شهره کیانوشراد- روزنامهنگار
صدای شلیک پیدرپی گلوله، خبر از شروع حمله دشمنی داشت که هدفی جز تسخیر خرمشهر و آسیبزدن نداشت. در چنین شرایطی همه مردم با هم بسیج شدند تا هر کاری از دستشان برمیآید برای دفاع از شهرشان انجام دهند. خیلی زود زنان و دختران هم پابهپای مردان دست بهکار شدند. از سنگربندی در مقابل دشمن گرفته تا امدادگری در بیمارستانی که هر لحظه بر تعداد مجروحان آن افزوده میشد. زهره فرهادی یکی از دختران خرمشهری آن روز بود که خاطرات بسیاری از شروع جنگ در خرمشهر دارد. کتاب «چراغهای روشن شهر» به روایت فرهادی و توسط فائزه ساسانیخواه، نگارش و در انتشارات سوره مهر تدوین شده و تصویر قابل تاملی از جایگاه زنان و دختران در روزهای جنگ تحمیلی را به مخاطب ارائه دادهاست.
اول مهر سال 1359زهره فرهادی که نوجوانی 15ساله بوده، در حالی آماده رفتن به مدرسه میشود که از روز قبل خبرهایی از حمله عراق به مرزها به گوش مردم رسیده بود. او برای رفتن به مدرسه، باید سوار بر قایقی در اسکله میشد اما صدای انفجار قطع نمیشد:«صدای انفجار از طرف شلمچه میآمد. سرنشینان قایق نگران بودند. از هم سؤال میکردند:«این سر و صداها برای چیه؟ قراره چه اتفاقی بیفته؟ یعنی واقعا جنگ شده؟» میگفتند عراق داره مرز رو میزنه.» اما این دختر نوجوان امیدوار بود که این سر و صداها باز هم مربوط به غائله خلق عرب است و بهزودی آرامش به شهرش برگردد.
دردسرهای جداییطلبان
نزدیکی خرمشهر به مرز عراق موجب شده بود تا هرازچند گاهی دولت وقت عراق در پوشش حمایت از خلق عرب برای ایران دردسر درست کند اما مردم عرب زبان خرمشهر زیر بار خواسته طرفداران خلق عرب نمیرفتند و از این وضعیت به ستوه آمده و علیه طرفداران خلق عرب و فعالیتهایشان راهپیمایی میکردند. زهره فرهادی در بخشی از کتاب به چگونگی ایجاد اختلاف میان مردم خرمشهر اشاره کردهاست:
«طرفداران خلق عرب از پشتبام ساختمانی بهسوی تظاهرکنندگان تیراندازی کردهبودند اما به کسی آسیب نرسیده بود. سرانجام با تلاش سپاه پاسداران، ارتش و مردم این غائله مهار شد. طرفداران تجزیهطلبی خوزستان در هر فرصتی که بهدست میآوردند کینه و دشمنیشان برسر انقلاب اسلامی و مردم خالی میکردند. چهارم مهر 1358در بازار پررفتوآمد و شلوغ سیف در خیابان فردوسی بمبگذاری کردند و مردم زیادی را به خاک و خون کشیدند.»
حماسه خرمشهر فراتر از گفتهها و شنیدههاست
مهمترین بخش این کتاب به توصیف روزهای آغازین جنگ و مقاومت مردم در حماسه خرمشهر اختصاص یافته که بهگفته فرهادی فراتر از گفتهها و شنیدههاست. او همزمان با شروع جنگ همراه با دختران جوان دیگر خرمشهری برای امدادرسانی به مجروحان و دفاع از شهر داوطلب میشود. مسجد جامع خرمشهر مرکز هدایت کمکهای مردمی در زمینههای گوناگون بوده و پایگاه مقاومت مردم شهر محسوب میشده و فرهادی نیز همراه با سایر دختران جوان و مردم شهر در این پایگاه حضور فعالی داشتهاست: «با خود فکر کردم من که مدت کوتاهی دوره امدادگری گذراندهام حتما کاری از دستم برمیآید. بروم بیمارستان شاید بتوانم کمکی بکنم. با چند نفر به سمت بیمارستان رفتیم. جلوی بیمارستان شلوغ و پرازدحام بود. وانتی نزدیک بیمارستان تعدادی شهید و مجروح آورده بود. مردم به سرعت مجروحان را از آن درمیآوردند و روی برانکاد میگذاشتد و میبردند داخل ساختمان. مات و مبهوت به دور و برم نگاه میکردم. وارد ساختمان شدم. پزشکان و پرستاران بیمارستان از حضور این همه جمعیت و مجروح دستپاچه شده بودند. نمیدانستند با این همه مجروح چه باید کنند.» او با خود فکر میکند در این شرایط نمیتواند کار مفیدی انجام دهد به همین دلیل از بیمارستان به سمت مسجد جامع میرود: «ما را به سالنی که سمت چپ حسینیه و روبهروی در ورودی شبستان بود، راهنمایی کردند. قبلا آنجا کلاسهای فرهنگی برگزار میشد. 2 دختر در سالن بودند و پارچههای سفیدی را برش میزدند. یکی از دخترها تا چشمش به ما افتاد گفت:«دختر بدو بیا سر این پارچه رو بگیر. بدو...» همراه با چند نفر مشغول بریدن پارچههای چلوار سفید شدیم. هرکدام یک سر پارچه را میگرفتیم و پارچهها را به اندازه 2 متر برش میزدیم. پارچههای برش خورده را تا میکردیم و کناری میگذاشتیم. با خودم فکر کردم این همه پارچه سفید در یک سایز مشخص را برای چه کاری میخواهند؟ توی بیمارستان مصدق دیده بودم مردم برای مجروحان ملافه میآورند. احتمال دادم برای استفاده بیمارستانها و مجروحان باشد. چند دقیقه بعد، یکی از پسرها آمد توی حسینیه و رو به ما گفت: «خواهرها کفنها آماده شد؟» با شنیدن اسم کفن تکانی خوردم. ناباورانه از خودم پرسیدم پس این پارچهها که ما میبریم کفنه؟ وای خدا!.. نخستین بار بود کفن میدیدم.»
زهره فرهادی کتاب «چراغهای روشن شهر» را تنها روایت بخشی از وقایع و حوادثی میداند که بر پارهای از سرزمین مادریمان گذشته است با این حال تأکید میکند: «همه میدانیم که هیچگاه فداکاریهای زنان و مردان در آن دوره در هیچ کتابی آنچنان که شایسته و درخور است نیامده و نخواهد آمد. اهمیت نگارش خاطرات، آگاهی دادن به این نسل و نسلهای آینده است که آن ایام را ندیده و درک نکردهاند. حق همگان است که بدانند بر تاریخ این کشور چه گذشته و برای آرامش امروز ما چه خونهایی که ریخته نشده و چه عزیزانی که پرپر نشدهاند.»
یکشنبه 15 آبان 1401
کد مطلب :
176207
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/pgQw1
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved