• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 30 آذر 1401
کد مطلب : 180740
+
-

برای رسمی که کیمیاست

یلدا و روشنی فردا

حرف یلدا
یلدا و روشنی فردا

امیرجلال‌الدین مظلومی
اگر قرار باشد ذره‌بین برداریم و به جان زندگی‌مان بیفتیم، چه‌ها که نخواهیم دید. عادت‌های ناسالم غذایی، رفتارهای جمعی نادرست، بی‌توجهی به آثار رفتارها و... حالا اگر بهانه‌ای پیدا بشود تا از شر یک یا چند تا از این بدی‌ها نجات پیدا کنیم، باید نهایت استفاده را از این فرصت عالی بکنیم.
در تقویم‌ها شبی است که در آن، شبچره‌های طبیعی، صف می‌کشند برای پذیرایی از ما، آن هم در زمانه‌ای که تقریبا تمام یا دست‌کم بخشی از غذاهای ما غیرطبیعی است.
از تفریحات مرسوم در این شب رجوع به دیوان حافظ است، یعنی یکی از بهترین مصادیق مطالعه. نیازی به گفتن نیست که در روزهای اشتغالات موبایلی، با سرانه پایینی که کتابخوانی در جامعه ما دارد این یک قلم تا چه حد کیمیاست. فضای معمول و متداول این شب بودن نوه‌ها و مادربزرگ، پدربزرگ‌ها در کنار هم است. شکاف نسل‌ها که معرف حضورتان هست. چه چیزی بهتر از این می‌تواند از تبعات این گسست خطرناک بکاهد. یکی دیگر از مزایای این شب زیبا ارتباطی است که با فرهنگ و هنر سنتی و بومی ما دارد. هنری که به‌قول دوست و دشمن، متین، وزین، زیبا و شکوهمند است. قصه و متل، شعر و آهنگ و هرآنچه در این شب می‌توان درباره‌اش گفت و شنید، در دل تاریخ هزاران‌ساله این سرزمین جای‌دارد. یلدا؛ زیبا، رعنا، جادویی و بلندبالا، خوش نقش و نگار، شنیدنی و تماشایی هر سال می‌رسد تا رسم هزاران‌ساله دل بستن به زیبایی‌ها را زنده کند. هرچه می‌گوید، شیرین و هرچه می‌کند قشنگ است. حیف است که در پستوی عادت نادیده بماند و روا نیست همین فرصت کوتاه یک‌شبه هم از او دریغ شود، قدر نبیند و بر صدر نشیند. هرچه هست حتی اگر به‌اندازه شکستن یک دانه بی‌مغز و خواندن یک مصرع از شعری از یاد رفته باشد باید به پیشواز آن رفت. اگر راه رفتن و پای رسیدن هم نباشد، یک تماس بی‌صدا هم می‌تواند سلام ما را به دوست برساند و گردونه مهر و دلدادگی را به چرخش درآورد. یادمان باشد بی‌یلدا فراموش می‌شویم. آن‌وقت آنچه از ما در یادها بماند چیزی به‌غیر ما خواهد بود. یلدا آینه تمام‌نمای ماست و چهره ما در آن خوشایند است. مباد که ترک بخورد. کلید صندوقخانه داشته‌هامان است، مراقب باشیم گم نشود. در آستانه شب یلدا برای چیدن انار ترک خورده دست بجنبانیم. با یلدا فردا روشن است.

میراث یلدا
سارا کریمان 

یلدا جشن زایش نور و پیروزی نور بر تاریکی است. آیینی باستانی که در فراز و فرود تاریخ همواره زنده و پابرجاست.
برگزاری این جشن، ریشه در آیین باستانی ایرانیان؛ میتراییسم دارد که آخرین شب پاییز و بلندترین شب سال است که با آغاز آن، روز میل طولانی‌شدن  دارد؛ چراکه نور و روز نسبتی عمیق با طبیعت، زیست و حیات آدمیان داشته‌اند از این‌رو نزد ایرانیان مبارک و مقدس شمرده می‌شود. شب‌های زمستان، گاه نشستن و شنیدن و خواندن است. طعم برداشت را در هُرم خانه مزمزه کردن یلدا که نزدیک می‌شود پیش‌تر شور و ذوقش می‌آید، کوچه و بازار به زینت نقل و آجیل شب چله رنگ و لعاب می‌گیرد. سفره یلدا تکریم خانواده و برپایی جشنی در کنار یکدیگر است که با انواع خوراکی‌ها طعم‌دار می‌شود.
قصه‌گویی و تفال حافظ نیز بخش اصلی در آیین شب یلداست. یگانگی، تاریخمندی و ارزش فرهنگی این آیین به قدری است که در سال۲۰۲۲ به‌طور مشترک از سوی ایران و افغانستان در فهرست میراث ناملموس جهانی یونسکو ثبت شده است.

