اگر فکر میکنید باید انگیزه از راه برسد بعد کار را شروع کنید، این مطلب را بخوانید
کدام انگیزه؟ کدام کشک؟
موسی علوی:
بعضی از آدمها برای شروع و ادامه کارها، انگیزه بالایی دارند؛ بعضیهای دیگر نیز هیچ حسوحالی ندارند و نه میتوانند کارها را شروع کنند و نه میتوانند ادامه بدهند. بعضیهای دیگر هم بین این دو گروه نوسان دارند. شما جزو کدام گروهها هستید؟ اگر جزو گروه دوم و سوم هستید، پس باید این مطلب را بخوانید.
البته در این نکته که ما باید انگیزه بالایی داشته باشیم تا بتوانیم بهدرستی کار و تلاش کنیم، بحثی نیست ولی در اینجا یک مغالطه موفقیتی صورت میگیرد؛ به این ترتیب که افراد، اول منتظر میمانند تا انگیزه از راه برسد و سپس دست به کار و تلاش بزنند. این در حالی است که ماجرا کاملا برعکس است؛ ابتدا باید دستبهکار شوید؛ سپس انگیزه در مرحله بعدی از راه خواهد رسید.
ارنست نیومن ـ از منتقدان تحسینشده موسیقی در قرن بیستم ـ جمله جالبی دارد؛ «آهنگسازان بزرگ از آنجا که به آنها الهام میشود شروع به ساختن قطعاتشان نمیکنند بلکه چون شروع به ساختن میکنند، به آنها الهام میشود.» به طرز شگفتانگیزی، این جمله را میتوان گسترش داد و به حوزههای دیگر هم کشاند.
مثل اینکه قرار نیست الهام و انگیزه از راه برسد تا کارها شروع شود؛ الهام و انگیزه وقتی از راه میرسد که کارها شروع شده باشد. به قول کیم وو چونگ ـ بنیانگذار دوو ـ اینکه ما مدتی را در آرامش و استراحت طی کنیم تا ایده نهایی به ذهنمان برسد، دیوانگیاست؛ ایدهها و خلاقیتها از نوک قلمها و عرق پیشانی و... زاده میشوند و در میانه کار و تلاش. اما عملا چه اتفاقی میافتد؟ بیشتر افراد همینطور ساعتها وقتشان را تلف میکنند و مدام با خودشان صحبت میکنند که بله، وقتی انگیزهای نیست، پس چرا باید تلاشی باشد؟ ذهن، بسیار باهوش است و در این مبارزه نیز علیه شما وارد اقدام میشود. ذهن شما به شما میگوید: وقتی این همه آدم بدون تلاش موفق میشوند، چرا باید انگیزه تلاش داشته باشم؟ وقتی که کسی قدر من را نمیداند، چرا باید انگیزه تلاش داشته باشم؟ اصلا وقتی قرار است روزی همه بمیرند و بروند، چرا باید انگیزه تلاش داشته باشم؟ و به این ترتیب است که شما وارد تله دوم میشوید.
اما تله دوم چیست؟ همان چیزی که تحت عنوان اینرسی سکون و اینرسی حرکت در فیزیک مطرح شده است؛ به این ترتیب که تا وقتی که جسمی ساکن است، اگر نیرویی به آن وارد نشود، کماکان دوست دارد به این وضعیت ادامه بدهد؛ اگر هم جسمی در حال حرکت است، مادام که نیرویی به آن وارد نشده باشد، دوست دارد به این حرکت خودش ادامه بدهد؛ اینجاست که تله دوم اتفاق میافتد؛ شما درحالیکه هیچ انگیزهای ندارید، دچار اینرسی سکون میشوید و تا وقتی که هیچ نیرویی به خودتان وارد نکنید، همینطور دوست دارید به این وضعیت ادامه دهید. تا حالا دقت کردهاید آخر هفتهها که روی مبل لم میدهید و تلویزیون تماشا میکنید، هیچ علاقهای به برخاستن و انجام کار ندارید و گاهی 12-10ساعت در همین وضعیت باقی میمانید؟ حتی خودتان هم میدانید که حالتان دارد از این وضعیت به هم میخورد اما قانون اینرسی سکون را نمیشود کاری کرد.
