احساسات نوجوانان؛ به مثابه ابزار کسب قدرت!
یارگیری منافقین از دانشآموزان در برابر نظام اسلامی، در آینه تاریخچه و تحلیل
مریم صادقیپری -روزنامهنگار
نام سازمان مجاهدین خلق یا منافقین برای مردم ایران، یادآور جنایت، ترور، وحشت و وطنفروشی است. در کارنامه این سازمان، ترور 17هزار نفر از مردم ایران و همدستی با صدام در دوران جنگ تحمیلی به چشم میخورد. بعد از حمله آمریکا به عراق و اشغال این کشور، ابتدا منافقین از پادگان اشرف به مرکز نظامی لیبرتی و سپس به کشور آلبانی منتقل شدند و در آنجا مأموریتهای جدیدی برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت به آنها سپرده شد، که ازجمله آن میتوان به آموزش نیروهای داعش با همکاری سیا، موساد و عربستانسعودی و همچنین جنگهای سایبری در فضای مجازی برای مخدوش کردن اذعان مردم ایران اشاره کرد. این سازمان از زمان پیروزی انقلاب برای انحراف افکار مردم ایران و اذهان نوجوانان و جوانان، اقداماتی را به انجام رسانده است که در مقال پی آمده به چرایی و چگونگی تمرکز سازمان مجاهدین خلق برای جذب و عضویت نوجوانان و جوانان (دانشآموزان و دانشجویان) و انحراف اندیشه آنها پرداختهایم.
مارکسیست یا مسلمان؟
یکی از سازمانهای سیاسی مبارز در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق بود که در سال 1344ش، بهدست محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان، از فعالان مسلمان جبهه ملی دوم ایران و نهضت آزادی شکل گرفت. اعضای این سازمان، تحتتأثیر برخوردهای خشن حکومت شاه با مخالفان و سرکوب قیام ۱۵خرداد و شکست مبارزات مسالمتآمیز، به مبارزه قهرآمیز و تفسیری رادیکال از اسلام رسیده و بهتدریج با بهرهگیری از تئوریهای انقلابیون آمریکای لاتین، شیوه «جنگ چریکی شهری» و کار مخفی سازمانی و مسلح شدن را در تاکتیک پذیرفتند. در سال 1350ش و با نخستین حمله مسلحانه علیه رژیم پهلوی، ساواک ضربهای اساسی به این سازمان وارد کرد و عمده کادر رهبری آن دستگیر، زندانی و اعدام شدند. در سال ۱۳۵۴ش در شرایطی که بیشتر رهبران سازمان در زندان به سر میبردند، تقی شهرام یکی از اعضای مجاهدین از زندان ساری گریخت(1) و به سازماندهی نیروهای پراکنده مجاهدین اقدام کرد. وی به همراه چند تن دیگر ازجمله بهرام آرام و وحید افراخته، مدتی بعد شعار «فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما» که در گوشه سمت راست صفحه اول نشریه پیام مجاهد قرار میگرفت، حذف کردند و اطلاعیهای موسوم به «تغییر ایدئولوژی» را انتشار دادند. در متن مزبور آمده بود که سازمان مجاهدین خلق، اعتقادات مذهبی خود را کنار گذارده و ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیست را پذیرفته است. کادر مرکزی جدید سازمان، تشکیلات را به ارتداد کشاند و کمونیسم فکری و جنسی را تا اعماق سازمان تعمیق بخشید. پس از آن سازمان برای مدتی به مبارزه مسلحانه خود ادامه داد تا اینکه در نیمه سال 1355ش، باقیمانده نیروهایش به کام مرگ رفتند یا به زندان افتادند. تقی شهرام و دوستان او با تصفیه سرسختانه و استالینی مخالفان و به شهادت رساندن مجید شریفواقفی