• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
سه شنبه 10 آبان 1401
کد مطلب : 175749
+
-

ما، حافظ و دو قطبی تقدیر

باشگاه نویسندگان
ما، حافظ و دو قطبی تقدیر

سیدجواد رسولی _ کارشناس رسانه

مسئله تقدیر یکی از مسایلی است که در ادبیات و شعر فارسی جایگاه ویژه‌ای دارد. نگاه و نسبت بزرگ‌ترین شاعران ایرانی از فردوسی تا سعدی و حافظ و مولانا با تقدیر و قسمت، جالب و آموزنده است. اما همیشه باید مراقب بود تا نسبت به نگاه این شاعران و حکیمان دچار سوءتفاهم نشویم. مثلا در غزل مشهوری که با مطلع
 کی شعر‌تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟ آغاز می‌شود، حافظ در 3 بیت با قاطعیت موضعش را در مورد قسمت و تقدیر روشن می‌کند. این موضع آنقدر محکم است که وجهی هنجاری پیدا می‌کند و گویی از شنونده یا خواننده‌اش می‌خواهد هر نوع دیگری از نگاه به جهان و وجود را رها کند و همین را به‌عنوان حقیقت بپذیرد.
اولین بیت از این سه‌گانه می‌گوید: غمناک نباید بود از طعن حسود‌ ای دل/شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد. حافظ اینجا از مخاطبش می‌خواهد که ذهنش را درگیر لاطای‍لات دیگران که احیانا از روی حسادت بیان می‌شوند نکند اما دلیل این بی‌اعتنایی به حرف‌ها را نه بی‌اهمیت بودن آنها که در این می‌بیند که شاید برایت لازم است که بشنوی و باعث خیر شود. شبیه همان جمله معروفی که اغلب در واکنش به اتفاق عجیبی که برایمان افتاده از اطرافیان می‌شنویم: خیر بوده لابد. در بیت بعدی این غزل حافظ درجه این کار را بالاتر می‌برد تا اگر احیانا درست متوجه حرفش نشدیم قضیه کاملا جابیفتد:جام می‌و خون دل هر یک به کسی دادند/ در دایره قسمت اوضاع چنین باشد. اینجا دیگر حرف کاملا مستقیم و با صراحت بیان می‌شود. اگر اوضاع بدی داری و بیچاره شده‌ای و خون دل می‌خوری دلیلش این است که قسمتت این بوده. جای شکوه و شکایت نیست. سهم تو از خوشی‌های جهان همین اندک است و از ناخوشی‌ها همین بسیار. بیت بعدی باز هم بر این امر تأکید می‌کند تا یک وقت دیگر هیچ ابهامی باقی نماند:‌در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود/ کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد. در نهایت هرآنچه دست سرنوشت برایت نوشته باشد همان پیش خواهد آمد.اما سوءتفاهم زمانی ممکن است پیش بیاید که ما براساس همین غزل و همین ابیات حکم کنیم که نگاه حافظ تقدیرگرایانه است. که او ما را دعوت می‌کند تا در مقابل آنچه پیش آمده است منفعل باشیم و بگوییم لابد قسمت این بوده و حتما خیری در آن هست و بگذریم. درحالی‌که این نگاه لزوما درست نیست. در غزل دیگری با مطلع ‌ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک، ما با موضع‌گیری کاملا متفاوتی درخصوص نسبت حافظ با رخدادهای زندگی مواجه می‌شویم. موضعی که برخلاف غزل قبلی بسیار فعالانه است و می‌خواهد در مقابل آنچه پیش آمده و خوشایندش نیست بایستد: چرخ برهم زنم ار غیرمرادم گردد/ من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک. اینجا ما با حافظ دیگری مواجهیم که عصیانگر است و حاضر نیست قسمت را بپذیرد و دارد به جهان و چرخ و روزگار اعلام جنگ می‌کند و برایشان رجز می‌خواند چون آنچه مراد اوست برایش بسیار مهم است. اینجا خیر هر آن چیزی نیست که پیش بیاید بلکه خیر آنی است که حافظ می‌خواهد که پیش بیاید و حاضر است بابتش با دیگران درگیر شود.
آنچه در این دو موضع ظاهراً مخالف در حافظ می‌بینیم جدال و تنش همیشگی وجود انسانی است. اینگونه نیست که ما در هر حادثه و رخدادی یک جور فکر کنیم و یک جور موضع بگیریم. گاهی در خودمان توان مقابله و تغییر را نمی‌بینیم و گاهی هم چیزی در ما می‌جوشد و این توان را به رخ خودمان نیز می‌کشد. این خصلت انسانی نه‌تنها در حافظ که در ما مخاطبان حافظ نیز هست. آنچه اصالت دارد، حرکت همواره ما میان این دو قطب متضاد و انتخاب‌هایی است که در میانه این مسیر انجام می‌دهیم.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید