شورای عالی کمکاری
کارشناسان فرهنگی به سوالات همشهری درباره شورای عالی انقلاب فرهنگی پاسخ میدهند
شورای عالی انقلاب فرهنگی نوزدهم آذر ماه 1363 به ریاست رئیس جمهور و با فرمان امام خمینی (ره) تشکیل شد. از جمله وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی، میتوان در3 حوزه سیاستگذاری، تدوین ضوابط و نظارت تقسیمبندی کرد. تهیه و تدوین سیاستها و طرحهای راهبردی کشور در زمینههای مختلف فرهنگی از جمله در حوزههای زنان، تبلیغات، اطلاعرسانی، چاپ و نشر، بیسوادی، دانشگاهها، برقراری روابط علمی و پژوهشی و فرهنگی با سایر کشورها، همکاری حوزه و دانشگاه، فعالیتهای دینی و معنوی، تهاجم فرهنگی و سایر حوزههای فرهنگی مربوطه از جمله وظایف سیاستگذاری این شورا محسوب میشود. همچنین تعیین ضوابط تأسیس مراکز علمی و آموزشی و نیز ضوابط گزینش مدیران و استادان و دانشجویان از جمله وظایف این شوراست. بررسی و تحلیل شرایط فرهنگی ایران و جهان، بررسی الگوهای توسعه و پیامدهای فرهنگی آن، بررسی وضع فرهنگ و آموزش کشور و نیز نظارت بر اجرای مصوبات شورا از جمله وظایف نظارتی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. تدبیر و تأکید امام خمینی (ره) و آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب بر استمرار وجود نهادی که بهطور دائم و بهصورت مستمر و فعال موضوع فرهنگ و علم را طراحی و برنامهریزی کند، از اهمیت راهبردى این نهاد حکایت دارد.
ناکام در تغذیه فکری فرهنگی انسان ایرانی
محمدصادق کوشکی، استاد دانشگاه را به صراحتلهجه و برخوردهای بیپردهاش با مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میشناسند. کوشکی استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است اما همواره به مسائل فرهنگی توجه ویژهای داشته است. با او درباره عملکرد شورا و نقش آن در حوادث اخیر گفتوگو کردیم که در همین گفتوگوی کوتاه حرفهای مهمی در نقد شورا بر زبان آورد.
در دیداری که مقاممعظمرهبری در هفته گذشته با اعضای شورایعالی انقلابفرهنگی داشتند، ایشان بر لزوم هدایت فرهنگی و مهندسی فرهنگ کشور توسط این شورا تأکید کردند. فکر میکنید شورا تاکنون چقدر در عمل به این وظیفه موفق بوده و آیا میتوان نقشی برای شورا در حوادث اخیر کشور درنظر گرفت؟
واقعیت این است که اعضای محترم شورایعالی انقلاب فرهنگی، حالا چه اعضای حقیقی و چه اعضای حقوقی، عموما نگاهی که به وظیفه خودشان در این شورا دارند و عملکردی که شورا دارد، با توقعاتی که رهبر انقلاب از این نهاد دارند چندان منطبق نیست. رهبر انقلاب برای این شورا شأن فرماندهی و قرارگاه مرکزی عرصه فرهنگ در کشور را قائل است و توقعی که رهبری دارند این است که دوستان شورا در مقام فرماندهان قرارگاهی ظاهر شوند که این قرارگاه همه فعالیتهای فرهنگی کشور از حوزههای آموزشی و تعلیم و تربیت تا حوزه رسانه را سیاستگذاری، هدایت، جهتدهی و تغذیه میکند و تحتپوشش قرارمیدهد. بخواهیم مثالی بزنیم باید بگوییم که ایشان برای شورایعالی انقلاب فرهنگی شأن قرارگاه خاتمالانبیا در زمان جنگ را قائل هستند؛ یعنی چطور قرارگاه خاتمالانبیا همه نیروها، ارتش، سپاه، بسیج و نیروهای جهاد را هدایت و رهبری و عملا جنگ تحمیلی را در جبهه خودی فرماندهی میکرد، حالا هم شورایعالی انقلاب فرهنگی برای رهبر انقلاب جایگاه قرارگاه خاتمالانبیا را در جنگ فرهنگی و دفاع فرهنگی در برابر تهاجم همهجانبه علمی، فکری و رسانهای غرب به جمهوری اسلامی دارد اما متأسفانه اعضای شورا، از گذشته تا امروز، اغلبشان