محمود زندمقدم که روز دوشنبه درگذشت، محقق جدی سیستان و بلوچستان بود
نامهنویس بیصدایان
نه از سر تواضعی که قصدش تفاخر و کلاه یکبری بر سر نهادن است، بلکه برای تأکید بر وجه اسنادی کتابش گفته بود: «درواقع آن که سخن میگوید، داستان میسراید، حدیث نفس میکند، شرح عشق و هجران میدهد، گله میکند، شکوه میکند، شعر میخواند، بلوچ است. قلمزن، کارِ نامهنویس جلوی پستخانه را انجام داده است؛ همین.» اما این «همین» به همین سادگی میسر نشده بود، حاصل عمری بود که در سرزمین بلوچها و در کنار مردمانش گذراند؛ حاصل عشق و دلسوزی، حاصل تیزبینی و سختکوشی، حاصل تن ندادن به مقتضیات کار اداری و تحلیل نرفتن در چرخدندههای مناسک بوروکراتیک و از دست ندادن شَم پژوهش و عشق به ثبت واقعیت. اینها را در توصیف گوشهای از منش و روش مرحوم محمود زندمقدم که روز دوشنبه در 84سالگی چشم از جهان فروبست نوشتیم. زندمقدم پژوهشگری بود حاذق و نویسندهای قادر. حتما پژوهش در نظرش معنایی جز سهیم شدن در حاصل دسترنج دیگران داشت که سالها وقت و عمر خود را صرف شناخت سیستان و بلوچستان کرد. اگر اینطور نبود، میرفت پی اینکه منصبی دانشگاهی برای خودش دستوپا کند و در حاصل پرمایه یا حتی بیمایه دانشجویی که بهتنهایی پایاننامه و رساله و مقالهای نگاشته سهیم شود و رتبه بگیرد و مدارج ترقی را 2 تا یکی طی کند.
مرحوم زندمقدم نخستینبار سال1343 بهعنوان کارمند دولت برای ثبت آمار هزینه و درآمد خانوارهای چند روستای نمونه به سیستانو بلوچستان سفر کرد. او که متولد1317 بود، در آن سفر حدود 26سال داشت. در 26سالگی چه دید که در آن دوران که سفر به این خطه با مشقت بسیار همراه بود، فکرش مشغول آن شد؟ از همین نخستین سفر شروع میکند به یادداشتبرداریهایی در شرح و تصویر حال و هوای بلوچستان. سال1345، 2بار سفر کرد به سیستان و بلوچستان. اواخر سال1349 و اوایل سال1350 رفت و به قول بلوچها «نشست» در بلوچستان تا سال1357. اتفاقا در دانشگاه سیستانو بلوچستان و دانشکده دریانوردی چابهار هم کار کرد، اما منش و خمیرهاش اجازه نمیداد یا قوانین و قواعد، به هر حال هر چه بود، باید خودش میدید و نتیجه میگرفت و مینوشت و ثبت میکرد. برای سالها، سالی 3،2 بار، به قول خودش «سفرکی» میکرد به این دیار و تحولات و دگرگونیهای جنبههای مختلف زندگی در آنجا را ثبت و ضبط میکرد. بعد از اینکه مجموع تحقیقات و نوشتههایش را اولبار با عنوان «حکایت بلوچ» منتشر کرد، اهلش آشنا شدند با محققی که کارش جدیت و قلمش روح داشت؛ قلمی که گاهی به جای گزارش و وصف دیدهها با چشم سر، از نادیدههای به چشم دل دیدنی میگفت.
شاهرخ مسکوب، جستارنویس فقید، در وصف کتاب «حکایت بلوچ» در کتاب روزنوشتهایش با عنوان «روزها در راه» میگوید: «این حکایت بلوچ نوشته آقای زندمقدم عجب حکایتی است. چه خوب شد که به تورش افتادم. شاید برای خاطر و در جستوجوی دادشاه یاغی و یار و همدستش نازک و کشتهشدنشان جنگکنان در کوه و کمر بود که سراغ این کتاب رفتم یا شاید برای خود بلوچستان و آفتاب سوزان و دانشآموزان سوخته گرسنهاش. به هر حال گزارش بالابلند این بزرگوار بسیار خواندنی است... کوتاه، خشک، خشن بهسختی طبیعت و زندگی همان سامان با تکرار پیاپی فعلهای ضربی و چکشی در اول جمله و خلاف معمول که اول کمی آزار میدهد و بعد عادی و حتی خوشایند میشود.»
اما همین کتاب ارزنده هم برای اینکه رنگ چاپ را بهخود ببیند، سرنوشت پرماجرایی داشته. هیچ ناشری حاضر به چاپ اثر نمیشود و محمود زندمقدم تصمیم میگیرد کتاب را با هزینه شخصی منتشر کند. نامهای به سیدمحمد خاتمی، وزیر فرهنگ وقت، مینویسد و تقاضای کاغذ میکند. 2جلد نخست کتاب را خود مؤلف منتشر میکند. در سالهای بعد مجلدات دیگر حکایت بلوچ به همت انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی چاپ میشود تا جلد ششم که باز، انتشار مجموعه متوقف میشود. در سالهای اخیر انتشارات دنیای اقتصاد همه 7مجلد حکایت بلوچ را در شکل و شمایلی تازه به چاپ میرساند که چاپ تازه نیز در روز بزرگداشت رونمایی شد. در سال1397، در مراسم نکوداشت دکتر محمود زندمقدم و رونمایی از مجموعه 7جلدی «حکایت بلوچ»، فواد نظیری، مترجم، در وصف زندمقدم گفت: «حکایت بلوچ را به تالیف دکتر محمود زندمقدم گرفتم که نخستینبار بود نامش را میشنیدم و از او چیزی میخواندم. کتاب حیرتانگیز بود. حاصل پژوهشی عمیقا کارشناسانه که گام به گام و سنگ به سنگ پهنه بلوچستان را پیموده و بهگونهای موشکافانه از دیدگاه جامعه و مردمشناسی گرفته تا تاریخ و موقعیت جغرافیایی و ویژگیهای طبیعی - اقلیمی را به قلم و نثر درخشان و جذاب نگاشته است. خواننده کتاب به هر زمان و با هر وسیلهای که نویسنده پژوهشگر منطقه را زیر پا میگذارد، کنارش نشسته و سفر میکند. همپایش میرود، میآید، میخورد، میآشامد، شیفته میشود، رنج میبرد و ذرهبین نگاه نویسنده بلوچ و بلوچستان را میشناسد و میپیماید.» در همین مراسم، محسن گودرزی، جامعهشناس در بخشی از صحبتهایش درباره اهمیت کار زندمقدم گفت: «محمود زندمقدم در پژوهشهایش به کسانی که صدایشان شنیده نمیشود، صدا میدهد. ما صدای «مردم بلوچ» را در حکایت بلوچ میشنویم. صدای قربانیان قلعه را در کتاب «قلعه» میشنویم. زندمقدم به جمعیت به حاشیه رانده شده به جمعیت مطرود، به قربانیان توسعه و تحولات اجتماعی و اقتصادی میپردازد و به آنها صدا میدهد.»
از دیگر کتابهای محمود زندمقدم میتوان به«آدمهای سهقران و صناری» و «آفاق جزیره قشم» اشاره کرد .