مروری بر کتاب «۶۴۱۰ » خاطرات شهید خلبان حسین لشکری
خاطرات خودنوشت یک خلبان آزاده
علیالله سلیمی _ روزنامهنگار
کتاب «۶۴۱۰ » در ردیف کتابهای «خاطرات خودنوشت» قرار میگیرد که توسط شهید امیرسرلشکر خلبان حسین لشکری نوشته شده و در آن، شهید لشکری به شرح خاطرات ۱۸ سال اسارت خود پرداخته است. نام کتاب برگرفته از تعداد روزهای زمان اسارت شهید لشکری در بازداشتگاههای عراق یعنی ۶۴۱۰ روز است. امیر خلبان آزاده حسین لشکری، ملقب به سیدالاسراء پس از انجام ۱۲ ماموریت در روزهای آغازین جنگ تحمیلی، هواپیمایش مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و به اسارت ارتش متجاوز صدام درآمد. وی پس از ۱۶ سال اسارت، به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و 2 سال بعد، در روز هفدهم فروردین سال ۱۳۷۷ به ایران بازگشت.
شهید امیر خلبان حسین لشکری، در نهمین دوره انتخاب کتاب سال دفاعمقدس، به پاس روایت خاطراتش در کتاب «6410»، رتبه نخست گروه «خاطرات خودنوشت» را از آن خود کرد. کتاب «۶۴۱۰ » با مقدمهای کوتاه شروع میشود که در ادامه زندگینامه راوی قرار دارد و همچنین عناوین سرفصلها که بهترتیب آمده است، آنچه بر من گذشت، حمله سراسری عراق، اجازه بدهید دعا کنم، زندان ابوغریب، اعتصاب غذا و هدف مأموریت. در بخش زندگینامه یادآوری میشود، حسین لشکری متولد 20اسفند 1331در ضیاءآباد از توابع قزوین است و در سال1354پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، برای تکمیل دوره خلبانی به کشور آمریکا اعزام و خلبان شکاری اف ـ 5 میشود. از ابتدای صفحه 10، راوی کتاب، سرتیپ لشکری است. او تعریف میکند که روز 26شهریور 1359به فرماندهاش پیشنهاد انجام مأموریت داده تا جوابی به تجاوز عراق باشد. زیرا در این روز عراق در مناطق مهران و قصرشیرین و... عملیات نظامی انجام داده بود.
از صفحه 12تا 17، لشکری به مرور تاریخ عراق و فهرستی از تجاوزهای حکومت صدام تا قبل از 26شهریور 1359میپردازد. در بخشی از این فصل میخوانیم:« از فروردین 1358که سرآغاز تجاوزات مرزی عراق به ایران است تا 1359/06/26طبق آمار وزارت امور خارجه ایران، عراق 148مورد تجاوز هوایی و 295مورد تجاوز زمینی و 21مورد تجاوز دریایی به مرزهای ایران داشته است.»
امیر لشکری در ادامه تعریف میکند:« روز 1359/06/25ما [من و لیدر من جناب ورتوان] دومین دسته پروازی بودیم که در خاک عراق عملیات میکردیم. دسته اول با حمله خود پدافند عراق را هوشیار و حساس کرده بود. لذا به محض اینکه مرز را رد کردیم، پس از چند ثانیه متوجه شدم از سمت چپ لیدرم، گلولهها بالا میآیند. قبل از پرواز، مشخصات هدف را به دستگاه ناوبری داده بودم. در یک لحظه متوجه شدم نشاندهنده، مختصات محل هدف را مشخص کرده است. به لیدر گفتم: روی هدف رسیدیم، آماده میشویم برای شیرجه. گرد و خاک ناشی از شلیک توپخانه عراق وجود هدف را برای ما مسجل کرده بود. کمی جلوتر در پناه تپهای چندین دستگاه تانک و نفربر استتار شده به چشم میخورد.
روز قبل همین تانکها و توپخانه، پاسگاه مرزی ما را گلولهباران میکردند. از لیدر اجازه زدن هدف را گرفتم. قرار بود هر دو بهصورت ضربدری از چپ و راست یکدیگر را رد کرده، هدفها را منهدم کنیم. بلافاصله زاویه مخصوص پرتاپ راکت را به هواپیما دادم و نشاندهنده مخصوص را روی هدف میزان کردم. در یک لحظه ناگهان هواپیما تکان شدیدی خورد و فرمان، کنترل خودش را از دست داد. نمیدانستم چه بر سر هواپیما آمده، سعی کردم بر خودم مسلط شوم و هواپیما را که در حال پایینرفتن بود کنترل کنم. به هر نحو توسط پدالها، سکان افقی هواپیما را به طرف هدف هدایت کردم. در این لحظه ارتفاع هواپیما به 6 هزار پا رسیده بود و چراغهای هشداردهنده موتور، مرتب خاموش و روشن میشدند. شاسی پرتاپ راکتها را رها کردم. در یک لحظه 76راکت روی هدف ریخته شد و جهنمی از آتش زیر پایم ایجاد کرد. از اینکه هدف را با موفقیت زده بودم، اظهار رضایت کردم. ولی همهچیز از نظر پروازی برایم تمامشده بود. با وضعیتی که هواپیما داشت مطمئن بودم قادر به بازگشت به خاک خودمان نیستم. درحالیکه دست چپم روی دسته گاز موتور هواپیما بود، دست راستم را بردم برای دسته ایجکت.
دماغ هواپیما در حالت شیرجه بود و هر لحظه زمین جلوی چشمانم بزرگ و بزرگتر میشد. تصمیم نهایی را گرفته و با گفتن شهادتین دسته ایجکت را کشیدم. از این لحظه به بعد دیگر هیچچیز یادم نیست. با ضربهای که به من وارد شد بهخودم آمدم و احساس کردم هنوز زندهام. وقتی چشمم را باز کردم، همهچیز درنظرم تیره و تار مینمود و قابل رویت نبود. پس از گذشت دو الی سه ثانیه خون به مغزم بازگشت و توانستم بهتر ببینم. مقابل خودم در فاصله دهمتری سربازان مسلح عراقی را دیدم که بهصورت نیمدایرهای مرا محاصره کرده بودند... .»
اسارت حسین لشکری از همینجا و همین روز آغاز میشود؛ چند روز قبل از آغاز تجاوز سراسری عراق. بعد از درمان محدود زخمهای خلبان، بازجویی آغاز میشود. روز 31شهریور 1359و در بازجویی، به روش مختلف تهدید و شکنجه میشود. اما نتیجهای برای عراقیها ندارد. آذر ماه 1359خلبانان اسیر به زندان ابوغریب منتقل میشوند. خاطرات شهید لشکری در زندان عراق بخشهای زیادی دارد که با آزادی او و بازگشت به وطن به پایان میرسد. امیر خلبان آزاده حسین لشکری، هجدهم مرداد 88بر اثر صدمات ناشی از دوران اسارت در سالهای جنگ تحمیلی، به خیل یاران شهیدش پیوست.