چنین فکر نمیکنند؛ به همینخاطر شأن شورا توسط این اعضای محترم در حد سازوکاری اداری برای سلسله اقدامات اداری مثل نصب رؤسای دانشگاهها یا بعضا تصویب سندهای تحول کاهش پیدا کرده که این سندها نسبتی با اجرایی شدن ندارند و هیچگاه روی اجراییشدن را هم ندیدهاند. بیشک میتوانیم بگوییم که شورا در پدیدآمدن زمینههای آنچه آشوبهای پاییز 1401میدانیم سهم دارد. از این نظر که تغذیه فرهنگی ذهن مردم، تغذیه روح و روان مردم و تغذیه جان انسانی شهروندان ایرانی بر عهده این شوراست؛ یعنی وظیفه اصلی این شورا این است که بتواند نیازهای فرهنگی، آموزشی، تربیتی و رسانهای شهروندان ایرانی را در چارچوب ارزشهای انقلاب اسلامی ساماندهی کند و این نیازها را رهبری و هدایت کند تا تامین بشود. بهعبارت دیگر، فرماندهی تامین نیازهای فکری، فرهنگی، آموزشی و رسانهای جامعه ایرانی بهعهده این شوراست و وقوع این آشوبها و اغتشاشات که کاملا رویکرد و زمینه فرهنگی داشت و دارد، نشان میدهد که این تغذیه اصلا اتفاق نیفتاده است؛ یعنی دستگاههای آموزشی، فرهنگی و رسانهای کشور در زمینه تغذیه انسان ایرانی بهشدت ناکام و ناموفق بودهاند. به همینخاطر دشمن موفق شده از طریق شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی، سفرهای رنگین اما مسمومی را گسترده کند و بخشی از نسل جوان و نوجوان ما را پای سفره خودش بنشاند و نتیجه تغذیه از این سفره مسموم، خودش را در قالب اغتشاشات نشان میدهد. در چنین شرایطی، فکر میکنم هنوز هم دوستان شورا چنین شأن و جایگاهی برای خودشان قائل نیستند. اعضای محترم شورا عموما در ابرها سیر میکنند و از این نظر خیلی جایگاه رفیع و بلندمرتبهای برای خودشان درنظر میگیرند؛ به نوعی برج عاجنشینهای حوزه فرهنگ جمهوری اسلامیاند، یعنی جایگاه اداری و منزلت حکمرانی گستردهای برای خودشان درنظر میگیرند اما در عمل دستاوردشان بزرگ نیست.
بهگفته شما شورایعالی انقلاب فرهنگی نتوانسته چنان که باید و شاید در عرصه فرهنگ اثرگذار باشد اما این شورا چطور میتواند در عرصهای مثل حجاب مؤثر باشد؟
من مثال زدم که شورایعالی انقلاب فرهنگی قرار است نقشی مثل قرارگاه خاتمالانبیا در دوران فرماندهی دفاعمقدس داشته باشد. موضوع فقط حجاب نیست؛ هزاران موضوع در حوزه فرهنگ هست که یکیاش حجاب است. این شورا وظیفه فرماندهی همه این عرصهها را دارد؛ در حوزه تعلیم و تربیت به شکل کلان، در حوزه تغذیه فرهنگی و رفع نیازهای فرهنگی جامعه، در حوزه طراحی آینده فرهنگی، آموزشی و تربیتی جامعه، جهتگیری هنر در جامعه، نقش و سهم رسانه در جامعه و راهبردهای رسانهها و اینکه جهتگیری تکتک دستگاههای اجرایی، تقنینی و قضایی در حوزه فرهنگی جامعه چه باید باشد. در مقطعی شورا میآید برای بیش از 26دستگاه مختلف کشور درباره مسئله حجاب و عفاف تعیینوظیفه میکند و تصمیم درستی میگیرد؛ یعنی انواع و اقسام وزارتخانهها، ادارات، نهادها و دستگاهها را از نیروی انتظامی تا وزارت مسکن درگیر کرده است. این برای چه زمانی است؟ برای دهه1380است. اما بعد دیگر رها میکند، نظارت، مطالبه و بازخواست نمیکند. حالا اگر شورا بخواهد مطالبه، نظارت و بازخواست کند، قدرتش را دارد. اعضای این شورا چه کسانی هستند؟ رئیسمجلس، رئیس قوهقضاییه، کمیسیونهای تخصصی مجلس عضو آن و رئیسجمهور هم رئیس آن است. این شورا مشکل اقتدار ندارد اما چون نگاهش نگاه راهبردی رهبر نظام نیست، در عمل اختیاری برای خودش قائل نیست. در عمل مجموعهای از افراد وزین و گرانقدرند که کنار هم نشستهاند و کارهای سبک و کوچک میکنند.
