مروری بر کتاب خاطرات «کنار رود خین» نوشته اشرفالسادات مساوات _سیستانی_
حدیت بیقراری یک مادر شهید
علیالله سلیمی_ روزنامهنگار
کتاب «کنار رود خین» نوشته اشرفالسادات مساوات (سیستانی) شرح حال یک مادر شهید است که در فراق فرزند شهیدش نگاشته شده و در آن، حال و روز مادران شهید در دوران دفاعمقدس روایت شده است. کتاب «کنار رود خین» که یادداشتهای روزانه یک مادر، عنوان دیگر آن است، در ردیف کتابهای خاطرات جنگ قرار میگیرد. البته خاطرات کتاب بهصورت یادداشتهای روزانه است که نخستین مورد آن در تاریخ اول اسفند1360 نوشته شده و با فاصلههایی اندک بقیه یادداشتهای اولیه همگی در محیط منزل نوشته شده که به دوره نوجوانی مهرداد مربوط است. در طول کتاب تنها در یک زیرنویس، آن هم در یادداشت اول کتاب، مشخصات فردی مهرداد (در محدوده زمانی پیش از نگارش یادداشتها) توسط مادرش توضیح داده میشود. (مهردادم، سال1344، شب 17اسفند به دنیا آمد. وقتی امام به ایران تشریف آوردند، 13ساله بود و وقتی که رفت، سال سوم رشته ریاضی) مخاطب غیراز این مورد دیگر اطلاعاتی راجعبه زندگی گذشته مهرداد ندارد و تمام توصیفها متعلق به بعد از این زمان است که از قلم و زبان مادر روایت میشود. در این کتاب، دو شخصیت همواره پررنگتر از سایر شخصیتها احساس میشوند؛ مادر که روایتگر وقایع است و مهرداد که در بیشتر روایتها و صحنهها حضور فیزیکی ندارد ولی حضور معنوی وی بر وقایع بعد از خودش سایه انداخته است.
از ویژگیهای اصلی یک خاطره، وفاداری راوی به وقایع مستند است که در این کتاب تلاش شده این نکته مراعات شود. ازجمله این تلاشها، تطبیق وقایع کوچک فردی و خانوادگی با وقایع بزرگ و اجتماعی است. بهطور مثال، برای یادآوری زمان یکی از حوادث فردی کوچک و خانوادگی، یکی از اتفاقات تاریخ معاصر در ابتدا ذکر میشود و در سایه آن اتفاق بزرگ تاریخی، اتفاق دوم (کوچک فردی و خانوادگی) توضیح داده میشود. مخاطب بهطور یقین آن حادثه بزرگ تاریخی اجتماعی را میتواند با کمی تمرکز به یاد آورد و در پناه آن هم میتواند این حادثه کوچک فردی و خانوادگی را به حافظه بسپارد. برای نمونه یادداشت روز یکشنبه 6تیرماه1361 را با هم مرور میکنیم: «امروز سالگرد ترور آقای خامنهای است. به شکرانه سلامت ایشان، در مجلسی که به همین مناسبت برپا شده، شرکت میکنم. چه روز بدی بود! ششم تیر سال گذشته. شب هفت شهید عزیزمان دکتر چمران بود. من در مجلس ختمی که به همین مناسبت در مسجد دانشگاه تهران برپا شده بود، شرکت کردم و غمگین و ناراحت از شهادت دکتر، به خانه برگشتم.
وقتی رسیدم منزل، میهمان داشتیم. سفره که آماده شد، اخبار تلویزیون، خبر ترور آقای خامنهای را داد و ما دیگر شام را رها کردیم. اول رفتیم بیمارستان «بهارلو» راهآهن، گفتند ایشان را بردهاند بیمارستان قلب. رفتیم بیمارستان قلب. بیشتر امت حزبالله آنجا جمع بودند و گریان! در همین موقع، شهید باهنر از بیمارستان بیرون آمدند و گفتند خطر رفع شده و ما با خیال راحت آمدیم منزل و نماز شکر خواندیم.»
در این یادداشت روزانه شگردی که راوی بهکار برده، بسیار ماهرانه است. او بالای یادداشت، تاریخ زمان حال را مینویسد و در چند سطر اول زمان حال را توضیح میدهد، بعد با یادآوری موردی که به زمان حال مربوط است آن را بازگو میکند که آن هم در زمان گذشته اتفاق افتاده و در یادداشت روزانهنویسی جایی برای آن نیست، اما راوی این یادداشتها با این ترفند حوادث گذشته را در یادداشتهای روزانه خود که به زمان حال تعلق دارند، بازگو میکند. شگردی که باعث کشش مجموعه یادداشتهای کتاب حاضر شده، جستوجو برای یافتن مهرداد از سوی مادر است.
این کشش روایی تا صفحه 60کتاب ادامه مییابد و در این صفحه خبر شهادت مهرداد میرسد که بر اثر مفقودالاثر بودن، پیکر وی پیدا نشده و برای خانواده تابوت نمادین میفرستند که بعد از تشییع، مراسم ویژه آن برگزار میشود. یادداشتهای بعدی کتاب فعالیتهای روزانه راوی (نویسنده، خانم سیستانی) را بازتاب میدهد. او چندبار همراه خانوادههای شهدا به مناطق جنگی جنوب در قالب اردو عزیمت میکند و هر بار به محل شهادت فرزندش (مهرداد) کنار رودخین میرود.
یادداشتهای وی از مناطق جنگی به خوبی فضای حاکم بر آن مکانها را بازتاب میدهد. «20بهمن63 توفیق دوباره نصیبم شده و عازم منطقه هستم. به اتفاق افسانه، آقا و خانم بخشی و تعداد زیادی از خانوادههای شهدای دانشآموز. غروب روز 21بهمن به پادگان دوکوهه میرسیم. بچهها میآیند به استقبالمان و گوسفند قربانی میکنند. یکی از بچهها، بعد از گفتن خیرمقدم میگوید: بچههای شما همه از این پادگان رفتهاند. بفرمایید، اینجا خانه شماست. همه بلندبلند گریه میکنیم. موقع غروب آفتاب است و ما دل میسپاریم به بیابان و مکان مقدس دوکوهه... امروز چه روزی است خدایا!»
سرانجام بعد از 8سال پیکر مهرداد از محل شهادتش پیدا و به خانواده تحویل داده میشود. مراسم باشکوهی برای تشییع پیکر(باقیمانده استخوانهایش) برگزار میشود و جستوجوی مادری هجر کشیده و داغ دیده به پایان میرسد. «و بالاخره بعد از 8سال و 4ماه و 16روز که از شهادت مهرداد میگذرد، به جمع شهدای عملیات بیتالمقدس میپیوندد و جسد او در قطعه26، ردیف84، شماره35 به خاک سپرده میشود.» در پایان کتاب عکسهایی از شهید مهرداد و همرزمانش و مراسم مختلف از تشییع جنازه وی ضمیمه کتاب شده که بار مستند بودن اثر را دوچندان کرده است.