سیامک رحمانی روزنامهنگار
واقعا جای سوال است که این خارجیها از جامجهانی چی میفهمند؟ یعنی چه حالی میکنند و چه هیجانی دارند؟ شما فکر کنید همین اسپانیا یا پرتغال یا حتی آلمان و برزیل. تیمشان از حالا انتخاب شده و تمریناتشان دارد انجام میشود و بازیهای تدارکاتیشان را انجام میدهند و صدا و سیمایشان پخش میکند و وقت بازیهایشان در جامجهانی که شد هم میروند 90دقیقه یا بیشتر توی کافه مینشینند فوتبال تماشا میکنند و پستهشان را میخورند. 3تا بازی یا 5تا یا بیشتر. تهش هم میخواهند قهرمان شوند یک جشنی بگیرند. از استرس فوتبال چی میفهمند؟ از آدرنالین چی میفهمند؟ یک لحظه زندگی ما را ندارند که ثانیه به ثانیه این روزها هیجان داریم. برای اینکه بفهمیم میشود توی کافه فوتبال دید یا نه باید یک ماه فشار بیاوریم و چانه بزنیم. هی ناز کنند، هی پشت چشم نازک کنند، هی بگویند اگر بچههای مودبی باشید شاید اجازه بدهیم. هم بگویند آخه دختر و پسر قاطی؟ خلاصه کلی دقمان بدهند و آخرش هم بگویند نه. بعدش بفهمیم که در کلی از کافههای تهران دارند فوتبال پخش میکنند، حالا یا شیتیل دادهاند یا ژنشان خوب بوده یا لایی کشیدهاند، هر چی. بعدش داستان سینماها را داریم. یک روز میگویند اوکی شده. فردایش میگویند نمیشود. بعدش میگویند فقط پسرها میتوانند بروند سینما فوتبال ببینند. بعد اعلام میکنند که بوق نبرید. بعدش میگویند تخمه فقط جابونی. تازه این یک قسمت ماجراست. شما فکر کن سر همین لباس تیمملی چند هفته است که داریم حرص میخوریم و هر روز یک لباس جدید از گنجه درمیآورند و نشانمان میدهند. یوزپلنگ خودش یک داستان مفصل است. هر بازی تدارکاتی هزار بار پایین و بالا میشود. شرایط کیروش روزی 3بار تغییر میکند. والا زندگی و عشق و هیجان یعنی این. جامجهانی یعنی این. این آرژانتینیها، این انگلیسیها یک چیزی شنیدهاند فقط.
در راستای این که جامجهانی خیلی بهمان کیف میدهد و در بالا بخشی، فقط بخش کوچکی از خوشیهایش را مرور کردیم، باید درباره خود تیمملی و اخبارش هم بگوییم که مدام آدم را سورپرایز میکنند و باز هم خیلی خوش میگذرد. یعنی شما فکر کنید الان فدراسیون فوتبال که روابط عمومی و سخنگو ندارد. پس هیچ خبری را نمیشود از فدراسیون گرفت. آقای تاج هم خودش هر چند وقت یکبار میآید چیزی میگوید اما بعد دوباره یک چیز دیگری میگوید تا هی سورپرایزتر شوید. الان تیمملی رفته ترکیه، خدا را شکر از تلویزیون دو نفر باهاش نرفتهاند که خبری، تصویری از تمرینات بدهند. تلویزیون که الکی نیست. کلی کار دارند و باید سریال قشنگها و برنامه قشنگهایشان را درست کنند. وقت و آدم اضافه که ندارند بفرستند دنبال این کارهای الکی. بعد خود تیمملی هم اینطوری است که کیروش اعتقادی به رسانههای داخلی ندارد و هر وقت لازم ببیند خبرنگار رویترز یا CNN ترک را صدا میکند یا در فیسبوکاش راسا هر خبری دلش بخواهد میدهد بقیه را نمیدهد. اینطوری است که شما نمیفهمید بالاخره تیمملی با یونان بازی میکند، نمیکند، کیروش الان خوشحال است؟ عین برج زهرمار است؟ چطوری است؟ و ما هی سورپرایز میشویم. هی سورپرایز میشویم. خدایا شکرت. چقدر خوش میگذرد.
با توجه به این که کیروش گفته بمون نیستم و میخوام برم، سناریوی محتمل در تیمملی اینطوری خواهد بود که: «اول میرویم جامجهانی و به امید خدا با 3شکست و صفر امتیاز کار را تمام میکنیم تا فدراسیون فوتبال نفس راحتی بکشد.»(فکر کنید ما 4امتیاز بگیریم و زبانم لال از گروه بالا برویم. آنوقت با قرارداد کیروش چه باید کرد؟ چطور باید ردش کنیم برود؟ چه گلی باید به سر بگیریم؟ اما ایشالا که اینطوری نمیشود و همان صفر امتیاز و خلاص.) بعدش ملت شروع میکنند به زمین و زمان فحش میدهند. علی کریمی بیانیه میدهد و برای چند روز هیچکس از توهین در امان نخواهد ماند. اگرچه فدراسیون خوشحال است چون قرارداد کیروش تمام شده و از دستش خلاص میشود. آنوقت مدتی طولش میدهند که داریم با آلگری و ونگر و کونته مذاکره میکنیم. یعنی ملت را حسابی میگذارند سر کار در حالی که عملا دارند با علی دایی چانه میزنند و التماس میکنند که بیاید سرمربی تیمملی شود. بعد با علی دایی میرویم جام ملتها و میبازیم. علی دایی مصاحبه میکند که وقت کم بود و من باید دو سال روی این تیم کار کنم. چرا کیروش 7سال ماند اما من نباید بمانم. آنوقت یا قراردادش را تمدید میکنند یا میروند سراغ گزینههایی مثل مایلیکهن و فرکی و ذوالفقارنسب. بعد یکهو اسم علیمنصور یا نکونام مطرح میشود. آنوقت است که ملت تازه یادشان میافتد که با کیروش چه روز خوشی داشتیم. اما دیگر آن همه را لولو برده.
«این جا به جایی و رفتن به سپاهان فقط بهخاطر دل مردم است. ... اختلاف مالی میان پیشنهاد ذوبآهن و سپاهان زیاد نبود. باید بگویم در واقع من تیم دوم لیگ را تحویل دادم و تیم چهاردهم جدول ردهبندی را گرفتم. تیمی که میتواند در آسیا بازی کند اما من با خدا معامله کردهام و انشاءالله که خدا و اهلبیت به من کمک کنند.» باید اعتراف کنم که تصمیم گرفته بودم درباره امیرقلعهنویی و صحبتهایش بعد از پیوستن به سپاهان چیزی ننویسم اما نشد. مقاومتم درهم شکست. الان هم با نقل این چند جمله خواستم به ژنرال تبریک بگویم و عرض کنم که کاش ما هم میتوانستیم با خدا چنین معاملات شیرینی داشته باشیم. یعنی امیرخان همه معاملههای قبل از تو سوءتفاهم بود. و علی برکتالله!
آخه از جامجهانی چی میفهمید شما؟
در همینه زمینه :