اصالت دینی نهضت جنگل، به روایت صاحبنظران
از تمام محرمات دینی مجتنب بود
علی احمدی فراهانی _ تاریخپژوه
هویت دینی شخص میرزاکوچکخان جنگلی و نیز قیامی که از آن به نهضت جنگل تعبیر میشود، ازجمله مهمترین موضوعات و سرفصلها در موضوع خویش بهشمار میرود. به واقع اغلب آنان که درباره میرزا و هویتی که او میخواست به نهضتش بدهد، مطالبی نگاشتهاند، به این مقوله اذعان کرده و آن را مورد تأکید قرار دادهاند. آیتالله رضا استادی از محققان و تاریخپژوهان حوزه علمیه قم، در این موضوع معتقد است: «من فکر میکنم نخستین کسی که درباره میرزا کوچکخان چیزی نوشته، مرحوم دهخداست و این نوشته از یادداشتهای اصلی دهخداست، نه اینکه بعدها اضافه شده باشد و تا آنجا که بنده خبر دارم، دهخدا طرز فکرش جوری نبوده که بخواهد از روحانیت یا روحانیون دفاع کند بلکه شواهدی در دست است که گاهگاهی با آنها معارضه هم و بالاتر، اینکه گاهی تحقیر هم میکرده است! البته لغتنامه ایشان خدمتی است به فرهنگ ما و هیچکس منکر این خدمت نیست اما روحیهاش روحیهای نبوده که بخواهد روحانیت را ترویج کند. ایشان در این یادداشت چنین آورده است: میرزا کوچکخان از مجاهدین گیلان بود که با میرزا کریمخان و سردار محییالدین برای بیرونکردن محمد علیشاه به تهران آمد. او سربازی بینهایت شجاع بود. اول بار که او را دیدم، جوانی خوش قیافه به سن سی سال مینمود. در نهایت درجه معتقد به اسلام و همان حد نیز وطنپرست بود.شاید آن هم از راه اینکه ایران وطن او یک مملکت اسلامی است، دفاع از او را واجب میشمرد. نماز و روزه او هیچ وقت ترک نمیشد. از تمام محرمات دینی مجتنب بود، لیکن در دین خرافی بود و همه کارها را از فعل و ترک با استخاره سبحه و یا قرآن میکرد. آنگاه که در تهران بود، لباس عادی داشت و ریش خود را نمیتراشید، چه آن را خلاف شرع میشمرد. قانع و بیطمع بود... همیشه متفکر بود و بسیار کم تکلم میکرد... میگفتند در اول طلبه دینی بود و مقدماتی از عربی و فقه میدانست. رحمهاللهعلیه».
دیگر شاهد بر هویت دینی میرزا، رفتار او با برخی یاران پیشین خود است که به چپ روی آورده و از هویت دینی نهضت جنگل روی آورده بودند. غربت و نهایتا شهادت او، از آن هنگام کلید خورد که وی ایشان را ترک گفت و راه جنگل را در پیش گرفت. سیده راضیه حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در اینباره مینویسد:«میرزا کوچکخان جنگلی با ائتلاف با اعضای حزب عدالت، در خرداد 1299استقرار جمهوری شوروی را در گیلان اعلام کرد، اما یک ماه بعد از این حادثه، اعضای حزب عدالت که اکنون نام خود را به حزب کمونیست ایران تغییر داده بودند، دست به تبلیغ کمونیسم زدند و با حمایت قوای ارتش سرخ شوروی، علیه میرزا کوچکخان کودتا و وی را از تمام مسئولیتهای خود عزل کردند. با به حاشیه رفتن میرزا در رهبری جنگلیها و قدرت گرفتن افرادی همچون احساناللهخان و خالوقربان و افراد و گروههای کوچک دارای گرایشهای غیرمذهبی، نهضت جنگل بهتدریج پایگاه مردمی و مشروعیت خود را از دست داد. در واقع امثال احساناللهخان و خالوقربان با دست زدن به پارهای از اقدامات ضددینی و ترویج اندیشههای کمونیستی و اقدام در جهت مصادره املاک خرده مالکان و آزار و اذیت مردم عادی، موجبات نارضایتی عمومی از نهضت و تضعیف مشروعیت آن را ایجاد کردند. چنانکه گفتهاند: در رشت و انزلی و سایر نقاط گیلان اموال زمینداران کوچک، تجار و صنعتگران ضبط و مصادره گردید. علیه قرآن و روحانیون عمل میشد و میخواستند که زنها چادر خود را کنار بگذارند! این حرکات برای عوامل امپریالیسم و شاه، عملا بسیار مناسب بود و چنانکه بعدا معلوم شد در صفوف کمونیستهای ایران، آشوبگران انگلیسی نفوذ کرده بودند که شعارهای تحریککننده بهخصوص علیه روحانیون سر میدادند. نتیجه این اعمال این شد که جبهه واحد به سرعت در هم ریخت...».