![جهانگردتر از مارکوپولو](/img/newspaper_pages/1401/09-azar/28/zendegi/13-01.jpg)
منیژه بلوری، عاشق سفر است و راه ارزان سفرکردن را آموخته است
جهانگردتر از مارکوپولو
![جهانگردتر از مارکوپولو](/img/newspaper_pages/1401/09-azar/28/zendegi/13-01.jpg)
مهدیه تقویراد- روزنامهنگار
جذابیت سفررفتن هیچ وقت تمامی ندارد، اکثر قریب به اتفاق افراد سفرکردن را جزو تفریحات زندگی به حساب میآورند و بهترین زمان زندگیشان اوقاتی است که در سفر هستند. برای افرادی که سفر را جزو تفریحات عمرشان به حساب میآورند سفر چیزی جز کشف ناشناختهها و رسیدن به آرزوهایی نیست که سالها به دنبالش بودهاند. سفر، جزو اصلیترین اولویتهای زندگی این افراد به شمار میرود تا جایی که برای رفتن به سفر حتی حاضرند از بسیاری از علایقشان صرفنظر کنند تا بتوانند به مسافرت بروند و دنیای ناشناختههایشان را کشف کنند. منیژه بلوری، بانویی است که سالهاست سفرکردن را جزو اولویتهای زندگیاش قرار داده و تاکنون به بیش از 34کشور و شهر در دنیا سفر کرده و در آیندهای نزدیک نیز سفر به آفریقا را در برنامههایش قرار داده است.
شاهنامهخوانی؛ راز سواددارشدن من
زندگی من به 3دوره تقسیم میشود؛ زندگی مجردی، زندگی متاهلی و زندگی بعد از فوت همسرم. من تا سن 21سالگی در خانه پدرم در شیروان زندگی میکردم. ما خانوادهای مذهبی نداشتیم و من هم با همان آداب و سنتهای اطرافیانم بزرگ شده بودم و همانند اطرافیانم اعتقادی به حجاب نداشتم. با این وجود هرچه الان در زندگیام دارم از پدر و مادرم دارم. پدرم سواد ملامکتبی داشت و در محضر کار می کرد. اما به خواندن، علاقه زیادی داشت. در همان سالهای کودکی برای من یک جلد کلامالله مجید خرید تا زبان عربیام را قوی کند. در کنار خواندن قرآن، یک جلد شاهنامه هم برایم خریده بود و با هم شاهنامه میخواندیم. هر روز که پدرم از محضر به خانه میآمد یک روزنامه در دست داشت و به بهانه اینکه عینکش همراهش نیست به من میگفت که مطالب روزنامه را برایش بخوانم و غلطهایم را اصلاح میکرد، همین آموزشهای ریز و نامحسوس باعث شد که من به خواندن مجله و کتاب و حلکردن جدول علاقهمند شوم. پدرم عاشق سفر بود و در بعضی سفرها من را همراه خودش می برد.
گذار از دوران مجردی
حالا چند سالی میشد که از شیروان به تهران نقل مکان کرده بودیم، پدرم کار محضرداری را رها کرده و در تهران 2مغازه کبابی باز کرده بود، با وجود این مطالعه و سفر را کنار نگذاشته بود؛ اگرچه عمر سفرهای دو نفره من و پدرم کوتاه بود.17ساله بودم که پدرم به رحمت خدا رفت. اما همان سفرهای دونفری بنیان عشق به سفر را در من ایجاد کرد. 21ساله بودم که با دروس مکتب رئالیسم و فلسفه آیتالله رضی شیرازی در محله یوسفآباد آشنا شدم. در همین کلاسها بود که کمکم با تغییر و تحولاتی که در من روی داد به حجاب اعتقاد پیدا کردم و در همین زمان با همسرم آشنا شدم. همسرم فردی مذهبی بود که تمام اعضای اقوام و خانوادهشان هم مذهبی بودند. من هم در دوره دوم زندگیام که با اعتقادات مذهبی و حجاب همراه شده بود تعهداتی نسبت به خانواده خودم و همسرم داشتم.
برخلاف زندگی مجردی، در زندگی متاهلی اجازه تنها سفر کردن نداشتم، از سوی دیگر به دلیل برگزیدن حجاب، خانوادهام من را طرد کرده بودند و همسرم نیز به من اجازه نمیداد با آنها رفت و آمد کنم؛ دوران سختی بود، اما به دلیل علاقهای که به همسر و فرزندانم داشتم این شرایط را تحمل کردم. سعی کردم از سفرهای خانوادگی که با همسر و فرزندانم میرفتم، لذت ببرم و برای فرزندانم مادری باشم که اطلاعات بهروزی دارد. با وجود این به دلیل اینکه در زندگی متاهلیام تنش ایجاد میشد، ناچار شدم از خیر خیلی از آرزوهایم و ایدههایی که داشتم، بگذرم.