و عدهای دیگر، سازمان مجاهدین خلق را به ارتداد کشاندند. (2) در سال 1356ش، بقایای سازمان پس از 3بار تغییر ایدئولوژیک، مجدداً تصمیم گرفتند بهطور رسمی اعلام مسلمانی کرده و از آیه قرآن در آرم خود استفاده کنند و برای توجیه در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی به مردم گفتند: مدعیان کمونیست گروه اندکی بودند، که اخراج شدهاند! از این زمان سازمان به رهبری مسعود رجوی، جریان نفاق را در پیش گرفت. (3)
شروع سازماندهی، از فردای پیروزی انقلاب
از فردای پیروزی انقلاب، سازمان بر آن شد با بهرهگیری از موقعیت بهوجود آمده، دست به جذب هرچه بیشتر نیرو بزند، اما چون خود را «سازمان پیشتاز» قلمداد میکرد، نمیتوانست به راحتی دروازه ورود را باز کند و مردم را به سازمان مجاهدین خلق راه دهد، چرا که جذب عادی نیرو، آن را از جبروتی که برای خود تعریف کرده بود، تنزل میداد. سازمان در 23بهمن 1357، «جنبش ملی مجاهدین» را تأسیس کرد. این جنبش ارگان سیاسی سازمان مجاهدین خلق محسوب میشد و همه میتوانستند، در آن عضو شوند. هر چند این مسئله فقط جنبه ظاهری داشت و فرقی بین جنبش و سازمان در بین نبود. (4) در پی آن علاوه بر کادر مرکزی، 5کانون جداگانه که عضوگیریها و سازماندهی جدید مبتنی بر آنها بود را تشکیل دادند که بعدها به نام «ستاد مجاهدین خلق» شناخته شد، سازمان جوانان مجاهد، جنبش کارگران مسلمان، کانون توحیدی اصناف و سازمان زنان مسلمان. (5) برای هدایت و خطدهی کل سازمان، کمیته مرکزی به 6بخش تقسیم شد که مهمترین آن، بخش اجتماعی بود. این بخش از 5نهاد ازجمله نهاد دانشآموزی و دانشجویی تشکیل میشد که بار اصلی جذب نیرو، هدایت و فعالیت سازمان را بهعهده داشت و از بین دانشآموزان و دانشجویان با توجه به اطلاعات اندک و شور زیاد آنها، نیروهای فراوانی را جذب کرد. (6) کار تبلیغی توسط عناصر سیاسی سازمان و خط عضوگیری گسترده، در دستور قرارگرفت. در این میان، سازمان با طرح شعار «قشرهای پیشتاز اجتماعی»، بهدنبال دانشجویان و دانشآموزان و لایههای کارمندان رفت که از تحرک سیاسی بیشتری برخوردار باشند. چنانکه رجوی بعدها درباره علت عضوگیری دانشآموزان و دانشجویان اینطور اظهار کرد: «ما اگر چه پیگیرترین مدافع حقوق زحمتکشان جامعه هستیم اما از آنجا که طبقه کارگر جزء سطوح اکتیو جامعه نیست و هنوز نفوذ آنچنانی در آن امکان ندارد، نمیتواند نشاط سیاسی لازم را داشته باشد و به همین لحاظ است که بهدلیل عدمآگاهی، هنوز از طبقات هوادار رژیم به شمار میرود، لذا فعلاً قشرهای پیشتاز اجتماعی را مبنای پایه اجتماعی خود قرار میدهیم... .» (7) در اواسط سال 1359ش، حدود 4هزار دانشآموز با شاخههای گوناگون سازمان ارتباط داشتند. در این دوره، سازمان در دانشگاهها و مدارس و در بعضی مراکز کارمندی، به راهاندازی یک دفتر یا کتابخانه و یا حداقل یک میز یا تابلوی اعلانات، به نام مجاهدین خلق دست زد، تا به جذب نیرو بپردازد. (8)
