آقای گل، قهرمان شلمچه
یادی از کاپیتان ملیپوش شهید مهدی رضاییمجد در این روزهای فوتبالی
شهره کیانوشراد-روزنامهنگار
سازمان لیگ فوتبال ایران، نام ۲۵۰۰ شهید را در فهرست شهدای فوتبالیست به ثبت رساندهاست؛ شهدایی که با وجود علاقه به فوتبال، از آرزوی خود برای رسیدن به قهرمانی در مستطیل سبز گذشتند و در میدان نبرد همراه با سایر جوانان از میهن خود دفاع کردند. شهید مهدیرضاییمجد، که روزی سودای حضور در تیم ملی و بازی در تیمهای مطرح دنیا را داشت، همدوره امیر قلعهنویی، صمد مرفاوی و رضا رجبی و بسیاری از چهرههای مطرح دیگر فوتبال بود. او کاپیتان تیم ملی جوانان بود و ۱۵گل برای این تیم وارد دروازه کرد. قبل از آخرین حضورش در جبهه، کفشهایش را آویخت و با حضور در میدان نبرد باحضو ری به یاد ماندنی بهسوی بهشت پرکشید.
کاپیتان تیم فوتبال جوانان آرزو داشت پیراهن تیم محبوبش پرسپولیس را بر تن کند و به یکی از چهرههای فوتبالی کشورش تبدیل شود. اگر دشمن به کشورش حمله نمیکرد شاید از او بهعنوان گلزن تیم ملی یاد میشد اما جنگ که شروع شد، پاهایش طاقت ماندن و دویدن در مستطیل سبز را نداشت. مهدی سال۱۳۴۲ در محله پاچنار در یکی از محلههای قدیمی تهران به دنیا آمده بود. او هم در نوجوانی مانند بسیاری از همسنوسالانش ابتدا ورزش کشتی را شروع کرد اما به توصیه برادر بزرگترش فوتبال را بهعنوان ورزش حرفهای دنبال کرد.
۱۵ گل ملی و آقای گل جوانان باشگاهی
موفقیت شهید مهدی رضاییمجد موجب شد تا خیلی زود در تیمهای فوتبال مطرح آن دوره انتخاب شود. او کاپیتان تیم فوتبال جوانان در سالهای ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ شد و در تیمهای باشگاهی تهران ازجمله اکباتان تهران، تهرانجوان و در تیم پرسپولیس تهران نیز بازی کرد و با چهرههای فوتبالی همچون امیر قلعهنویی و محمد پنجعلی همبازی بود. شهید رضاییمجد ۱۵گل ملی در رده جوانان کارنامه فوتبالی خود به ثبت رساند. یک گل او مقابل تیم ملی بزرگسالان کرهجنوبی در جام پادشاهی بنگلادش به ثمر رسید. این بازی با نتیجه ۳ بر یک به سود کرهجنوبی تمام شد و تکگل تیم جوانان ایران را شهید رضاییمجد وارد دروازه حریف کرد. امیر قلعهنویی، سرمربی اسبق تیم استقلال تهران و همبازی شهید رضاییمجد در تیم جوانان کشورمان درباره او میگوید: «هیچ زمان از یاد او فارغ نمیشوم و همواره در ذهن، یاد او را زنده نگاه میدارم.» قلعهنویی، شهید رضاییمجد را یکی از چهرههای مطرح تیم فوتبال جوانان ایران در مسابقات آسیایی نپال میداند و میگوید: «گلی را که شهید رضایی در کشور بنگلادش به تیم بزرگسالان کرهجنوبی زد از یاد نمیبرم. او واقعا هافبک راست خوبی بود.» شهید رضاییمجد 2دوره نیز آقای گل جوانان باشگاهی تهران شد.
راهاندازی تیم فوتبال در جبهه
فعالیتهای حرفهای در فوتبال مانع از آن نشد تا مهدی رضاییمجد نسبت به اتفاقات پیرامون خود بیتفاوت باشد. دشمن کشورش را هدف قرار داده بود و او که از جوانان فعال در مسجد محله خود بود با گروهی دیگراز جوانان داوطلبانه عازم جبهه شد. حضور او در جبهه تأثیر بسیاری بر جوانان همنسل خود گذاشت و پای بسیاری از فوتبالیستها را به جبهه باز کرد. با راهاندازی تیم فوتبال در جبهه و در فرصتی که خبری از عملیات نبود، این امکان برای رزمندگان فراهم میشد تا به تقویت جسمی و روحی خود بپردازند. شهید رضاییمجد با وجود اینکه در تیمهای تهرانجوان و اکباتان عضویت داشت، اما برای تشویق جوانان و آشنایی آنها با شرایط جنگی کشور در تیمی به نام شهدای گمنام در دسته۴ تهران بازی میکرد. این کار از نظر قانونی مشکلی نداشت و به همین دلیل برای آنها هم بازی میکرد و حتی این تیم را به دسته 2رساند. آخرین فوتبال خود را هم در تهران برای همین تیم بازی کرد.
