مقیاس ملیت از منظر استاد شهید مرتضی مطهری
نه هر چه که از داخل بود ملی است و نه هر چه که از خارج آمد غیرملی
سیدایلیا رضوی
شاخص ملیت چیست؟ در واقع چه چیزی را ملی میخوانیم و چه چیزی را غیرملی میدانیم؟ آنچه در ادامه میخوانید تلخیصی از نظر استاد شهید مرتضی مطهری در باب «مقیاس ملیت» است که از صفحات 58تا 62کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» برگزیدهایم. استاد شهید میفرمایند:
در ابتدا چنین بهنظر میرسد که لازمه ناسیونالیسم و احساسات ملی این است که هر چیزی که محصول یک سرزمین معین یا نتیجه ابداع فکر مردم آن سرزمین است، آن چیز از نظر آن مردم باید ملی بهحساب آید و احساسات ملی و ناسیونالیستی، آن را در برگیرد و هر چیزی که از مرزوبوم دیگر آمده است باید برای مردم این سرزمین بیگانه و اجنبی به شمار آید. ولی این مقیاس، مقیاس درستی نیست، زیرا ملت از افراد زیادی تشکیل میشود و ممکن است فردی از افراد ملت چیزی را ابداع کند و مورد قبول سایر افراد واقع نشود و ذوق عمومی آن را طرد کند... مثلاً ممکن است ملتی یک سیستم اجتماعی مخصوصی را در زندگی خود انتخاب کند و فردی یا افرادی از همان ملت یک سیستم مغایر با سیستم عمومی ابداع و پیشنهاد کنند و مورد قبول عموم واقع نشود، در این صورت آن سیستم مردود و مطرود را صرفاً بهخاطر اینکه از میان مردم برخاسته و مبدع و مبتکر آن یکی از افراد همان ملت بوده نمیتوان برای آن ملت، یک پدیده ملی دانست و برعکس ممکن است یک سیستم اجتماعی در خارج از مرزهای یک کشور بهوسیله افرادی از غیرآن ملت طرح شود، ولی افراد آن کشور با آغوش باز آن را بپذیرند، بدیهی است در اینجا نمیتوانیم آن سیستم پذیرفته شده را بهخاطر آنکه از جای دیگر آمده است بیگانه و اجنبی بخوانیم و یا مدعی شویم که مردمی که چنین کاری کردهاند برخلاف اصول ملیت خود عمل کرده و در ملت دیگر خود را هضم کردهاند یا بالاتر، مدعی شویم که چنین مردمی خود را تغییر دادهاند.
در یک صورت آن چیزی که از خارج رسیده است بیگانه و اجنبی خوانده میشود و پذیرش آن برخلاف اصول ملیت شناخته میشود و احیاناً پذیرش آن نوعی تغییر ملیت به شمار میآید که آن چیز رنگ یک ملت بالخصوص داشته باشد و از شعارهای یک ملت بیگانه باشد. بدیهی است که در این صورت اگر ملتی شعار ملت دیگر را بپذیرد و رنگ آن ملت را بهخود بگیرد، برخلاف اصول ملیت خود عمل کرده است، مثلاً نازیسم آلمان و صهیونیزم یهود رنگ ملیت بالخصوصی دارد، اگر افراد یک ملت دیگر بخواهند آن را بپذیرند برخلاف ملیت خود عمل کردهاند؛ اما اگر آن چیز رنگ مخصوص نداشته باشد، نسبتش با همه ملتها علیالسوا باشد، شعارهایش شعارهای کلی و عمومی و انسانی باشد و ملت مورد نظر هم آن را پذیرفته باشد، آن چیز اجنبی و بیگانه و ضدملی شمرده نمیشود... به همین دلیل حقایق علمی به همه جهانیان تعلق دارد: جدول فیثاغورس و نسبیت اینشتین به قوم معینی تعلق ندارد و با هیچ ملیتی منافات ندارد، برای اینکه این حقایق بیرنگ است و رنگ و بوی قوم و ملت مخصوصی را ندارد. به این دلیل، دانشمندان و فیلسوفان و پیامبران به همه جهانیان تعلق دارند که عقاید و آرمانهای آنها محصور در محدوده یک قوم و ملت نیست.
... پس معلوم شد صرف اینکه یک چیزی از میان یک مردمی برخاسته باشد، ملاک خودی بودن آن نمیشود؛ و صرف اینکه چیزی از خارج مرزها آمده باشد، ملاک اجنبی بودن و بیگانه بودن آن نمیشود. همچنان که سابقه تاریخی ملاک عمل نیست، یعنی ممکن است، ملتی قرنها یک سیستم خاص اجتماعی را پذیرفته باشد و بعد تغییر نظر بدهد و سیستم نوینی را بهجای آن انتخاب کند... [همچنین] ممکن است آیین و مسلک و مرامی از میان ملتی برخیزد اما «ملی» شمرده نشود، از باب اینکه رنگ یک ملت دیگر را دارد یا از راه اینکه مورد قبول این ملتی که از میان آنها برخاسته واقع نشده است، مثلاً کیش مانوی و مسلک مزدکی از میان ملت ایران برخاسته است ولی نتوانسته است پشتیبانی ملت را بهدست آورد، به همین جهت این دو مسلک را نمیتوان یک پدیده ملی بهشمار آورد. اساساً اگر اینگونه امور را به اعتبار ابداعکنندگان و پیروان معدودشان ملی بهحساب آوریم عواطف و احساسات اکثریت را نادیده گرفتهایم.
از مجموع مطالبی که گفته شد دانسته میشود که از نظر احساسات ملی و عواطف قومی نه هر چیزی که از وطن برخاست جنبه ملی پیدا میکند و نه هر چیزی که از مرزوبوم دیگر آمده باشد بیگانه بهشمار میرود، بلکه عمده آن است که اولاً بدانیم آن چیز رنگ ملت بالخصوصی دارد یا بیرنگ است و عمومی و جهانی است، ثانیاً آیا ملت موردنظر، آن چیز را به طوع و رغبت پذیرفته است یا به زور و اکراه؟ اگر هر دو شرط جمع شد آن چیز خودی و غیراجنبی بهشمار میرود و اگر این دو شرط جمع نشد، خواه فقط یکی از این دو موجود باشد و خواه هیچکدام موجود نباشد، آن چیز بیگانه شمرده میشود.