پیوستگی یا گسیختگی؟
طرح سؤالاتی درنگآمیز از مرحوم علامه حسنزادهآملی، برگرفته از کتاب «دروس معرفت نفس»
در این درس پرسشی داریم و آن اینکه دوستان گرامیام که افتخار در حضورشان را دارم بفرمایند: در این سرای هستی که هستیم آیا هر یک از ما برخی از این سرا هست یا نیست؟ نمیبینم کسی بگوید ما بیرون از این سراییم و از آن نیستیم، نه چنین است؟
هدف این است که هر کسی اعتراف دارد که او خود جزوی از این سراست. آیا این اندیشه من درست است یا نادرست، شما دوستانم چه میفرمایید؟ من هر چه در اینباره میاندیشم و نیروی بینشم را داور خویش میگردانم میبینم ناروا نگفتهام و باز هم حساب میکنیم. به زبان دیگر آیا میتوانیم بگوییم که این همه هستیها همگی مانند یک پیکرند و هر یک از ما اندامی از این پیکر؟ دایره سخن را بازتر و گشادهتر کنیم و بپرسیم که آیا تنها من و شما هر یک جزوی از این سرای هستی و اندامی از این پیکر است یا هر یک از دیگر هستیها هم این چنیناند؟
چنین میپندارم که باید روشنتر سخن گفت و پرسش و کاوشی بیشتر پیش کشید: ما آنچه را میبینیم به ظاهر از یکدیگر گسیخته میبینیم. مثلا این فرد انسان یک موجود جداگانه است؛ و این زمین یک بودی علی حده؛ و آن دریا یک هستی دیگر؛ و آن درخت همچنین و هوا همچنین؛ و هر یک از ماه و خورشید و ستارگان و دیگر چیزها همچنین. راستی اینهمه از یکدیگر در حقیقت گسیختهاند یا با یکدیگر پیوسته و با همدیگر وابستهاند؟
اگر پشهای پیکر سهمگین پیل را بنگرد، گوید آن خرطوم پیل است و آن عاج او و آن سر اوست و آن دم او و آن چشم اوست و آن گوش او و آن دست اوست و آن پایش.
شاید پشه اندیشه کند که این اعضای پیل از یکدیگر گسیختهاند و هر یک جدای از دیگری است و برای خود استقلال وجودی دارد؛ آیا پشه در این اندیشه، درست اندیشید یا نادرست؟
وانگهی درباره پیوستگی باز سخن به میان میآید که در یکجا پیوستگی اجزای خانه با یکدیگر است که خشت و گل و سنگ و تیر و دیگر ابزار و وسایل به هیأتی کار گذاشته شدهاند که بهصورت خانهای درآمدهاند و در یک جا پیوستگی اعضای یک شخص انسان و یا یک فرد حیوان و یا یک اصله درخت. آیا این پیوستگی اجزای خانه با هم و پیوستگی اجزای یک شخص انسان یک جور پیوستگی است و یا از یکدیگر فرق دارند که دو گونه پیوستگی است؟ تصدیق میفرمایید که دو گونه پیوستگی است، نه این است؟
به کاوش دیگر: پیوستگی اجزای صنایع با پیوستگی اعضای طبایع فرق دارند. باز در طبایع که کاوش کنیم اعضای برخی از آنها را طوری وابسته به هم میبینیم چون اعضای انسان و حیوان و نبات و اجزای برخی دیگر را طوری دیگر وابسته به هم میبینیم چون آب که مرکب از جزوی هیدروژن(Hydrogene) است و از جزوی دیگر به نام اکسیژن(Oxygene). اینک که درباره بودهای به هم پیوسته تا اندازهای کاوش کردیم و دیدیم که برخیها چون پارههای یک خانه و خیمه به هم پیوسته است و برخیها مانند اندامهای پیکر یک آدم و دیگری بهسان پارههای یک درخت و برخی چون بخشهای آخشیگ آب. درباره سرای هستی که ما خود بخشی از آنیم، چه باید گفت؟ آیا این همه هستیهای بیشمار را که میبینیم، از هم گسیختهاند یا باهم پیوستهاند؟
به بیان و زبان دیگر گوییم: همچنان که سیلی از بالای کوهی سرازیر شد که درختی را از جایش برکند، و آن درخت در میان دو سنگی گیر کرد و همانند پلی میان آن دو سنگ بماند که آن دو سنگ و این تنه درخت از این روی با یکدیگر خواه ناخواه پیوستگی یافتند، باید بگوییم که پیوستگی این همه هستیها با یکدیگر بدین سان است یا هیچ پیوستگی در آنها نیست، یا پیوستگی بهصورت دیگر دارند؟ اکنون ببینیم با هم پیوستگی دارند یا ندارند؟
آیا اگر هوا زمین را فرا نگرفته باشد زمین رستنی خواهد داشت؟ و اگر رستنی نباشد انسان یا جانوری در خشکی تواند بود؟ و یا اگر هوا نباشد- با چشمپوشی از رستنیها- انسان و جانوران صحرایی و دریایی میتوانند بهوجود آیند؟ و اگر هوا باشد و آب نباشد میشود زمین آباد باشد و کسی در آن زیست کند؟ و اگر خاک نباشد ممکن است؟ و اگر خورشید نتابد، رستنی خواهیم داشت و کسی یا چیزی میتواند بروید و بالیدن گیرد؟
اگر ماه نباشد آیا چرخ زندگی وانمیایستد؟ همانطور که پیدایش جزر و مدّ دریاها به ماه بستگی دارد شاید پرتو ماه، در نظام طبیعت زمین ما و زندگی در زمین ما بستگی داشته باشد که اگر چهرههای گوناگون ماه از هلال تا بدر بلکه از محاق تا محاق نباشد باز نه گیاهی خواهد بود و نه انسانی و نه حیوانی و شاید جانوری دریایی و گوهری کانی هم یافت نمیشد و چشمهای نمیجوشید و هیچچیزی نمیبود. خود نور ماه مگر از خورشید نیست؟ پس اگر خورشید نباشد نور ماه نیست.
آیا با این همه آمیختگی و پیوستگی هستیها با یکدیگر و درکار بودن هر یک برای دیگری میتوان پنداشت که اینها از یکدیگر گسیختهاند؟ چه میفرمایید؟ و یا چون پیوستگی اجزای دستگاههای صنایع با یکدیگر است؟ یا نه اینگونه است و نه آنگونه؟!