یکی از دلایل بزرگ شکست در کار و زندگی شخصی عدم تطبیق با شرایط جدید است
از انعطاف تا پیروزی
عیسی محمدی|خبرنگار:
در 18ژوئن1815میلادی، پرونده ناپلئون ـ امپراتور جاهطلب فرانسوی ـ برای همیشه بسته شد. در آن روز، نبرد سختی بین او و ائتلاف اروپاییها که شامل روس و پروس، اتریش، ایتالیا، اسپانیا و انگلستان میشد، درگرفت که به نبرد واترلو معروف است. البته ناپلئون به عنوان یک فرمانده قابل، از این میدانها زیاد دیده بود ولی این بار ماجرا فرق میکرد؛ چراکه نیروهای مقابل، بسیار بیشتر از نیروهای فرانسوی بودند. ابتدا بین نیروهای فرانسوی و انگلیسی جنگی درگرفت و فرانسویها پیروز شدند. در این هنگامه یکی از ژنرالهای ناپلئون، پیشنهاد استفاده از سوارهنظام گارد شاهنشاهی را به او داد تا نیروهای انگلیسی را کاملا نابود کند؛ سوارهنظامی که از 10هزار سرباز فوقالعاده تشکیل شده بود. ناپلئون در پذیرش این پیشنهاد، تردید کرد اما بعدتر، متوجه شد که باید این کار را انجام میداده؛ درحالیکه دیگر دیر شده بود! این، یک مثال کلاسیک از انعطافپذیرنبودن است که میتواند منجر به شکستهای بزرگ شود.
نتیجه میدهد، نمیدهد؟
شاید فکر کنید که این مثال، چه ربطی به زندگی روزمره ما میتواند داشته باشد! مسئله این است که چنین شرایطی، صرفا در محیط جنگ و نبرد پیش نمیآید؛ چنین اشتباهات راهبردی و مهمی، حتی در زندگی روزمره ما نیز اتفاق میافتد و باعث میشود که فرصتها و استعدادها و زمان زیادی را از دست بدهیم. این، همان موردیاست که آن را انعطافپذیرنبودن در مسیر موفقیت مینامیم. در واقع بیشتر ما، هدف و برنامهای را تعریف میکنیم، به آن عادت میکنیم و همینطور پیش میرویم؛ از خودمان هم نمیپرسیم که آیا این رویکرد، منجر به موفقیت میشود یا نه؛ این یعنی انعطافپذیرنبودن.
چهکسی ماندگارتر است؟
جملهای را به داروین ـ زیستشناس معروفـ منتسب میکنند؛ «این قویترین گونهها نیستند که باقی میمانند بلکه منعطفترین گونهها هستند که به زندگی خودشان ادامه میدهند.» نزدیک به این جمله را در فرهنگ عرفانی شرق دور و حتی هند نیز مشاهده میکنیم؛ اینکه در مسیر تندبادها و توفانها، درختهای عظیمالجثه که بسیار قوی به نظر میرسند، میشکنند اما گیاهان کوچکی که بسیار نرم و منعطف هستند، جان سالم به در میبرند. این بار قصد داریم که درباره ارزش انعطاف در مسیر زندگی و موفقیت صحبت کنیم.
چیستی انعطاف
وقتی داریم از انعطافپذیری صحبت میکنیم، از چه چیزی حرف میزنیم؟ در روزگاران گذشته، امپراتورها شهری را بهعنوان شهر مرکزی انتخاب میکردند و در آن ساکن میشدند. آنها این شهر را با دیوارها و باروهایی، از فضای خارجی، جدا میکردند تا در هنگامه حمله دشمن، بتوانند از خودشان محافظت کنند اما وقتی که دشمن قوی بود و از این دیوار و بارو عبور میکرد، باز هم آنها چند لایه دیوار و باروی دیگر ساخته بودند تا بتوانند مقاومت کنند. آخرین جاهایی هم که برای مقاومت در نظر گرفته شده بود، دژها بودند؛ ساختمانهایی قلعهمانند که امپراتور، خانواده امپراتور، وزرا، فرماندهان، گارد محافظ و... به آن میرفتند و مقاومت میکردند تا نیروی مهاجم از حمله بیشتر منصرف شود یا قوای کمکی از راه برسد.
سقوط دژ، سقوط همهچیز است
همه ما در طول زندگیمان، از این دست دژها داریم؛ در واقع وقتی که در مسیر مشکلات زندگی قرار میگیریم، میتوانیم از دیوارها و باروها و اماکن و قلمروهای دیگر چشمپوشی کنیم؛ چراکه آنها قابل بهدستآوردن هستند؛ اما وقتی دژ از دست برود، یعنی همهچیز سقوط کرده است. انعطاف در مسیر زندگی، یعنی شما به دلایل مختلف، میتوانید از امکانات و قلمروهای خودتان چشمپوشی کنید تا بعدتر به امکانات و قلمروهای بیشتر و بهتری برسید یا اینکه مشکل و بحرانی را از سر بگذرانید؛ اما از دژهای زندگیتان، هیچگاه نمیتوانید بگذرید؛ چراکه اگر این دژها سقوط کنند، یعنی همهچیز و حتی زندگیتان را باختهاید.