اقامه نماز در زمین فوتبال
شهید مهدی رضاییمجد، برای آنکه بتواند دین خود را به کشور ادا کند با شرکت در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، در جبهههای جنگ شرکت داشت و در میدان ورزش نیز حماسه آفرید. در همان دوره او همراه تیم فوتبال جوانان ایران، حضور در مسابقات قهرمانی جوانان آسیا در نپال و جامقهرمانی آسیا در بنگلادش را تجربه کرد. رضایی مجد در سال1361نخستین بازی ملی خود را انجام داد. او با تیم ملی جوانان3اعزام برونمرزی داشت. وقتی در مسابقات بنگلادش، قرعه ایران به عراق خورد بهدلیل همزمانی این بازی با جنگ تحمیلی، تیم ملی از حضور در آن خودداری کرد. مهدی اربابی، سرپرست تیم فوتبال جوانان ایران در مسابقات آسیایی نپال میگوید: «زمانی که قرار بود در دور دوم مسابقات آسیایی نپال برابر تیم عراق بهدلیل جنگ تحمیلی بازی نکنیم، با پیشنهاد شهید رضاییمجد، قبل از شروع مسابقه اقدام به برگزاری نماز جماعت ظهر و عصر در زمین مسابقه کردیم و سپس با فریاد اللهاکبر از زمین خارج شدیم.»
آخرین فوتبال در تیم شهدای گمنام
عملیات کربلای4عزم و اراده رزمندگان را برای اجرای عملیاتی دیگر و شکست دشمن بیشتر کرد. اوایل بهمن سال ۱۳۶۵ بود و شهید مهدی رضایی قرار بود با قطار به سمت جبهههای جنوب برود. زمین بازی فوتبال تیم شهدای گمنام فاصله زیادی با ایستگاه راهآهن نداشت به همین دلیل او از برادرش خواست که اول به زمین بازی بروند و بعد راهی ایستگاه راهآهن شوند تا با رزمندگان لشکر حضرت رسول(ص) به جبهه برود. به برادرش گفت: «میخواهم آخرین فوتبالم را در تهران بازی کنم.» برادرش به شوخی به او گفت: «پایت درمیرود و دیگر نمیتوانی بروی!» مهدی که گویی میدانست این بازی آخر او است گفت: «نه، چون دیگر برنمیگردم، بنابراین باید بازی کنم.»
قاسم پناهگر، سرمربی پیشین تیم تهرانجوان و سرپرست اسبق تیم فوتبال امید ایران میگوید: «افتخار مربیگری شهید برایم در همه عمر خاطرهانگیز است. شهید رضاییمجد هرگز بهدنبال کسب قهرمانی نبود و پهلوانی و مردمداری را ارجحتر از مدالآوری میدانست. او قبل از اینکه با ما قرارداد امضا کند در تمرینات تیم پرسپولیس شرکت کرده بود، ولی با درخواست من به تیم تهرانجوان پیوست. شهید رضاییمجد تا پایان زمان قرارداد خود، نامی از پول و حق قرارداد نبرد و در زمان تسویهحساب با باشگاه گفت: از من راضی باشید، زیرا چندین بازی با تیم دسته چهارمی شهدای گمنام انجام دادم.» شهید مهدی رضایی مجد که روزگاری خود را با مارادونا مقایسه میکرد و سودای حضور در فوتبال اروپا را داشت در ۱۰اسفند سال1365در عملیات تکمیلی کربلای۵ در منطقه عمومی شلمچه به فیض شهادت نایل شد.
مکث
زمان شهادت لباس ورزشی بر تن داشت
شهید مهدی رضاییمجد آخرین فوتبال را بازی کرد و راهی جبهه شد و قید مدال قهرمانی در فوتبال را زد. او وقتی کفشهای فوتبالش را آویخت و برای چهارمین بار راهی منطقه جنگی شد، گویی میدانست که این بار به شهادت میرسد. حاج اکبر، برادر دیگر شهید میگوید: «مهدی هنگام شهادت زیر لباس رزم، لباس ورزشی بر تن داشت. ساق قرمز، شلوار آبی سه خط و یک پیراهن سفید.» شهید مهدی رضاییمجد در وصیتنامهاش نوشته بود: «مرا جلوی پدران و مادران شهدا رو سیاه نکن. خانوادههای شهدا بدانند که ما رهرو راه فرزندان شهیدشان هستیم»
مکث
قرار بود لژیونر شود
رضا رضاییمجد، برادر این شهید که خود از خبرنگاران باسابقه و فعالان رسانهای است به نکته جالبی درباره شهید اشاره کرده و میگوید: «آن زمان چند دعوتنامه خارجی داشت. یک پیشنهاد او از فنرباغچه ترکیه و یکی دیگر از محمدان بنگلادش بود. چون در این کشور به میدان رفته بود، بازی او را پسندیده بودند. مربی محمدان تماس گرفته و خواستار جذبش شده بود. یک تیم ژاپنی هم بود که یکی از دوستان شهید رضاییمجد در توکیو، عکسهای شهید را به مربیان آن تیم نشان داده بود. البته در نهایت قرار بود شهید رضاییمجد به ترکیه برود اما دیماه سال۱۳۶۵ وقتی خبر شهادت داییمان محمود اکبری را شنید از رفتن به ترکیه منصرف شد.» محمود و مهدی تقریبا همسنوسال بودند و از بچگی با هم بزرگ شده بودند. مهدی با وجود علاقه بسیاری که به فوتبال داشت اما با شهادت محمود دیگر پای رفتن به ترکیه نداشت. او ترجیح داد چمدان سفرش را باز کند و گفت: «دیگر به ترکیه نمیروم.» در حالی که قبل از آن با همه خداحافظی کرده بود در پاسخ به دوستانش درباره دلیل نرفتن خود به ترکیه گفت: «میروم جایگزین محمود در جبهه شوم. من دیگر نمیتوانم به ترکیه بروم.»