طاهره باقرزاده، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق، در خاطراتش به اهداف سازمان مجاهدین خلق برای جذب دانشآموزان و دانشجویان اشاره میکند: «در آغاز انقلاب، سازمان بهعلت داشتن عنوانی اسلامی و فعالیتهای هدفدار و تشکیلاتی برای جذب نیرو، توانست در مقایسه با سایر گروهها، طیف وسیعی از مردم را جذب نماید. البته سازمان سعی کرد با کار تبلیغی وسیع در مجامع دانشجویی و دانشآموزی، پایههای اجتماعی خودش را بر اقشاری قرار دهد که در اوج احساسات و تحولات روانی بوده و مشتاقانه حرکات ماجراجویانه را به شکل داوطلب انجام میدهند. مضافاً اینکه اینها نیروهای بالقوه جامعه هستند و این خود برجستگی و ویژگی خاصی به این جریان بخشیده بود و مرکزیت که اساساً کسب و تحصیل هر چه فوریتر قدرت را مدنظر داده بود، سعی کرد با وجود این اقشار، پتانسیل کافی جهت کسب فوری قدرت را فراهم کند.» (9)
ترفند منافقین برای جذب دانشآموزان
در خاطرات بسیاری از کسانی که در اوایل دهه 1360 ارتباط مستقیم با اعضای دانشآموز سازمان مجاهدین خلق داشتند، به گوشههایی از فعالیتهای منافقین در مدارس اشاره شده است. مهناز امین، از دانشآموزان فعال انجمن اسلامی که در اوایل پیروزی انقلاب در مدرسه «آزادگان» اراک تحصیل میکرد، اطلاعات درخورتوجهی از حضور دانشآموزان با گرایشهای چپ در مدارس میدهد: «بهار سال58 که رسماً کلاسهای درس تشکیل شد و کار عادی مدرسه آغاز شد، گروهکها مثل قارچ سبز شدند. هر کس گروهی تشکیل داده بود. یک گروه میگفت: ما تودهای هستیم. یک گروه میگفت: ما چریکهای فدائی خلقیم... .» (10) وی در جای دیگری از خاطراتش، از ترفندهای بچههای مجاهدین خلق برای جذب میگوید: «بچههای مجاهدین خلق که بعدها با نام منافقین معروف شدند، عجب قشنگ صحبت میکردند و تا جایی که میتوانستند، در جلساتشان اهل شعار دادن بودند. این عامل باعث شد که بچههای کممطالعه جذبشان شوند... یکی از بچههای مجاهدین خلق، آدم پرمطالعهای بود و زبان چرب و نرمی داشت. ما باید برای مقابله با شبههافکنی و فتنهگریهای او و امثال او، دائم فکر و برنامهریزی و کار میکردیم. یادم هست که اینها دیدند از طریق سخنرانی و شعار نمیتوانند خیلی جذب کنند، آمدند کلاس آموزشهای میلیشیایی(11)برگزار کردند... .» (12) فرامرز رفیعپور، استاد جامعهشناس دانشگاه شهید بهشتی، یکی از ترفندهای مهم این سازمان برای جذب دانشآموزان را شستوشوی مغزی عنوان کرده و تداوم این روش را حتی برای باقی نگهداشتن اعضای بریده سازمان در پادگان اشرف روایت میکند. (13) در برخی از شهرها مانند تبریز، حضور روحانیونی چون آیتاللهمدنی، مانع از جذب تعداد زیادی از دانشآموزان بهدست منافقین شد. تأکید ایشان بر مسئله روشنگری و حفظ وحدت باعث شده بود که دانشآموزان مذهبی در مدارس به پاسخ شبهات بپردازند. این مسئله منجر به درگیری دانشآموزان عضو مجاهدین خلق با آنها شد. (14)
به این ترتیب عضوگیری منافقین از دانشآموزان، بعد از اعلام جنگ مسلحانه به نظام جمهوری اسلامی ایران، موجب شد تا اعضای کمسن، کم مطالعه و هیجانزده، یا از ایران خارج شده و در پادگان اشرف حضور پیدا کنند و یا آنها که در ایران ماندند، به انجام ترورهای کور و کشتن مردم عادی کوچه و خیابان اقدام کنند؛ عملی که به شهادت تعداد زیادی از زنان، مردان و کودکان غیرنظامی منجر شد.