ماییم که باید هماهنگ بشویم، نه محیط و طبیعت
ما در طول زندگیمان، کارها و پروژهها و برنامههای ریز و درشت زیادی را شروع میکنیم و ادامه میدهیم. سؤال اصلی این است که آیا همه این موارد به موفقیت میرسند؟ قطعا خیر. اما سؤال بعدی، این است که پس چرا بیشتر مردم در این مورد کاری نمیکنند؟ به یک دلیل ساده: انعطاف ندارند و در مقابل تغییرات، مقاومت میکنند. در حقیقت یکی از دلایل بزرگ شکستهای مردم، مقاومت در برابر تغییرات است؛ تغییراتی که ناشی از شرایط امروز بازار، طبیعت و محیط اطراف و محیط اجتماعی است. در واقع اینجا به همان حرف ژنرال جورج اس پاتن ـ از فرماندهان جنگ جهانی دوم ـ میرسیم که گفته بود: «افراد نباید اول برنامهریزی کنند و بعد تلاش کنند که همه شرایط را با برنامه خودشان هماهنگ کنند بلکه باید سعی کنند که برنامهشان را با شرایط، هماهنگ کنند و وفق بدهند. تفاوت میان فرماندهان موفق و ناموفق را همین نکته تعیین میکند».
زمانه عوض شده است
برایان تریسی در کتاب «پیروزی» خود، روایتهای جالبی از این انعطافپذیری دارد. او اشاره میکند که دلیل بیشتر شکستها در جنگها، درتنگناقرارگرفتن و عدمپاسخگویی درست به تغییرات است و همیشه باید دنبال راههای سریعتر و بهتر و جدیدتر بود. زمانه ما با گذشته متفاوت شده است؛ دیگر نمیتوان به انتظار زمان و فرارسیدن الهامها و حس ششم نشست. نمیتوانیم منتظر بمانیم که در چنین زمانه پرسرعتی، با همان روشهای سابق، به ایدهها و موفقیتهای مورد نظرمان برسیم. گاهی وقتها، باید سریع به تغییرات پاسخ مثبت داد و برای گریز از شکستهای بزرگتر، از پروژههای ـ حتی عظیم ـ گذشته دست برداشت. به قول آلتشولر ـ مبدع فرمولهای خلاقیت تریز ـ با احترام به صبر صرفشده از سوی مخترعان قدیم، نباید فراموش کرد که مخترع دوران معاصر میتواند و باید نوع دیگری کار کند. امروزه صرف مدتی طولانی برای جستوجوی یک ایده یا راهحل، نهتنها اثباتکننده قوت مخترع نیست بلکه اثباتکننده سازماندهی روند ضعیف خلاقیت است.
اگر اطلاعات امروز را داشتم
شاید شما هم ایدهها و پروژهها و کارهای زیادی داشته باشید که مدتهاست دارید روی آنها کار میکنید اما باید به یاد بسپاریم که گاهی ناچاریم به این ایدهها و پروژهها، «نه» بگوییم و آنها را در میانه راه رها کنیم. این البته شجاعت زیادی میخواهد. از آنجا که بیشتر مردم فاقد این شجاعت هستند، در حقیقت فاقد انعطافپذیری لازم در مقابل تغییرات نیز خواهند بود. در واقع این عدمهماهنگی و تطابق، یکی از 3دلیل بزرگ شکست در جنگها و البته در کسبوکار و زندگیها نیز هست. پیتر دراکر ـ نظریهپرداز بزرگ حوزه مدیریت ـ اشاره میکند که همه بخشهای کارتان را باید بهدقت مورد بررسی قرار بدهید و مدام این سؤال را از خودتان بپرسید: «اگر من اطلاعات امروز را داشتم، آیا این کار را شروع میکردم؟» یا «اگر اطلاعات امروز را داشتم، این کار و پروژه را باز هم دنبال میکردم؟».
این یک حماقت است
در واقع برای انعطافپذیری بالا، شما ابتدا باید شجاعت ترکعادتها و پروژههای کهنه را داشته باشید؛ سپس به قدرت مانور و تحرک بالا نیاز دارید و مرحله بعدی هم داشتن تمرکز بالاست؛ اینکه کمترین انرژی را صرف فعالیتهای ثانویه کنید و بیشتر درگیر کار روی فعالیتهای اصلی و اولیه خودتان باشید. در این صورت میتوانید نسبت به تغییر شرایط و واکنش سریع به آنها، فورا عمل کنید. شاید رشته دانشگاهی مورد نظرتان، در زمانی که آغاز به خواندنش کردهاید، با توجه به اطلاعات آن روزتان، برایتان بهترین گزینه بوده اما با توجه به اطلاعات بهدستآمده امروزتان، میدانید که این رشته مناسب نیست و با توجه به استعداد و شرایط بازار، باید درگیر رشتهای دیگر شوید. چرا تعلل میکنید؟ باقیماندن روی انتخابها و اشتباهات گذشته، در حقیقت تعریف دیگر حماقت است؛ اینکه میدانید کار و پروژه و مسیری که در پیش گرفتهاید، نتیجهای ندارد ولی باز هم اصرار به ادامه آن دارید! قاعده «اگر اطلاعات امروز را داشتم» را هیچوقت فراموش نکنید؛ پاسخ به این سؤال باعث میشود که درک کنید کدامیک از کارها و پروژهها و فعالیتهای شما، باید کنار گذاشته شود. میدانیم که نیاز به شجاعت زیادی دارد اما انعطافپذیری یعنی همین و اگر میخواهید به موفقیت برسید، باید انعطاف بالایی داشته باشید.