روایتگران تاریخ مردم، گوشههایی نادیده از زیست روزمره توده جامعه را در گذر روزگار دیرینه به نمایش میگذارند که در دیگر روایتهای تاریخنگارانه کمتر دیده میشود. زندگی روزمره مردم در تاریخ، از بخشهای جذاب اما کمتردیدهشده در بررسیها و پژوهشهای این گستره از تمدن انسانی به شمار میآید که تاریخنگاران در روزگار نو بدان روی آوردهاند. نام تهران در چند سده گذشته بهویژه پس از برگزیدهشدن به پایتختی قاجارها، بسیار در روایتهای تاریخی آمده است. پیچیدگیهای زیست روزمره تاریخی مردم تهران، گاه به اندازهای بوده که تاریخنگاران و مردمشناسان، کتابها و پژوهشهایی روایتمحور، تنها درباره گوشههای جذاب این پدیده نگاشتهاند.
سعید نفیسی ـ نویسنده و مترجم پرآوازه ـ در کتاب «تهران قدیم؛ گفتوگوی خانوادگی درباره تهران قدیم» که به سال1353 خورشیدی نشر یافته، درباره پارهای از آیینها، سنتها و باورهای عامیانه مردم در روزگار قدیم تهران نوشته است. توپ مروارید، یکی از دستاویزهای توده پایتختنشینان دوره قاجار برای رواج باورهای عامیانه بوده است. او درباره این پدیده در تهران مینویسد: «در جنوب باغ گلستان از طرف مغرب [...] یک دروازه بود که از آنجا به گلستان میرفتند و یک دروازه دیگر بود که به خیابان بوذرجمهری منتهی میشد و چون در طلوع صبح و غروب آفتاب در آنجا نقاره میزدند به نام دروازه نقارهخانه معروف بود. در وسط این میدان روی صفه بلندی توپ بزرگی گذاشته بودند که به آن توپ مروارید میگفتند و معروف بود از توپهایی بوده است که شاهعباس از پرتغالیان در جزیره هرمز گرفته بود ولی در روی آن کتیبهای هست و اشعاری کندهاند که میرساند در زمان فتحعلیشاه ساخته شده و اشعار آن از فتحعلیخان صبا ملکالشعرای دربار اوست».
نفیسی سپس درباره باورهای مردمیای که درباره این توپ برساخته بودهاند توضیح میدهد: «هر سال چهارشنبهسوری مردم برای گردش و تفریح به این میدان [تخت مرمر] میرفتند و عقیده داشتند کسی که آرزویی داشته باشد اگر از دروازه نقارهخانه وارد میدان بشود و از آن صفه بالا برود و روی توپ بنشیند آرزوی او برآورده میشود».
پارهای مناسبتها و آیینها که در تاریخ ایران همواره با زیست روزمره مردم پیوند خورده، بستری برای پیدایش برخی کنشهای تودهوار فراهم میساخته است. سعید نفیسی روایتی هم در این باره نگاشته است: «در ماه رمضان هم مراسمی شبیه به این در تهران برپا میشد. مردم همه نزدیک افطار به مسجد سپهسالار و محوطه بهارستان میرفتند. دکاندارها و مخصوصا خرازیفروشان در دو طرف خیابان بساط چیده بودند و مشتری بسیار داشتند. شبها بعد از افطار دوباره مردم به مسجد برمیگشتند و تا نیمهشب در آنجا میماندند».
او از آیینی سخن میگوید که زنان تهرانی در یکی از روزهای پایانی ماه رمضان برپا میداشتند؛ «زنان معتقد بودند که روز 27رمضان برای کسانی که آرزوی شوهر داشتند باید پیراهن بخت بدوزند و پارچه بریدهای را با خود به شبستان مسجد میبردند و در میان دو نماز با عجله آن را میدوختند.» این پدیده به باور وی نهتنها در میان زنان عادی تهران رایج بوده که حتی پارهای زنان متجدد را نیز به سوی خود میکشانده است؛ «برخی از زنان متجدد، چرخ خیاطی با خود به مسجد میبردند.»
دیدهها و شنیدههای سعید نفیسی از باورهای عامیانه تهرانیهای قدیم
پیراهن بخت برای زنان متجدد
در همینه زمینه :