شهید مفتح؛ سمبل وحدت حوزه و دانشگاه
نگاهی به سبک زندگی شخصی و اجتماعی شهید آیتالله دکتر محمد مفتح همراه با خانواده و دوستانش
مژگان مهرابی-روزنامهنگار
هم استاد دانشگاه بود و هم طلبه. شیوایی بیان و صدق کلامش باعث شده بود از طلاب و دانشجو تا بچه مدرسهایها دوستش داشته باشند. و نشستن پای صحبت او را افتخاری برای خود بدانند. رابطه خودش هم با استادش همینطور بود. وقتی پای درس امامخمینی(ره) تلمذ میکرد حس سبکبالی داشت. ارتباط صمیمانه او با امام(ره) باعث شد در مسیر این روحانی جلیلالقدر قدم بردارد و برای ترویج دین اسلام و شناساندن آن به مردم جامعه خودش از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکند. شهیددکتر«محمد مفتح» تا زمانی که نفس میکشید در تکاپو بود برای تربیت نسل جوان و الحق که در این راه سنگ تمام گذاشت. این استاد و روحانی برجسته برای پیروزی انقلاب زحمات زیادی کشید و از سوی ساواک آزار بسیار دید. او درست در زمانی که میخواست از ثمره درخت انقلاب بهرهمند شود توسط گروه فرقان و در روز 27آذر سال 1358به شهادت رسید. به همین مناسبت با خانواده شهید مفتح گفتوگو کرده و خاطراتشان را بازگو میکنیم.
شیخ محمود مفتح، امین و مورد اعتماد مردم روستای کله همدان بود. هر کس به مشکلی برمیخورد اول از همه در خانه او میرفت. این روحانی علاوه بر دستگیری از نیازمندان، معلم خوبی برای یاد دادن درس معارف و دین بود. ارتباط صمیمانه مردم با او باعث شد خان حضورشان در روستا را نتواند تحمل کند و خانواده مفتح به شهر همدان مهاجرت کردند. محمد فرزند اول بود و پدر بیش از دیگر بچهها روی او حساب میکرد. هر جا میرفتند با هم بودند. محمد خردسال از همان کودکی پای منبر پدر مینشست و با جان و دل به حرفهای او گوش میداد. معارف دینی با جانش عجین شده بود و تصمیم گرفت بعد از پایان دوره دبستان به حوزه علمیه همدان برود. چند سالی درس خواند و از پدر خواست تا شرایط سفر به نجف را برای او فراهم کند. دلش میخواست در آنجا درس بخواند. اما چون سنش کم بود خانواده مخالفت کردند. برای همین محمد برای ادامه تحصیل به قم رفت و زندگیاش را در یکی از حجرههای حوزه شروع کرد.
محمد جوان مشکلات زیادی پیشرو داشت اما اشتیاقش به کسب معارف دینی آنقدر بود که سختیهای پیشرو را نمیدید. او با جدیت درس میخواند. هوش و ذکاوتش برای یادگیری باعث شد خیلی زود پلههای ترقی را طی کند و در زمره استادان حوزه قرار گیرد. در سال 1344در سن 37سالگی به اجتهاد رسید و همزمان موفق به اخذ مدرک دکتری از دانشگاه تهران شد.
تربیت فرزندان بدون توبیخ و تنبیه
شهید مفتح در سن 21سالگی با تنها دختر آیتالله حیدر علی جابرانصاری ازدواج کرد. آنها در خانه استیجاری و در همسایگی آیتالله مشکینی زندگی میکردند. شهید مفتح در 30سال زندگی مشترک خود حامی مهربانی برای همسرش بود. با همه دغدغههای پیشرو سعی میکرد فضای خانه را شاد و صمیمی کند. خیلی خوب توانسته بود نقش همسری و پدریاش را ایفا کند. برای همین بچهها وابستگی زیادی به او داشتند. بتول مفتح، دختر بزرگ شهید درباره او میگوید: «ما 4پسر و 4دختر بودیم. پدرم خیلی با حوصله با ما رفتار میکرد. با اینکه مشغله کاریشان زیاد بود. اما برای تکتکمان وقت میگذاشت. توجه ویژهای به من و خواهرهایم داشت. اگر بیمار میشدیم خودشان پرستاری میکردند همیشه حرفهایشان به ما اعتماد بهنفس میداد. او برای تربیت فرزندان از شیوه توبیخ و تنبیه استفاده نمیکرد. آنقدر او را دوست داشتیم که همیشه مراقب بودیم با رفتار و عملکردمان او را ناراحت نکنیم.»
