پرسه در معماری و ادبیات 9
ناشنیدنی و نادیدنی
علیاکبر شیروانی _ نویسنده
اولین سفر معمولا با پیشقضاوتها همراه است و کلیشهها. چیزهایی که بهمرور خواندهایم و شنیدهایم، طرحی کلی از جایی که میخواهیم سفر کنیم در ذهن ما میسازد و بله، بخشی از این طرحهای کلی باقی میماند و برخی تغییر میکند. نخستین بار که میخواستم به بوسنیوهرزگوین سفر کنم با چنین کلیشهها و طرحهای کلیای سفر کردم: کشوری جنگزده که چشمآبیهای فراوان دارد. حالا با دوستی در خیابان قدیمی شهر سارایوو قدم میزدم و میدیدم نه از آن جنگ داخلی وحشیانه چنان آثاری به جا مانده و نه آنقدرها که فکر میکردم چشمهایشان آبیرنگ است. حالا با دوستی در خیابان قدیمی قدم میزدم و دوستم جایی متوقفم کرد و گفت به زیر پایت نگاه کن! حالا با دوستی در خیابانی قدیمی، دایرهای میدیدم که پیکانی به سمت شرق و غرب داشت و یک سمت نوک پیکان بهوضوح معماری اروپایی داشت و سمت دیگر، آسیایی. سارایوو مخصوصا شهر غریبی است بین شهرهای دیگر بوسنی. امپراتوری عثمانی و رم هردو بخشی از هویت خود را در اینجا به نمایش گذاشتند و معنایی که در پس الهیات و سیاست و فلسفه بازنمایی میکردند و خونها برایش میریختند، در اینجا به ظهور و بروز میرسید. معماری، صدای بلند هر دو امپراتوری بود؛ هست هنوز هم.
پیشقضاوتها، طرحهای کلی و کلیشههایی که پیش از سفر به بوسنی همراهیام میکردند، همواره در جاهای دیگر زندگی همه حضور دارد. فرقی نمیکند منِ ایرانی باشم یا فردی از کشوری دیگر؛ سلسله و رشتهای از فکرها، ایدهها و معانی، همواره با ماست. بیایید به تشبیهی دست بزنیم. من در طبقه سوم ساختمانی نشستهام و همواره تا اینجا نشستهام، بیآنکه آگاهی یا ناآگاهیام تأثیری داشته باشد، ترکیبی از مصالح ساختمانی، من را چند متر بالاتر از سطح زمین نگه داشته است. معانی همواره با ذهن و فکر ما چنین میکند و ذهن ما را در جایی نگه میدارد که از آنجا به جهان مینگریم. لویی کان، معمار معاصر استونیتبار آمریکایی، به بهانه ساخت فضاهای آموزشی مثل مدرسه و دانشگاه، در اینباره میگوید: «معمار کجا مینشیند؟ او درست آنجا مینشیند. او کسی است که زیبایی فضا را که همان معنای فضاست منتقل میکند؛ معنای فضاهای معنادار. همه فضاها معنادارند. شما محیطی ابداع میکنید و این میتواند ابداع خود شما باشد. لازم نیست حتما الگویی داشته باشید. فقط باید حاصل چگونگی نگاه شما به محیط آموزشی باشد، نه مبتنی بر همه رهنمودهایی که احتمالا برگرفته از کتابهای استاندارد است. معمار همینجا میایستد.» لویی کان قبل از این کمی کلیتر توضیح داده بود: «طرحِ برآمده از فرم، درکی است از طبیعتِ چیزی که در اینجا هست؛ آن چیز کاملا ناشنیدنی و نادیدنی. و شما به طبیعت رو میکنید تا آن را عملا از وجود در ذهن، به ظهور برسانید.» به پیوندی که میان فضا، معنا، فرم، ذهن و ظهور ایجاد کرده است دقت کنید. بهنظرم هیچچیز برای بشر در همه ساحتهای زندگیاش بهطور عام و برای معماری و ادبیات بهطور خاص، بیش از ساخت معنای فضاهای معنادار، مسئله نبوده است. کتابهای استاندارد معماری که لویی کان از آنها سخن میگوید، در ادبیات، شکلی از مجموعههای آموزشی است که گام به گام، رهرو ادبیات را پیش میبرد. کتابهای استاندارد بر پیشینه و زمینههایی استوار است که فراگیری و فهم و درک آنها ضروری است اما به گفته کان، نباید مبتنی بر همه رهنمودهای آنها پیش رفت. معمار و ادیب حقیقی، معناآفریناند و هر دو، تکیه بر فضا دارند. سیمون دوبوار، نویسنده و فیلسوف فرانسوی، در شرح و بسط توانایی ادبیات به چنین خصیصهای اشاره میکند: «به نظر من فقط خوانندگان سادهلوح یا کودکاناند که گمان میکنند با خواندن یک کتاب میتوانند یکسر وارد دنیای واقعیت شوند. من هر وقت باباگوریو را میخوانم خوب میدانم که در پاریس دوره بالزاک گردش نمیکنم بلکه در پاریس بالزاک گردش میکنم؛ یعنی در رمان بالزاک، در دنیای بالزاک. […] به عقیده من اثر ادبی وقتی به وجود میآید که نویسنده بتواند حقیقتی را آشکار کند و بپذیراند؛ یعنی حقیقت رابطهاش را با جهان؛ حقیقت جهانش را.» به عبارت دیگر، کار اصلی بالزاک، معنایی است که به پاریس در باباگوریو میدهد و دیگر سلسله و رشتهمعانیای که میسازد. اوژن، شخصیت اصلی داستان باباگوریو، فقط راوی پاریس بالزاک نیست؛ تلاطمهای قرن نوزدهم جامعه پساانقلابی فرانسه را هم نشان میدهد و البته باز جامعه قرن نوزدهم بالزاک و نه یک گزارشنویس و تاریخنگار. معنای فضاهای معنادار، تکهسنگی نشاندار در سارایوو را ماندگار میکند و خاص.