با توجه به اینکه اعضای شورا مشغلههای مختلفی دارند، مثلا استاد دانشگاه هستند، مسئولیتهای مختلف بر عهده دارند، مدیر هستند و حتی مقام معظم رهبری هم در دیدار با اعضای شورا اشاره کردند که اعضای شورا اشتغالات دیگری هم دارند اما انتظار این است که برای شورا وقت بگذارند، آیا بهصورت جدی مصرفکننده محصولات فرهنگی هستند، یعنی در عرصه فرهنگ تنفس میکنند، از محصولات فرهنگی مثل فیلم و سریال و کتاب و موسیقی و هنر شناخت دارند یا اصلا ضرورتی ندارد که اعضای این شورا بهطور جزئی با محصولات فرهنگی آشنا باشند؟
واقعیت این است کسی که عرصهای را فرماندهی میکند باید آن عرصه را مثل کف دستش بشناسد. در حوزه فرهنگ، فرمانده باید حداقل در بعضی حوزههای فرهنگ صاحبنظر و صاحب اشراف باشد. اعضای شورا باید حداقل در چند حوزه فرهنگ صاحبنظر و صاحب اشراف میدانی و لحظهای باشند؛ از حوزه سینما، هنرهای مختلف، رسانه تا تعلیم و تربیت، سبک زندگی و حوزه باورها و اعتقادات. هر کدام از اعضای شورا باید در چند عرصه صاحبنظر باشند و اشراف میدانی و لحظهای و بهروز داشته باشند، چون شأن فرماندهی دارند اما از آنجا که برای این شورا چنین شأنیتی قائل نیستند و این عزیزان خودشان را دارای مقام رفیع میدانند و در ابرها سیر میکنند، شورا را مجموعهای اداری هر هفته 2ساعت یا 4ساعت میبینند. نتیجه این است که این شورا با این حجم از افراد وزین برای خودش قدرتی قائل نیست. ببینید اگر عضو شورا همگام و همراه مردم در مترو نباشد، در اتوبوس بیآرتی نباشد، در جشنواره فجر نباشد، در کتابفروشیها نچرخد، به خوابگاههای دانشجویی نرود، به مدارس به تنهایی سر نزند، به دارالتأدیبها سرکشی نکند، به زندانیها مخصوصا زندانیان درگیر حوزه فرهنگ سر نزند و اگر اقوام، روستاهای دور، عشایر، مناطق مرزی، پادگانها، سربازخانهها را رصد نکند، در بازار سبک خرید و زندگی مردم را رصد نکند، در ادارات مختلف رفتارها را نبیند، نتیجهاش این میشود که روی ابرها سیر میکند و وقتی روی ابرها سیر میکند، درکی از مشکلات فرهنگی جامعه نخواهد داشت و چون درکی ندارد، طبیعتا اقدامی هم نمیکند. حالا اعضای حقوقی شورا به واسطه جایگاه حقوقیشان در این شورا هستند و هر کدام میگویند گرفتاریهایی دارند اما اگر همانها هم متوجه باشند که شورا چیست و شأن و جایگاه آن کدام است، بیشتر وقت میگذارند. مثال میزنم؛ خیلی از اعضای حقوقی شورا برای شورای اقتصاد بیشتر وقت میگذارند تا ش ورایعالی انقلاب فرهنگی یا حوزههای ماموریت خودشان را جدیتر میگیرند تا حوزههای ماموریت شورا را درحالیکه جایگاه شورا از حوزههای ماموریتی این دوستان به هیچوجه کمتر نیست.
فرهنگ به حاشیه رانده شده است
نادر قدیانی، ناشر و فعال فرهنگی کشور است که سالها ریاست اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران را بهعهده داشته است. با او درباره جایگاه، اهمیت و ضرورت شورایعالی انقلاب فرهنگی گفتوگو کردهایم.