کلام آخر
بهطور مسلم ایدئولوژی منافقین و مشی مسلحانه آنها در قبل از پیروزی انقلاب، مورداقبال مردم نبوده و دقیقاً به همین دلیل این سازمان نقش مهمی در این رویداد نداشته است. بهگفته محمدمهدی جعفری: «مجاهدین خلق هیچ نقشی در انقلاب1357نداشتند. در سال57که موج انقلاب بالا گرفت و خصوصاً پس از شهریور57 و آن کشتار وحشتناک در میدان ژاله، باز مجاهدین حرکت انقلاب را باور نمیکردند و قبول نداشتند. من از خودشان شنیدم که بعدها میگفتند آنها انقلاب57را حرکت خام و نادرستی میدانستند که هنوز وقت آن نرسیده و حتی جریان 17شهریور 57را تأیید نمیکردند... .»(15) به گواهی تاریخ، رهبر و اعضای منافقین بعد از پیروزی انقلاب نیز مورداقبال مردم واقع نبودند و در چند انتخابات سالهای 1358و 1359ش با وجود کاندیداتوری، نتوانستند آرای مردم را بهسوی خود جلب کنند و شاید بهترین تحلیل علت آن را میتوان از زبان طاهره باقرزاده، از اعضای سابق سازمان دید: «برنامهریزان سازمان از این امر غافل بودند که ظهور یک انقلاب با آن گستردگی، میبایست ریشههایی بسیار عمیقتر از حرکت محدود و بسته سازمان داشته باشد، آن هم سازمانی که در سال54تکهتکه شد. در حقیقت این رهبری انقلاب بود که با احیای ارزشهای ملی- اعتقادی و ترسیم افق و آیندهای که با شأن و شخصیت مردم و جوانان غیور ما سازگاری داشت، به ایجاد این قیام مردمی شکل و جهت داد. قیامی که توأم با تغییر ساختار سیاسی نظام ستمشاهی، تحولی در نوع نگرش مردم نیز ایجاد نمود، نگرشی کاملاً اعتقادی، که ما آن را باور نداشتیم و این غفلت و ناباوری در رهبری تشکیلات، باعث شد تا در شرایطی که انقلاب نوپای ایران از هر طرف موردآسیب و هجوم دشمنان بود، سازمان را بهعنوان ابزاری در خدمت بیگانگان قرار دهد.» (16)
منابع:
1- البته بسیاری از کارشناسان تاریخ انقلاب اسلامی معتقدند فرار تقی شهرام از زندان ساری مشکوک و با توطئه ساواک برای ایجاد انحراف در مبانی اعتقادی اعضای آن بوده است.
2- بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران (در سالهای 1354-1352)، به کوشش رسول جعفریان، صص11-9
3- غائله چهاردهم اسفند 1359: ظهور و سقوط ضدانقلاب، دادگستری جمهوری اسلامی ایران، 1364ش، صص80-79
4- وحید خضاب، مروری بر تاریخچه و تفکرات سازمان مجاهدین خلق از زمینههای تأسیس تا عملیات فروغ جاویدان، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر، 1395ش، ص70
5- سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج2، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص354
6- وحید خضاب، همان، صص171، 172
7- نشریه انجمنهای دانشجویان مسلمان، ش2، متن پیام رجوی در 4/10/60؛ به نقل از مهدی حقبین، از مجاهدین تا منافقین (سیر تاریخی سازمان مجاهدین خلق از آغاز تاکنون)، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392ش، صص131-130
8- سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، ج2، ص465
9- طاهره باقرزاده، قدرت و دیگر هیچ (بیست سال با سازمان مجاهدین خلق)، خاطرات طاهره باقرزاده، تهران، اطلاعات، چ5، 1388ش، ص73
10- انوشهسادات میرمرعشی، از شاهدخت تا آزادگان، اراک، اندیشه مطهر، 1397، ص35
11- میلیشیا یا شبهنظامی؛ به نیروی مسلحی گفته میشود که از شهروندان عادی تشکیل شده باشند.
12- همان، ص44
13- فرامرز رفیعپور، آناتومی جامعه، تهران، انتشار، 1377ش
14- انوشهسادات میرمرعشی، شمیم یار: تکنگار خاطرات بانوان از شهید محراب آیتاللهمدنی، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری سپیده ماندگار ایرانیان، 1400ش، صص59-58
15- محمدمهدی جعفری، سازمان مجاهدین خلق از درون: خاطرات دکتر سیدمهدی جعفری، گفتوگو از قاسم یاحسینی، تهران، نگاه امروز، 1381ش، ص212
16- طاهره باقرزاده، همان، ص75