سلام دوباره به سفر
2 فرزندم ازدواج کرده بودند و زندگی مستقلی داشتند و پسر کوچکم هم در اراک تحصیل میکرد. 10 روز بود همسرم از سفر حج بازگشته بود که ناگهانی فوت کرد. این واقعه مربوط به 15سال قبل است. بعد از فوت ناگهانی همسرم من حدود 8 ماه در شوک و افسردگی بودم. دخترعمویی دارم که سالهاست در انگلستان زندگی میکند، یک روز به من زنگ زد و گفت برایت دعوتنامه میفرستم تا مدتی را پیش ما بیایی. هنوز اولین سالگرد فوت همسرم نشده بود اما تصمیم گرفتم کنج عزلت را رها کنم و به سفر بروم. یکی از آرزوهایی که سالها داشتم رفتن به انگلستان و دیدن محلههای این کشور بود. اولین سفر مجردیام بعد از سالها در لندن 2ماه و نیم طول کشید، در آنجا همه چیز برایم تازگی داشت. آداب و رسوم، سنتها، غذاها و... وقتی به ایران بازگشتم دیدم نسبت به همه چیز عوض شده بود، بلافاصله تصمیم گرفتم با یکی از خانمهای اقوام و همراه با تور به مالزی و هند و چین برویم. هزینه سفر ما به مالزی حدود یک میلیون و خردهای شد.
شوق ادامه تحصیل
از مالزی که برگشتم تصمیم گرفتم برای مدت یک سال و تحصیل اکوتوریسم دوباره به این کشور برگردم. 3ماه در مالزی بودم و کالج هم ثبتنام کردم اما دختر و دامادم به مالزی آمدند و بعد از یک هفتهای که با من بودند من را مجبور کردند که به ایران برگردم و برخلاف میلم و به خاطر بچههایم به ایران برگشتم. یک روز در محل زندگیمان - اکباتان- متوجه یک آگهی شدم که کلاسهای تورلیدری را برگزار میکرد و من هم از خدا خواسته در این کلاسها شرکت کردم و مدرک تورلیدری طبیعت را گرفتم، بعد هم در کلاسهای «MBA» گردشگری شرکت کردم و مدرک این کلاسها را هم در سن 52 سالگی گرفتم. با شرکت در این کلاسها یاد گرفتم چگونه به سفرهای ارزانقیمت بروم و آگاهانه سفر کنم و چه چیزهایی میتواند بدون اینکه هزینهای برایم داشته باشد من را خوشحال کند.
شروع سفرهای ارزانقیمت
تمام درآمد من از حقوق بازنشستگی همسرم است، من ترجیح میدهم تمام این پول را به جای اینکه صرف خرید مثلا طلا یا لوازم خانگی لوکس کنم در سفرهایم خرج کنم. تا همین الان، تمام ایران جز ارومیه را گشتهام و تصمیم دارم در آیندهای نزدیک به آفریقا سفر کنم و کشورهای این قاره را هم ببینم.
زمانی که برای رفتن به هلند برنامهریزی میکردم با آقا و خانمی آشنا شدم که خانم، ایرانی بود. من به این خانواده گفتم قصد دارم طی 2ماه اروپا را ببینم اما 6 شب به منزل شما میآیم در عوض شما هم می توانید در سفر به ایران 2هفته در منزل ما اقامت کنید.
در این نوع گردشگری میزبان تمام هزینههای مهمان - خورد و خوراک و رفت و آمد و حتی بلیت موزه و اماکن گردشگری - را جز بلیت هواپیما متقبل میشود و در عوض چند سال قبل هم این خانواده برای 2هفته به منزل ما آمدند و من بر اساس تعهدی که داشتم مثل آنها تمام هزینههایشان را تقبل کردم.