جامعه ایرانی در سالهای اخیر دچار بحرانهای فرهنگی عمیقی شده است؛ کارنامه نهادهایی مانند شورایعالی انقلاب فرهنگی در جلوگیری از این بحرانها را چگونه ارزیابی میکنید؟
با توجه به اینکه بالاترین مقام اجرایی کشور، رئیسجمهور است و در رأس شورایعالی انقلاب فرهنگی قرار دارد و با نگاهی به کارنامه روسای جمهوری در دورههای مختلف به مقوله فرهنگی در جامعه، متأسفانه کارنامه درخشانی در اینباره دیده نمیشود. بهنظرم یکی از دلایل این امر، توجه بیش از حد روسای جمهوری در اغلب دورهها به مسائل سیاسی بوده و هست که باعث میشود مقوله فرهنگ در جامعه ناخودآگاه به حاشیه رانده شود و همین مسئله متأسفانه تبعات فرهنگی و اجتماعی متعددی را در پی داشته باشد. این رویکرد ناصواب برخی روسای جمهور و دولتمردان مرتبط با موضوعات فرهنگی در جامعه باعث شده نسلهای جوان بهویژه آن گروه از جوانهای امروزی که در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دنیا آمده و در فضای جمهوری اسلامی رشد کرده و به اجتماع پا گذاشتهاند، بیش از آنکه با مسائل فرهنگی آشنا شوند و دغدغههای فرهنگی داشته باشند، به مسائل سیاسی علاقهمند شده و به موضوعات ملتهب سیاسی روی آورده و بیشتر درگیر این حوزه در مسائل مملکتی شدهاند. نکته بعدی اینکه بعضی قوانین موجود گاهی با محتوای مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی در تضاد بودهاند و همین موضوع باعث شده همه مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی آنطور که باید و شاید ابلاغ و اجرایی نشود. همچنین تفسیرهای مختلف از مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی به برخی سوءتفاهمها در جامعه دامن زده که در این مورد هم میشود با اطلاعرسانی بهموقع و صحیح، سوءتفاهمها را برطرف کرد.
مقام معظم رهبری نظارت و ارائه گزارش از نتیجه مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی را ضروری دانستند، به نظر شما آیا آسیب اصلی فرهنگی جامعه ما پیگیری تصمیمات نیست؟
وقتی از مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی صحبت میکنیم، ذهن ما ناخودآگاه کشیده میشود به سمت موضوعاتی که به نوعی با مقوله فرهنگ در جامعه مرتبط هستند. اگر بخواهم مثالی از تجربه شخصی خودم بزنم، باید بگویم طی چندین سال که من رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران بودم، با برخی مشکلات ناشی از تأخیر در ابلاع مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی مواجه بودیم. یکی از این موارد، تأخیر در ابلاغ احکام اعضای شورای نظارت بر کتاب کودک و نوجوان و همچنین بزرگسال بود. به دلایل مختلف وقفهای در این کار صورت گرفته بود. من آن موقع بهخاطر مسئولیتی که در اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران داشتم، پیگیر این موضوع شدم و معلوم شد رئیسجمهور وقت که آن موقع آقای احمدینژاد بود، احکام اعضای جدید شورای نظارت بر کتاب کودک و نوجوان و همچنین بزرگسال را هنوز امضا نکرده و همین مسئله در معرفی اعضای جدید این شوراها وقفهای را ایجاد کرده است. هر چند تا زمان امضای حکم اعضای جدید شورای نظارت بر کتاب کودک و نوجوان و همچنین بزرگسال، جلسات این شوراها با اعضای قبلی هم قابل برگزاری بود، اما روند منظم برنامههای این شوراها مستلزم اقدامات تازه ازجمله امضای حکم اعضای جدید این شوراها بود. در آن زمان وقتی من بهعنوان رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران تقاضای دیدار با رئیسجمهور برای پیگیری این موضوع داشتم با درخواست من موافقت شد و موقعی که من به همراه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت، آقای حسینی به دیدار رئیسجمهور وقت رفتیم و موضوع را مطرح کردم، آقای احمدینژاد از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره دلایل این وقفه پرسید و او هم پاسخ داد احکام اعضای جدید منتظر امضای رئیسجمهور است و آنجا بود که من متوجه دلیل اصلی وقفه در این کار شدم. منظورم این است که بخشی از فعالیتهای اداره کتاب یک کشور چند سال منتظر یک امضا از سوی رئیسجمهور بود و برخی کارها به این دلیل معطل مانده بود.