معلم خصوصی که صلواتی درس میداد
دکتر اهمیت زیادی به تحصیل علم نشان میداد و برای پیشرفت علمی فرقی بین دخترها و پسرها نمیگذاشت. آن هم در زمانهای که اغلب خانواده اعتقادی به درس خواندن دختر نداشتند. بتول مفتح میگوید: «گاهی پیش میآمد نمرهای کم میگرفتیم. میگفت میدانم سعی خودت را کردهای دفعه بعد بهتر میشود. پدرم معلم، محرم اسرار و همه کس ما بود. او بهگونهای رفتار میکرد که بهراحتی با او حرف میزدیم و مشورت میکردیم.» البته اهمیت دادن به تحصیل فقط خاص خانواده شهیدمفتح نمیشد او برای دانشآموزانش هم همینگونه دلسوزی میکرد. سر کلاس درس با حوصله مشکلات درسی آنها را برطرف میکرد بیآنکه گلهای کند. حتی شرایط آن را فراهم کرده بود که اگر دانشآموزی درسی را متوجه نشده در کلاس جبرانی شرکت کند بیآنکه وجهی از او بگیرد. بعضی اوقات هم دعوتشان میکرد به خانه خودش و پذیرای آنها میشد. او عادت زیبایی داشت و اینکه به صمیمیت افراد خانواده اهمیت زیادی میداد. برای همین هر روز صبح زود بعد از پیادهروی چند نان سنگک و پنیر میخرید و میآورد. مسیر مغازهها تا خانه را با تک تک کسبه سلام وعلیک میکرد و با حرفهای زیبا دلشادشان میکرد.
تلاش برای ترویج اسلام در جامعه
دکتر مفتح ازجمله روحانیون روشنفکر و روشنگری بود که نقش مهمی در نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) ایفاکرد. او برای شناساندن چهره اصلی اسلام در جامعه خدمات ارزندهای انجام داد. اول از همه مجمعی به نام «جلسات اسلامشناسی» را ایجاد کرد. این محفل آنقدر تأثیر مثبتی در سازماندهی طلاب و فضلا داشت که ساواک اقدام به تعطیل کردن آن کرد. گام بعدی او در سالهای 1340تا 1342برداشته شد و آن سخنرانیهای افشاگرانه درباره هویت واقعی رژیم پهلوی در شهرهای مختلف بود که منجر به دستگیریاش توسط ساواک شد. محبوبیت و مقبولیت شهید مفتح در میان طلاب و دانشآموزان باعث شد او را از آموزش و پرورش اخراج و در سال 1347به شهرهای جنوبی کشور تبعید کنند. مبارزات او در 1357به اوج خود رسید تا جایی که نماز عید فطر را با تأکید امام خمینی(ره) برگزار و 16شهریور را به یاد شهدای ماه رمضان تعطیل اعلام کرد. این کار زمینهای شد برای راهپیمایی 17شهریور و رخداد جمعه خونین. او بعد از پیروزی انقلاب با تشکیل شورای انقلاب به عضویت این نهاد درآمد علاوه بر آن سرپرستی دانشکده الهیأت و امامت جماعت مسجد قبا را هم برعهده داشت. او بعد از عمری تلاش و جهاد در راه تبلیغ دین، 9صبح روز 27آذر سال 1358هنگام ورود به دانشکده الهیأت توسط عناصر منحرف گروهک فرقان مورد هدفگلوله قرار گرفته و به شهادت رسید. پیکرش در صحن مطهر حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شده است. او قدمهای مؤثری در راه ایجاد وحدت بین حوزههای علمیه و دانشگاه برداشت و در عصر خود از معدود روحانیونی بود که در دانشگاه تدریس میکرد. از اینرو به پاس تلاشهای او، سالروز شهادتش روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شده است.