مروری بر کتاب «پشت تپههای ماهور» خاطرات آزاده فتاح کریمی
شرح 26ماه اسارت نیروی مهندسی
علیالله سلیمی _ روزنامهنگار
نوشتن درباره حوادث و پیامدهای ناگوار جنگ اگر چه در وهله اول کام خواننده را تلخ میکند اما بیگمان زمینه ای را فراهم میسازد که تلاش و تکاپو برای توسعه صلح پایدار افزایش یابد. در این میان، با توجه به اینکه خوانندگان هر کتابی را اغلب قشرهای مختلف اجتماعی تشکیل میدهند، میتوان امیدوار شد که چاپ و انتشار کتابهایی درباره پیامدها و تلخیهای جنگ در پیشگیری از وقایع تأسفبرانگیز جنگهای مختلف مؤثر باشند. در این بخش، یکی از کتابهای تأثیرگذار، خاطرات آزاده دوران دفاعمقدس، فتاح کریمی با عنوان«پشت تپههای ماهور» است که با تدوین و نگارش مریم بیاتتبار توسط انتشارات هدی چاپ و منتشر شده است.
این کتاب، از یک مقدمه و 10فصل به انضمام بخش پایانی، حاوی 4قطعه عکس و یک سند (دستخط آزاده فتاح کریمی) تشکیل شده که فقط در بخشهای اولیه آن به زندگی فتاح کریمی بهعنوان یک رزمنده پرداخته شده و در فصول بعدی کتاب، دوران اسارت راوی بخشهای اصلی کتاب را شکل داده است.
شیوه نگارشی نویسنده کتاب بهگونهای است که به این اثر مستند در مواردی حالت نمادین و حتی سمبلیک داده و در بیشتر فصلهای کتاب قلم نویسنده به نگاه راوی قدرت چند معنایی داده است. کتاب با کلمه«قطار» شروع میشود که دودکنان جلو میرود. انتخاب این کلمه برای شروع روایت، از همان ابتدا چند معنایی برخی کلمات کلیدی بهکار گرفته شده در این کتاب را به خواننده یادآوری میکند. کلمه قطار، نشانه حرکت و رفتن است و طبیعتاً کسانی که سوار این ترن شدهاند مسافرانی هستند که عزم سفر به دیار دیگری را دارند.
راوی کتاب«پشت تپههای ماهور» هم جزو مسافرانی است که از شهر و دیار خود وداع کرده و به مسافران این قطار پیوسته است؛ قطاری که بهسوی مناطق درگیر با نیروهای دشمن در جبهه جنوب میرود و مسافرانش شوق دیار تازهای در سر دارند. فتاح کریمی در این سفر باید خود را به منطقه جفیر و قرارگاه لشکر 58 ذوالفقار برساند؛ جایی که آغازگر ماجراهای تازهای در زندگی این رزمنده زنجانی میشود.
در فصل دوم کتاب که با یک فاصله زمانی حدود 20ماه همراه است، راوی بعد از مدتها حضور در مناطق جنوب و غرب، به منطقه «نفتشهر» در نزدیکی سومار اعزام میشود؛ روبهروی ارتفاع«شترمیل» که نزدیک نفتشهر است و مشرف به شهر«مندلی» عراق. او که همچنان نیروی مهندسی لشکر 58 ذوالفقار است، به همراه گروه خود ماموریت مییابند «پل سیاه» را تخریب کنند تا دشمن نتواند خط را بشکند و یگانها را محاصره کند. با حرکت گروه، حملات دشمن هم اوج میگیرد که در نهایت منجر به اسارت راوی و برخی از اعضای گروهمیشود.
خاطرات تلخ از اردوگاههای عراقی
ادامه کتاب سرگذشت آزاده فتاح کریمی در اردوگاههای کشور عراق است که در مجموع 26ماه طول میکشد. نویسنده با جزئیات بیشتری وقایع این مدت را پردازش کرده که با مطالعه آن، خواننده در حس و حال راوی در اردوگاههای کشور عراق قرار میگیرد. نویسنده در این بخش سعی میکند لحن و بیان خاطرات متعلق به راوی باشد و خود در مقام کسی که از منظر تکنیکی بر کلیت کار اشراف دارد، عمل میکند.
مخاطب هنگام مطالعه کتاب احساس میکند راوی در مقابلش نشسته و دارد خاطراتی از سالهای پرماجرای اسارت خود را برای او تعریف میکند. آن هم با زبان ساده و در عین حال سلیس و روان. بیگمان نقش نویسنده در این روایت سلیس و روان انکارناپذیر است. او با انتخاب کلمهها و جملات متناسب با حال و هوای آن روزها تلاش کرده مخاطب را بیواسطه به روزهای اسارت آزاده فتاح کریمی ببرد.
در صحبتهای راوی توالی زمان رعایت شده و تنها در بخشهایی که نویسنده احساس کرده نیاز به فلاشبک دارد به زمانهای گذشته سفر کرده تا اطلاعات لازم بهموقع به خواننده منتقل شود. بعد از این مرحله تقریبا همه آن صحنههای کتاب که در اردوگاههای عراقی میگذرد تلخ و حتی دهشتناک است.
هوای آزادی!
رفتار نامناسب عراقیها و در مقابل مظلومیت اسرای ایرانی، دل هر خوانندهای را به درد میآورد. البته بخشهای پایانی کتاب که در آن خبر آزادی اسرا بین آنها پخش میشود، جزو صحنههای مسرتبخش خاطرات آزاده فتاح کریمی است که او با حلاوت آن را در فصل پایانی کتاب تعریف میکند. «به منطقه کوهستانی مرز خسروی رسیده بودیم. شیب جاده را که پایین میرفتیم؛ چشمم به تپههای روبهرویی افتاد که انبوهی از مردم، پرچمهای ایران را در هوا تکان میدادند. با دیدن آنها، طاقت نیاوردیم و شیشهها را پایین کشیدیم تا برایشان دست تکان دهیم. مدام صلوات میفرستادیم و انرژیمان را تخلیه میکردیم. در آن هوای گرم، نسیم ملایمی از سمت ایران میوزید. سرم را بیرون بردم و ریههایم را پر از هوای تازه کردم. هوای آزادی.»