بیش از 20نهاد در جامعه امروز ما درگیر مسائل فرهنگی هستند اما همیشه نیروی انتظامی مورد انتقاد بوده است. بهنظر شما کمکاری نهادهای دیگر را چگونه باید جبران کرد؟
ما نهادهای فرهنگی بسیاری در کشور داریم که اغلب آنها، در جای خود نیرومند و قوی هستند اما در ارتباط با نهادهای فرهنگی همسو ارتباطات لازم را ندارند و یا هنوز نتوانستهاند آن ارتباط واقعی و لازم را برقرار کنند. بهعنوان مثال، ما در کشورمان، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت آموزش و پرورش و نهادهای فرهنگی مشابه بسیاری را داریم که اغلب بهطور جداگانه برنامههای خود را پیش میبرند. آیا این نهادهای فرهنگی با هم جلسات هفتگی، ماهانه یا حتی سالانه دارند؟ آیا فعالیتهای ستاد امر به معروف و نهی از منکر با این نهادها هماهنگ و همسو است؟ آیا وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی و نهادهای فرهنگی مهم با تغییر وزیر یا رئیس آن مجموعه، به مصوبات وزیر یا رئیس قبلی اهمیت میدهند و آن را اجرایی میکنند؟ یا تغییر میدهند و یا حتی به کل کنار میگذارند؟! سؤالهای مشابه بسیاری در این زمینه وجود دارد که بسیاری از آنها هنوز بیپاسخ مانده است. یکی از موارد کمکاری نهادهای فرهنگی که با حوزه کاری من مرتبط است و میتوانم درباره آن سؤالاتی را مطرح کنم، به نمایشگاه کتاب تهران مربوط است و محل برگزاری آن که با گذشت چند دهه هنوز بلاتکلیف است. 33دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در طول حدود 35سال برگزار شده که در طول این مدت یک مکان ثابت نداشته و هنوز هم این مشکل بهطور ریشهای حل نشده است.
باید پیگیر مصوبات باشیم
محسن پرویز، استاد دانشگاه و پزشک که معاون اسبق فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره آنچه وظیفه شورایعالی انقلاب فرهنگی عنوان میشود و اینکه سهم این شورا از کاستیها که باعث ایجاد حوادث اخیر اجتماعی و فرهنگی شده، به همشهری میگوید: «قرار بود شورایعالی انقلاب، قرارگاه اصلی فرهنگی کشور باشد؛ حوزه فرهنگ کشور زمانی که شورایعالی ایجاد شد، گستردهتر از فرهنگ بهمعنای مصطلح امروزی در نظر گرفته شده بود.» وی تأکید میکند: «شورایعالی انقلاب فرهنگی همانطور که گفتم قرار بود در 2 زمینه قرارگاه باشد؛ یکی در زمینه دانشگاه و گسترش علم و فناوری و دیگری در زمینه فرهنگی و گسترش آن بود. به همین دلیل است که وزرای هرکدام از این حوزه، آموزش و پرورش و علم فناوری عضو شورا هستند و در زمینه فرهنگی هم علاوه بر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس سازمان تبلیغات و رئیس صدا و سیما از اعضای آن هستند. این نمایندگان در شورایعالی انقلاب فرهنگی، نمایندگان اصلی هستند که باید پیگیر مصوبات باشند.»
این استاد دانشگاه در ادامه به افت و خیزهای شورایعالی انقلاب فرهنگی اشاره میکند و با اشاره به تدوین سند و پیوست برای حوزههای مختلف یادآور میشود: «متأسفانه این اسناد مورد بیمهری قرار میگیرند و پیگیری برای اجرای این اسناد صورت نمیگیرد. بهطور مثال، در بحث جمعیت، شورا در دهه80 ورود کرد و سند جمعیت را در آن دهه به پیوستهای شورایعالی انقلاب فرهنگی افزود: «قرار بود این سند اجرایی شود اما با گذشت 15سال کمترین اتفاقها رقم خورد و آنچه پیشبینی میشد، صورت نگرفت.»