نشان  یلدا
ایرانی‌ترین مـیـوه  دنیا
از میان تمام میوه‌هایی که در خاک ایران رشد می‌کنند، هیچ‌کدام شاید به اندازه انار، ایرانی نباشد. هرچند این میوه سابقه کهنی در دیگر مناطق دنیا دارد، بسیاری، منشا آن را فلات ایران می‌دانند. این میوه، که خیلی‌ها آن را بهشتی می‌خوانند، جایگاه ویژه‌ای در افسانه‌ها و اساطیر و حتی زندگی روزمره ایرانی‌ها دارد. درخت انار، یکی از مقدس‌ترین درخت‌ها در اساطیر ایرانی است و گفته می‌شود در جایی رشد کرده که خون سیاوش ریخته شده است. این میوه، در افسانه‌های روزمره زندگی هم همچنان زنده است و خیلی از ما از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان شنیده‌ایم که یک دانه از آن هزاران یاقوت انار، بهشتی است و هر کس آن را بخورد، راهش به بهشت باز می‌شود. به همین‌خاطر است که حتی یک دانه انار هم نباید حیف و میل شود. انار، در هنر ایرانی هم جایگاه خاصی دارد و از سنگ‌تراشی‌های باستانی گرفته تا نقاشی‌های معاصر، بخشی از هنر ایرانی بوده است. انار، در غرب هم به‌عنوان نشانه فرهنگ ایرانی شناخته می‌شود و با افزایش مهاجرت ایرانیان به کشورهای غربی و اروپایی، فرهنگ انارخوری هم در این مناطق تقویت شده است.

دغدغه یلدا
شب بلند یلدا

مریم ساحلی

روزگارمان تیره باشد یا روشن، یلدا هر سال وقت رفتن پاییز صدامان می‌زند. آوایی که در طولانی‌ترین شب سال از امید نشان دارد. یلدا در خیال‌هامان بلندبالاست با گیسوان سیاه و پیچ درپیچ.‌ شاید نقش پیراهنش انار باشد یا یک درخت سیب و گردن‌آویزش شاید رشته‌ای ظریف از نقل و نبات باشد یا ریگ صحرا یا زبرجد و یاقوت اما در جعد گیسوانش بی‌تردید هزارهزار داستان آویخته است. اصلا مگر می‌شود که او این همه سال را پشت سر گذاشته باشد و از حکایت و داستان نشان نداشته باشد؟ مگر من و شما کم داستان در اعماق جان خویش نهفته داریم؟ واقعیت این است، سفره‌هامان رنگین باشد یا بی‌رنگ یلدا، شب داستان‌های بلند است. یک وقت‌هایی گوش جان می‌سپاریم به قصه رستم و افراسیاب و سیاوش؛ وقتی دیگر محفل‌مان روشن می‌شود به داستان سمک عیار و حسین کرد و لیلی و مجنون.
و اما همیشه آدم‌های داستان‌ها از دل گذشته‌ها نمی‌آیند. حکایت همبازی کوچه بچگی‌هامان یا داستان آن زن دستفروش که اگر نباشد، سرمای خیابان دلتنگش می‌شود هم شنیدنی ا‌ست. می‌شود راه دور نرفت، قصه جای خالی عمارتی زیبا با پنجره‌های چوبی و ایوان و ستون‌های فیروزه‌ای که حالا به جایش زشت‌ترین برج دنیا قد کشیده یا داستان رفیقی که نمی‌دانیم پشت کدام پیچ زمانه گمش کردیم، هم باید گفت. یلدا، شب داستان‌های بسیار است. می‌شود بنشینیم درکنار هم و از همه آن داستان‌هایی بگوییم که عمری در خلوت‌مان زیسته‌اند، داستان‌هایی که با رنج‌ها و لبخندهامان در هم آمیخته‌اند. می‌دانم و می‌دانید که وقتی داستان نشسته در جان‌مان را روایت می‌کنیم، از سنگینی اندوه و حسرتش کم می‌شود. انگار که پرندگانی غمگین از درون‌مان پر می‌گیرند و می‌روند. کاش داستان بگوییم و بشنویم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید