• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
دو شنبه 23 آبان 1401
کد مطلب : 176976
+
-

انگیزه مذهبی شدن انسان

در درون ما سؤال‌هایی مطرح می‌شوند که: من چه هستم؟ چه استعدادهایی دارم؟ و این استعدادها از چه زمینه و چه میدانی برخوردارند؟ و چگونه باید در این میدان به‌کار بیفتند؟ و چه کاری با این استعدادها هماهنگ است؟ و این کار با چه هدفی باید شروع شود؟ اصلا چرا زنده باشم؟ برای خوردن و خوابیدن و خوش بودن، آیا عمرم باید در کنار مستراح و آشپزخانه تمام شود؟ آیا برای این کارها به این همه سرمایه احتیاج دارم؟ راستی انگیزه من برای این همه کوشش، برای این همه دوندگی چیست؟ محرک من چه می‌تواند باشد؟ آیا چیزهایی که مرا حرکت می‌دهند و مرا به کوشش می‌کشند از من نیرومندترند و از من مهم‌ترند؟  این سؤال‌ها ناچار جواب‌هایی می‌خواهند و این است که فکر ما به‌کار می‌افتد تا جوابی بیابد و شناخت‌هایی از انسان و هستی و از انسان و استعدادها و از هستی و وسعتش به‌دست بیاورد.
در همین کوشش‌های فکری، انسان به استعدادهای عظیم و در نتیجه به‌کار بزرگ خودش پی می‌برد و محرک و هدف را به‌دست می‌آورد و هنگامی که کار انسان شناحته شد، هستی شناخته می‌شود و جایگاه انسان در این هستی آشکار می‌گردد و هست‌آفرین جلوه می‌کند. انسان با این تفکرات به جهت حرکت خود و هستی و میدان کار خودش پی می‌برد و به او رو می‌آورد و خود را به او می‌سپرد و از او روش زندگی و مرگ را و طرز حرکت در این راه گسترده را می‌آموزد. چون یافته که او به استعدادهای انسان و وسعت هستی و قانون‌های حاکم بر آن بیش از انسان احاطه دارد و یافته که او به انسان بیش از خود انسان علاقه دارد که عشق به ذات و حب به نفس را، او در نهاد انسان گذاشته و انسان را با انسان، او آشتی داده، محبت‌ها را او آفریده است.
این سؤال‌های روشنگر و این شناخت از هستی و انسان و هست‌آفرین، انگیزه مذهبی شدن انسان هستند.
برگرفته از کتاب: اندیشه من، اثری از استاد صفایی‌حائری

 

این خبر را به اشتراک بگذارید