چاره چیست؟ دکتر دیوید جوزف شوارتز ـ نویسنده کتاب ماندگار «جادوی فکر بزرگ» ـ در این باره به نکتههای جالبی اشاره میکند. او ابتدا، افراد را به 2دسته فعال و منفعل تقسیم و برای هر کدام ویژگیهایی تعریف میکند؛ سپس اشاره میکند که افراد فعال، کارها را انجام میدهند اما افراد منفعل میخواهند کارها را انجام بدهند و تازه انجامش هم نمیدهند.
مادرم روش مناسبی برای ظرفشستن داشت؛ همین که از سر میز شام بلند میشد، 3-2تا ظرف با خودش برمیداشت و به ظرفشویی میبرد و بدون فکرکردن، شروع به شستنشان میکرد؛ به این ترتیب طی چند دقیقه، یکی از بزرگترین و سختترین وظایف زنان را انجام میداد.
حرکت، ایجادکننده حرکت است و این قانون طبیعت است
در میان گفتههای دکتر شوارتز، 2نکته، بسیار حائز اهمیت است و نباید فراموش کرد:
اول اینکه باید برای غلبه بر بیانگیزگی، عادت کنیم که بدون فکرکردن، کارها را شروع کنیم. در واقع برای شروع کارها، باید کمی شبیه روباتها باشیم؛ همین که برنامهای به آنها میدهند شروع به کار میکنند. باید شتاب بالایی در آغاز و رویروالانداختن کارها داشته باشیم.
دوم اینکه حرکت، ایجادکننده حرکت است و ما اگر میخواهیم که تبدیل به آدم فعال و پرتحرکی شویم، باید خودمان را بدون هیچ فکر و ذکری، به دل کارها بیندازیم تا حرکتها و جرقههای اولیه زده شود؛ به این ترتیب موفق میشویم که بر اینرسی سکون اولیه غلبه کنیم و در مسیر اینرسی حرکت قرار بگیریم.
در این مورد، مهندس مهدی مالکینژاد ـ از کارآفرینان علمی کشورـ نکته جالبی دارد. او تعریف میکند که روزگاری، حکم مأموریت ششماههای به سردشت را تحویلش میدهند و برخلاف انتظارش، مجبور میشود به نقاط دور برود. او درحالیکه حسابی بیانگیزه بوده، خودش را به بهداری نظامی معرفی میکند تا کارش را دنبال کند. روزی فرماندهشان میآید و میگوید که باید به وضعیت آزمایشگاه، رسیدگی بیشتری بشود. او هم پاسخ میدهد: «با کدام انگیزه؟». فرمانده تعجب میکند و میگوید: «کار که انگیزه نمیخواهد»! به شوخی هم هر وقت او را میدیده، با لقب آقای انگیزه صدایش میکرده است. مهندس مالکینژاد سالها بعد از این روزها نیز کماکان انگیزه را مقدم بر عمل میدانسته ولی شبی مطلبی میخواند که زندگیاش را عوض میکند؛ مطلبی که اشاره میکرده که این، عمل است که مقدم بر انگیزه است و انگیزه، در قدم بعدی از راه خواهد رسید. همان لحظه برمیخیزد و ظرفهای تلمبارشده چندروزهاش را میشوید؛ حتی وقتی روی دور کارکردن میافتد، خود ظرفشویی و جاهای دیگر آشپزخانه را هم میشوید. از آن به بعد او، ابتدا شروع به کار میکند و سپس، انگیزه هم خودبهخود از راه میرسد.
مهم نیست که شاغل هستید یا خانهدار، مدیر هستید یا یک کارمند معمولی، شغل آزاد دارید یا شغل دولتی یا...؛ مهم این است که با چنین اصلی، میتوانید بسیاری از کارها را بدون هیچ فکر و ذکر و بدون انتظار هیچ انگیزهای، شروع کنید. در این صورت، کمکم عادت میکنید که روی دور حرکت بیفتید و اگر کمی زرنگ باشید، همین رویدورماندن را ادامه میدهید و بدینترتیب، کارهای زیادی انجام خواهد شد.