محسن پرویز با توجه به اینکه شورایعالی انقلاب فرهنگی یک نهاد اجرایی نیست، تأکید میکند: «شورا قرار بود پایگاه سیاستگذاری باشد و در پیوستها به این موضوع اشاره شده و حضور وزرا و سازمانهای مرتبط و روسای 3 قوه، میتواند ضمانت اجرایی مصوبات را فراهم کند که متأسفانه مورد بیمهری قرار گرفته و میگیرد.» وی ادامه میدهد: «گمان میکنم در مواقعی که باید کاری انجام میشد، نتوانستیم آن را درست انجام دهیم و لازمه کار درست این است که در همه بخشها بازنگری انجام دهیم. خود شورایعالی انقلاب فرهنگی بخشهایی برای پیگیری مصوبات داشته، این بخشها در دورههایی کارشان را درست انجام دادند اما در دورههایی هم به خوبی کار نکردند. بهنظرم هم خود شورایعالی انقلاب فرهنگی در این کم کاریها مقصر است و هم بخشها و عوامل اجرایی به خوبی به وظایف خود عمل نکردهاند. نکته قابل توجه این است که وزرا عموما مقامات سیاسی هستند؛ گاهی شاهد هستیم که وزیری در رأس قرار میگیرد اما اصلا آشنا به امور نیست. وزیری که آمده سابقه کار در حوزه ندارد و با توجه به این اوضاع تصمیمگیری و پیگیریهای این مصوبات برای اجرایی شدن باید در ردههای بالاتر باشد. بهطور مثال، در حوزه علم این مشکلات ایجاد شده است. شورایعالی انقلاب فرهنگی وظیفه خود را آنقدر تقلیل داده که روسای دانشگاه را تأیید کند و این یک وظیفه حداقلی است.» پرویز میگوید: «بهنظرم یک عزم قویتری برای فعالیت و کار پیوسته و مستمر باید در این زمینه صورت بگیرد و شورا نیازمند آن است.» این استاد دانشگاه براساس تجربه خود به وضعیت دانشگاهها اشاره میکند: «در این سالها، در دانشگاهها با فضای رو به رشد علمی روبهرو بودیم اما این رشد در بخش فرهنگی دیده نمیشود. متأسفانه گاهی اوقات ثباتی در تصمیمگیری امور نداریم و این خود لطمه زننده است. قرار بود سازمانها براساس فعالیت شان پیوست فرهنگی داشته باشند اما همه کارها نیمه کاره رها میشود. بهطور مثال، یکی از اقدامات، مسکن مهر بود که زمانی جواب داد اما این طرح چون پیوست فرهنگی نداشت، حالا به شکل معکوس عمل میکند. مشکل ما گاهی از این جنس است که وقتی موضوعی مصوب میشود و قرار است که به مرحله اجرا برسد، سستی به خرج میدهیم. واگذاری امور به وجدان متصدیان است؛ البته امر خوبی است اما در کنار آن باید پیگیریها هم وجود داشته باشد. کسی که مسئول است در زمان مسئولیتش کار را به درستی انجام دهد. اما وقتی مسئول میرود، تازه شروع میکنیم از نواقص و کم کاریها صحبت کردن و این دردی دوا نمیکند. نیاز داریم که در همان زمان پیگیر عملیاتی شدن امور باشد و اگر لازم باشد تذکر بدهیم.»
ناموفق در جریانسازی فرهنگی
عباس سلیمی نمین، پژوهشگر و فعال سیاسی معتقد است که این شورا در زمینه جریانسازی فکری نتوانسته موفق باشد و اگر بتواند زمینههای ایجاد تولید فکری را در جامعه مهیا کند به وظایفش عمل کرده است.
با توجه به نقشی که شورایعالی انقلاب فرهنگی میتواند در حوزه فرهنگ ایفا کند، فکر میکنید این شورا در عمل به وظایفش موفق بوده است؟
اگر از منظر هدایت فرهنگی نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که خیر، شورایعالی انقلاب فرهنگی موفق نبوده است. شورایعالی انقلاب فرهنگی باید بتواند موجسازی فرهنگی کند. اگر خودشان میتوانند مولد اندیشه نو باشند یا به تعبیری نوآوری در عرصه فرهنگ داشته باشند، فبها. اما اگر خودشان نیروهایی ندارند که بتوانند جریانسازی فکری کنند، باید جامعه را رصد کنند و آنجاهایی که این توانایی را سراغ گرفتند، آنجاها را تقویت و هدایت کنند و از این طریق ایجاد انگیزه مطالعه و انگیزه تأمل در مسائل فکری را رقم بزنند. ببینید! در جامعه ما یک لَختی وجود دارد. نمیگویم تولید اندیشه نمیشود. چرا تولید فکر میشود، اما نه تولید فکری که بتواند جامعه را با خودش جلو ببرد. یعنی چه؟ یعنی تولید فکری که نوآوریاش بهگونهای باشد که قدرت ایجاد یک موج را داشته باشد. موج فکری با سرمایهگذاری در مسائل مختلف ایجاد میشود. این موج باید راجع به هر موضوعی که درنظر میگیریم، حرف جدید داشته باشد و مخالفان جدی و موافقانی جدی را بهدنبال خودش بیاورد. این وضعیت میتواند موجسازی کند و میتواند جوانان و سایر اقشار جامعه را دچار تشنگی کند. یعنی چه؟ یعنی جوان احساس کند این بحث مهم است و اگر این بحث را دنبال نکند و نفهمد، بهعنوان عنصر عقبافتاده جامعه تلقی خواهد شد.