راهی برای پیداکردن غذای حلال
کمی که سفر رفتم، یاد گرفتم به جای اینکه پولم را صرف هتل با هزینه شبی 100 دلار کنم از هاستل - اتاقهای اشتراکی از 2تا 10 نفر که امکانات اشتراکی دارد - با هزینه شبی 12دلار استفاده کنم و از پروازهای ارزان قیمت برای رفتن به مقصدم استفاده کنم. یکی از خوبیهایی که هاستل برایم دارد این است که خودم میتوانم در آنجا آشپزی کنم و با این کار پولم را ذخیره کنم و به موزه و اماکن دیدنی بروم. البته بعضی وقتها هم از غذاهای حلال معمول ملل خریداری میکنم. مثلا در ترکیه برای پیداکردن غذای حلال مشکلی نداشتم یا در 2روزی که در برلین بودم یک رستوران حلال پیدا کرده بودم که 2وعده دونر حلال در آنجا خوردم. در سفر به وین یک مغازه ساندویچ حلال پیدا کردم که فروشندههایش ایرانی بودند و از آنجا ساندویچ تهیه میکردم. اما در سفری که به لائوس داشتم هیچ رستورانی که غذای حلال داشته باشد پیدا نکردم. یکی از تجربیاتی که من در سفرهایم پیدا کردم این است که از ایران انواع خورشتهای آماده، تنماهی، نودل و ... میبرم. در لائوس هم که با دوستانم رفته بودیم وقتی با آنها به رستوران رفتیم من سفارش نوشابه بدون الکل و برنج ساده دادم و از صاحب رستوران خواهش کردم خورشتی را که همراهم برده بودم برایم گرم کنند.
حجابم دست و پا گیر نیست
من یک خانم ایرانی مجرد و محجبه هستم که در تمام سفرهایم حجابم را همانند آنچه در ایران است، حفظ میکنم.
با این کارم میخواهم به همه ثابت کنم این آزادی که همه دنبالش میروند همیشه هست اما بستگی به این دارد که فرد چه نوع آزادیای را میخواهد و دیدش نسبت به آزادی چیست؟ من آزادانه و بدون احساس خطر و دغدغه 34 کشور و شهر جهان را دیدهام و هیچ تعرض و تعدی نسبت به خودم و حجابم ندیدهام؛ چرا که حس میکنم یک زن ایرانی شیعه محجبه اینقدر با قدرت هست و میتواند از قدرتش به نحو احسن در مدیریت خانواده، کار بیرون از منزل و در سفر استفاده کند. من در سفرهایم قدرت و عظمت خدا را در گوشهگوشه دنیا احساس کردم و به چشم دیدم. با رفتن به کشورهای مختلف قدر خیلی از نعماتی را که در کشورمان داریم بیشتر از قبل میدانم و قدر بچهها و لحظهلحظه زندگیام را میدانم . در سفری که در انگلستان بودم یک روز به مغازه ساندویچی دخترعمویم رفتم و پشت یک میز مشغول مطالعه بودم تا بعد از اتمام کار دخترعمویم با هم به گردش برویم. یک آقا وارد مغازه شد و از دخترعمویم درباره من و حجابم سؤال کرد و از او پرسید چرا تو حجاب نداری و این خانم حجاب دارد؟دخترعمویم به او توضیح داد که دین ما اسلام است و بر اساس دستورات دینی، خانمها ملزم به داشتن حجاب هستند و بعد هم به او گفت که من در مرحله اول این دین قرار دارم و حجاب ندارم و دخترعمویم به پله آخر این دین رسیده و بر اساس ایمانی که دارد، محجبه است. یا در همان سفری که به هلند داشتم، آقای صاحبخانه از همسرش در مورد حجاب و نماز خواندن من سؤال کرد و من برایشان دین اسلام و دستورات آن را توضیح دادم. با توضیحاتی که دادم آن آقا به من گفت اینکه سر وقت عبادت میکنی و به دستورات دینی پایبند هستی برایم جالب است. هنوز هم بعد از سالها که از آشناییمان با این خانواده میگذرد با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و اعیاد برایم پیامک تبریک میفرستد. من خوشحالم که با رفتار و کردارم باعث شدم که این فرد دید خوبی نسبت به اسلام و مسلمانان پیدا کند.
نکته
بی تجمل سفر میکنم
من فرد سرمایهداری نیستم و تمام درآمدم حقوق بازنشستگی همسرم است اما برای رفتن به سفر برنامهریزی کردهام؛ مثلا 12سال قبل داشتم در خصوص شبهای سفید روسیه یک مطلب میخواندم و علاقهمند شدم که به این کشور سفر کنم، با یک آژانس تماس گرفتم و گفتند هزینه سفر برای 10 شب اقامت در مسکو و سنپطرزبورگ 4 میلیونتومان میشود. آن زمان من یک انگشتر برلیان داشتم و آن را به قیمت 4میلیون تومان فروختم و برای رفتن به مسکو بلیت خریدم؛ چرا که دیدن شبهای سفید روسیه برایم مهمتر از داشتن انگشتر برلیان بود.
