پرواز سیمرغ
سال1341، هنوز هیچ ورزشگاهی بهنام احمد کشوری نبود. احمد کشوری آن موقع اسم یک بچه روستایی بود که از روستای کیاکلا آمده بود و در کل بابل نمره اول دیپلم شده بود. همینطور در مسابقات خوشنویسی و مسابقات کشتی دبیرستانهای مازندران. قرار بود برای مسابقات کشوری به تهران برود که شنید جایزه نفر اول را هم خود شاه میدهد و منصرف شد. پول دانشگاه رفتن هم که نداشت، برگشت روستای خودشان سر زمین. سال51 بود که رفت خدمت. آنجا خلبانها را دید و تصمیم خودش را گرفت. همشهریاش علی اکبر شیرودی هم بود. هر دو با هم دوره خلبانی هلیکوپترهای کبرا و جت رنجر را گذراندند. توی پادگان ارتش هم، احمد با خودش کتاب و اعلامیه میبرد و به
علیاکبر هم میداد. سرهمین، چند باری کارش به بازجویی کشیدو با این همه، بهترین خلبان دوره خودش بود. برای خدمت فرستادندش کرمانشاه. سال54، توی کرمانشاه یک صندوق قرضالحسنه راه انداخته بود. تظاهرات و راهپیمایی هم بعدها راه انداخت. سال57، دولت بختیار که سر کار آمد، احمد نشست با علیاکبر و چندتایی دیگر از ارتشیهای انقلابی، نقشه یک کودتا را ریخت. قرار بود نقشه را برادر امام، با امام هماهنگ بکند که امام گفته بود: «کار به آنجاها نمیکشد» و نکشید. بعد از انقلاب هم که معلوم است دیگر، کردستان شلوغ میشد، احمد میرفت. جنگ میشد، احمد میرفت. روز شروع جنگ، احمد بیمارستان بود. قرار بود جراحی بشود و یک ترکش را از سینهاش بکشند بیرون. با همان ترکش رفت و پرواز کرد. اینکه چند تانک عراقی را احمد زمینگیر کرد، کسی نمیداند. هلیکوپتر خودش 22بار هدف قرار گرفت و او هربار با همان هلیکوپتر برمیگشت. بار آخری هم برگشت، تا جایی که میتوانست برگشت، تا میمک ایلام. نخواست توی خاک دشمن سقوط کند.