پس شما شورایعالی انقلاب فرهنگی را در جریانسازی اثرگذار نمیدانید؟
من اثر وجودی شورای عالی انقلاب فرهنگی را در زمینه جریانسازی مثبت نمیبینم. جامعهمان لَخت است. انگار در جامعه موضوع مهم فکری نداریم که برای همه اقشار جامعه دارای اهمیت باشد، درحالیکه داریم. موضوعات زیادی داریم که میتوانیم جامعه را حول آن متمرکز کنیم یا توجه جامعه را به آن جلب کنیم ولی تا زمانی که چنین اتفاقی نیفتد، جامعه انگیزه مطالعه پیدا نمیکند. جامعه زمانی انگیزه مطالعه پیدا میکند که احساس کند کاستیای دارد. جامعه درگیر موضوعی است و اگر خودش را درباره آن موضوع بهروز نکند، عقبافتاده تلقی خواهد شد. اینگونه میتوانیم جامعه را وارد میدان یک نوع رقابت فکری و تأملات جدی فکری کنیم؛ یعنی مولدان فکر را شناسایی کنیم، آنها را تشویق و حمایت کنیم تا بتوانند تولید فکر داشته باشند. بعد هم که تولید فکر بهوجود آمد، مراقب باشیم که عدهای آدم کمتحمل هجمهای نیاورند که نیروهای اهل فکر را پس بزنند. بهشدت باید از مولدان فکری پشتیبانی کنیم. مراکزی که مسئولیت امور فرهنگی را بر عهده دارند، یکی از وظایفشان صیانت از کسانی است که در حوزه فکر مولد هستند. ممکن است شما تولید فکر داشته باشید، اما آدم کمتحملی حرف جدیدی را برنتابد و همجه و توهین کند. اینجاست که باید بهشدت از نیروهای مولد فکر حمایت شود تا یأس و ناامیدی بر آنها غالب نشود. این هم یکی از مشکلات جدی تولید فکر است. قطعا تولید فکر موافقان و مخالفانی دارد. مخالفان طیفی دارند؛ عدهای مستدل در مقام نقد حرف جدید برمیآیند و عدهای آدمهای کمتحملی هستند که در مقام توهین و پرخاشگری برمیآیند و باید حتما مهارشان کرد تا موجب یأس اهل فکر و تولید اندیشه نشود.
جامعه میتواند به لحاظ فرهنگی دغدغهای داشته باشد که چون اساسا ساختارهای رسمی آن موضوع را قبول ندارند، دربارهاش کاری هم نمیکنند؟ مثلا خوانندهای مثل امیر تتلو یا ساسی مانکن که مورد توجه طیفی از جوانان و نوجوانان هستند، چون از نظر ساختار رسمی وجاهت ندارند، کار فکری هم درباره آنها صورت نمیگیرد.
اینها مولد فکر نیستند. من مرادم کسانی است که اندیشه جدیدی دارند. مثلا کسی که در زمینه حجاب مطالعه میکند و حرف جدیدی در این زمینه میزند و بحث عالمانه میکند، مستندات میآورد و هم متون دینی، هم متون ملی، هم شرایط جدید و مسائل جاری را بررسی میکند. کسی که درباره مسائل سیاسی، مسائل اعتقادی، باورها و سنتها یا مثلا در موضوع قانون اساسی بحث جدی و علمی میکند، یعنی تولید اندیشه میکند و حرفی میزند که نوآوری تلقی میشود. ما در خیلی از زمینهها دچار تکرار میشویم، حرفهای خوب ولی تکراری میزنیم که کارایی خودش را از دست میدهد و گاهی هم مقاومت و سرخوردگی ایجاد میکند. اما وقتی در حوزه اندیشه وارد نوآوری شدیم، ایجاد انگیزه و کشش میکند ولو اینکه نظر مخالف پیدا کند. این مخالفان و موافقان بحث جریانسازی را در کشور بهوجود میآورند که میتواند برای افزایش مطالعه در کشور بسیار مؤثر باشد و همینطور برای درگیری نیروهای جوان در مسائل فکری که دنبال این افرادی که اسم بردید نروند. یکی از دلایلی که جوانان دنبال اینجور آدمها میروند این است که خلأ فکری وجود دارد.
