تماشای دوباره کریستیانو رونالدو در لباس قرمز منچستریونایتد با آن شماره 7 جادویی، تصویری بود که هواداران باشگاه سالها برایش رؤیا بافتند و البته صبر کردند. این انتظار، بالاخره جواب داد اما فقط آنها نبودند که با دیدن دوباره این قاب به وجد آمدند. خیلی از هواداران فوتبال نیز با تماشای تصویری از کریس در لباسِ قرمزرنگ، انگار سالهای از دسترفته زندگیشان را پس گرفته بودند. این قاب زیبا بود. بهغایت زیبا بود اما باعث نمیشد یک اصل مهم در زندگی فراموش شود. اینکه عمر رفته، دیگر برنمیگردد. اینکه راهی برای بازگرداندن زمان به عقب نیست. اینکه گذر زمان، همهچیز را با خودش میبرد. همهچیز را. کریس هم دیگر جوان نبود. دیگر آن استارتهای استثنایی را نداشت. دیگر به سرعت نور پا عوض نمیکرد و حالا، به یک فوتبالیست باتجربه و البته کمتحمل با کولهباری از جایزههای فردی و تیمی تبدیل شده بود. اما اصلا چه چیزی دوباره او را به اولدترافورد کشاند؟ چه چیزی موجب شد کریس دوباره برای باشگاه سابقش به میدان برود؟ آیا این تصمیم درستی بود؟ حالا دیگر بعید است پاسخ مثبتی برای این سؤال وجود داشته باشد.
رونالدو در حالی به یونایتد رفت که در یکقدمی پیوستن به سیتی قرار داشت. ظاهرا همهچیز تمامشده بود. او اساسا یکی از ناسازگارترین بازیکنها با شیوه بازی تیم پپ بود اما گواردیولا یک چیز را خیلی خوب میدانست. اینکه تیمش به یک گلزن تمامعیار نیاز دارد. اینکه سیتی از خرابکردن موقعیتها در چند فصل گذشته بسیار زجر کشیده است. تصمیم پپ چه بود؟ او رونالدو را میخواست و این ستاره نیز تصمیم گرفته بود یووه را ترک کند و به انگلیس برگردد. تنها کاری که کریس باید در این تیم انجام میداد، نزدیکشدن به دروازه حریف و گلزدن بود. در تیمی که کوین دیبروینه، کانسلو و یک مشت پاسور شاهکار دیگر دارد، گلزدن برای کریس از هر کاری راحتتر بهنظر میرسید. یک تماس تلفنی اما ورق را برگرداند. این فرگوسن بود که گذشته را به یاد رونالدو آورد. بار سنگینی از نوستالژی را روی دوش او گذاشت. فرگوسن همیشه با آن شخصیت مقتدر، نه گفتن را برای دیگران دشوار میکند. او پروژهای جاهطلبانه از یونایتد برای کریستیانو ترسیم کرد. این پروژه اما هرگز به واقعیت تبدیل نشد و یونایتد، خیلی زود حوصله سوپراستار را سر برد. شکل جدایی او از این باشگاه اما آنقدر بد بود که هیچ باشگاه دیگری حاضر نمیشد این ستاره را جذب کند. آن مصاحبه تاریخی با پیرس مورگان، بخشی از اعتبار رونالدو را از او گرفته بود. او هرگز نباید به این تیم برمیگشت و همین تصمیم اشتباه، همهچیز را خراب کرد.
«شما هیچوقت نمیدانید چه چیزی انتظارتان را میکشد». این جمله را رونالدو بارها و بارها در مورد احتمال بازگشت به یونایتد گفته بود. بله، حق با رونالدوست. شما هیچوقت نمیدانید چه چیزی انتظارتان را میکشد. ممکن است یکی از بهترینهای تاریخ باشید اما چارهای به جز ترک قاره اروپا سر راهتان قرار نگیرد. ممکن است یک افسانه زنده باشید اما به تیمی در لیگ عربستان بروید. زمان را هم به هیچ قیمتی نمیتوان به عقب برگرداند. اگر ممکن بود، شاید سیآرسون به عقب برمیگشت و آن بعدازظهر، تلفن فرگوسن را جواب نمیداد. او میتوانست به سیتی برود، با این تیم به موفقیتهای بزرگی برسد، دوباره شانس بردن توپ طلا باشد، در اوج آمادگی به جام جهانی برود و اساسا سالهای بیشتری را در اروپا سپری کند. حتی برای رونالدو هم اشتباهکردن، تاوان بسیار سنگینی داشت؛ تاوانی که او را به یک تبعیدی تبدیل کرد؛ یک ستاره ثروتمند اما با بالهایی که انگار کوتاه شدهاند.
آن تماس لعنتی!
وقتی فرگوسن سرنوشت رونالدو را تغییر داد
در همینه زمینه :