای ترک اعتیاد وجود داشته باشد و تمایل پیدا میکند که آن را آزمایش کند. رفتهرفته تمایل فرد به بهبودیاش بیشتر میشود و تصمیم به ترک اعتیاد میگیرد.
(ریدرز دایجست)