امرفرهنگ را به اهلش بسپاریم
علیاصغر عزتیپاک، نویسنده پهنه فرهنگ در کشور ما طی دهههای اخیر با چالشهای متعددی مواجه بوده و اغلب صاحبنظران درباره این حوزه پرنفوذ در میان تودههای عام و خاص مردم سخنها گفته و گاه انتقادات و پیشنهادهایی هم برای اصلاح برخی امور فرهنگی ارائه کردهاند. نهادهای متولی فرهنگ هم در این میان، هر یک با طرحها، مصوبات و تصمیمهای خود، افقهای کوتاهمدت و بلندمدتی را پیشروی امور فرهنگی کشور گشوده و فضای متفاوتی را در جامعه رقم زدهاند. یکی از نهادهای مهم در این زمینه، شورایعالی انقلاب فرهنگی است که نظرات مختلفی درباره عملکرد و برنامهها و همچنین مصوبات این نهاد وجود دارد. در این میان، تدبیر و تأکید رهبر کبیر انقلاب و مقام معظم رهبری بر استمرار وجود نهادی که بهطور دائم و بهصورت مستمر و فعال موضوع فرهنگ و علم را طراحی و برنامهریزی کند، از اهمیت راهبردی این نهاد حکایت دارد. درباره این نهاد فرهنگی با یکی از چهرههای فرهنگی فعال گفتوگو کردهایم. علیاصغر عزتیپاک معتقد است: امور فرهنگی، اموری مردمی است و مردم باید ابعاد مختلف آن را بپذیرند و اتفاقا با جان و دل هم بپذیرند؛ آن موقع است که خودشان مدافع آن فرهنگ میشوند.
جامعه ایرانی در سالهای اخیر دچار بحرانهای فرهنگی عمیقی شده است. کارنامه نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلوگیری از این بحرانها را چگونه ارزیابی میکنید؟
اتفاقی که در این سالها در ایران افتاده و حوزه فرهنگ را تا حدود زیادی تحتالشعاع خود قرار داده، این است که ارزشهای فرهنگی به جای اینکه تبیین و ترویج شوند، تبدیل شدهاند به مجموعه قوانین سفت و سختی که هیچگونه جای گفتوگو و چون و چرا در آنها نیست؛ به همین دلیل در این روزگار میبینیم که اهالی فرهنگ - به معنای روشن و شناختهشده کلمه و نه هر کسی که مدعی است – به این پهنه ورود نمیکنند یا شاید هم اساسا راهشان نمیدهند. چهکسی؟ همان مدیرانی که از طرق سیاسی و بهدلیل کمبود صندلی در زمین سیاست بهناچار سر از عرصه مظلوم فرهنگ و هنر درآوردهاند؛ دغدغهمندان فرهنگ وقتی میبینند که امر فرهنگی در جایی که قرار است باشد، نیست، طبعا دیگر شأنی برای خود نمیبینند و میدانند که اساسا حضورشان و اعلام موضعشان مزاحم تلقی خواهد شد؛ بنابراین در جایی که کنشهای فرهنگی تبدیل شدهاند به قوانینی لازمالاجرا که به هر نحوی باید به اجرا دربیایند، فارغ از کارایی یا ناکارآمدی، دیگر چه جای چون و چرای اهالی فرهنگ است؟ بهنظرم اصل مسئله سیاستگذاری است. ما در تمام این مدت اصالتی به امر فرهنگ ندادیم.بهخصوص در دهههای80 و 90، امر سیاست اصالت پیدا کرد و شد تعیینکننده؛ درحالیکه کار فرهنگی به لحاظ ماهوی تفاوت دارد با کار سیاسی و سیاسیکاری. تا روزی که این اصالت نادیده گرفته شود، ما توان عبور از این گردنههای صعب را نخواهیم داشت. تا نخواهیم سیاستگذاری را اصلاح کنیم، نمیتوانیم انتظار بهبود شرایط فرهنگی را داشته باشیم. تا روزی که سیاستها و قوانین با همان فرمان قبلی پیش میروند و حتی روزبهروز سفت و سختتر هم میشوند، بحرانهای تازهای ایجاد شده و گره کارها را پیچیدهتر خواهیم دید. بهنظر من، تا موقعی که اهالی فرهنگ و هنر از امر سیاستگذاری در فرهنگ کنار گذاشته شوند، داستان همین است و ای بسا روزبهروز هم بحرانیتر شود.