سال2019 میخواستم به کشور کانادا سفر کنم. برای رفتن به این کشور باید سرمایهای معادل 50 میلیون تومان در بانک میداشتم. من این پول را در بانک داشتم و از روی همان پول از بانک 25 میلیون تومان وام گرفتم و 25 میلیون تومان هم برای تهیه دلار از دخترم قرض گرفتم و به ونکوور رفتم. با رسیدن به کانادا پاسپورتم را گم کردم. برای تهیه مجدد پاسپورت باید 4 ماه منتظر میماندم. 2ماه در منزل دوستانم ساکن بودم و بعد از 2ماه از آنها خواستم برایم کار پیدا کنند تا بیشتر از این مزاحمشان نباشم. در سن 60 سالگی در کانادا به خانه یک پیرزن هندی رفتم تا از او نگهداری و پذیرایی کنم و برای 15شب یک هزار دلار کانادا دریافت کردم. با این پول یک خانه اجاره و 7 ماه کار کردم و دلارها را به ایران میفرستادم تا هم قسطهای وام را تسویه کنم و هم پولی که از دخترم گرفته بودم را به او بازگردانم. زمانی که قصد بازگشت به ایران را داشتم مصادف شد با شیوع کرونا و بلیت برگشت به ایران روی دستم ماند تا زمانی که امکان بازگشت برایم فراهم شد.
2-3 ماه قبل دیدم 8 ماه دیگر ویزای من منقضی میشود و ممکن است هیچوقت دیگر نتوانم به آرزوهایم برای دیدن مکانهای دیدنی کانادا، دیدن آبشار نیاگارا، تورنتو، مونترال و اتاوا برسم. قیمت بلیت هواپیما 45میلیون تومان بود و من پولی نداشتم. به پسرم گفتم در بانک درخواست دهد و خودم هم ضامنش شدم. در بانک دیگری هم مقداری پول داشتم و از روی آن پول هم وام گرفتم و راهی کانادا شدم. این دفعه هم هیچ پولی بابت هتل ندادم و به خانه دوستانم رفتم 15شب در تورنتو، 25 شب مونترال و ونکوور بودم و هیچ هزینهای نداشتم و فقط پول رفت و آمد اتوبوس و مترو را میدادم. زمانی که میخواستم به ایران بیایم دیدم هزار دلار پول دارم که میتوانم با آن به مکزیک و کوبا بروم با دخترم تماس گرفتم و از او خواستم هزار دلار دیگر برایم بفرستد و 7شب هم در مکزیک و کوبا، هاستل با قیمت مناسب پیدا کردم و در این کشورها ماندم و بعد به ایران بازگشتم.
مکث
6 بار سوریه و کربلا و 4 بار مکه رفتهام. در زمان حیات همسرم به مناسبت روز زن از ایشان چند سفر هدیه گرفتم. مثلا یک بار به بچهها گفته بود اگر جزء 30 قرآن را حفظ کنند برایشان هدیه میگیرد. من زودتر از بچهها جزء30 را حفظ کردم و از او یک سفر حجعمره هدیه گرفتم.
برای بچههایم از سفرهایم تعریف و آنها را به سفررفتن ترغیب میکنم. مثلاً زمانی که از سفر مسکو بازگشتم، با تعریفهایی که از آنجا کردم دختر و نوه و دامادم هم برای دیدن مسکو به روسیه رفتند یا زمانی که در مالزی بودم یک هفته به مالزی آمدند.
ماه رمضان ترکیه را خیلی دوست دارم و هر سال یک ماه قبل از شروع ماه مبارک به ترکیه میرفتم و یک ماه بعد از ماه مبارک هم در ترکیه بودم. برای این 3ماه در ترکیه خانه اجاره میکنم و اکثر اقوامم هم پیش من میآیند و در این 3ماه اصلا تنها نیستم.
خاطرات سفرهایم قصههای شبانه نوههایم شده و برای اینکه خاطرات سفرم ماندگار شود آنها را مکتوب کردهام و الان هم در صفحهای که در اینستاگرام دارم خاطراتم را ثبت میکنم.
پسر بزرگم 41 ساله و متاهل است ، دخترم 38 سال دارد و یک دختر 15ساله دارد و پسر کوچکم یک پسر 10ساله دارد و فرزند دومش هم یک ماه دیگر به دنیا میآید. من از تمام سفرهایم برای بچهها و نوههایم سوغاتی نماد آن کشورها را آوردهام.