خاطرهبازی با امیر ابوطالب که یکی از مؤسسان تیم فوتبال راهآهن تهران است
زخمی شدن فوتبالیستها در کمپ آمریکاییها
مهرداد رسولی
در کوچه یخچال همه ابوطالبها را میشناختند. آنها 7برادر بودند که از صبح با پای برهنه در زمین خاکی کمپ آمریکاییها دنبال توپ میدویدند و بچههای محل را به ضیافت فوتبال در تنها زمین خاکی محدوده میدان راهآهن دعوت میکردند. امیر، برادر بزرگتر و سکاندار جماعتی بود که دور زمین مینشستند و راگبی تماشا میکردند تا بازی آمریکاییها تمام شود و مجالی برای خودنمایی پیدا کنند. امیر ابوطالب بعدها با پیشنهاد مدیران وقت باشگاه راهآهن، تیم فوتبال لکوموتیو را تأسیس کرد که مدتی بعد به راهآهن تغییر نام داد و در جام تختجمشید چشمها را خیره کرد. او حالا در 86سالگی روایتهای کمتر شنیده شدهای از ماجراهای شکلگیری تیم فوتبال راهآهن که کارخانه بازیکنسازی فوتبال ایران در دهههای گذشته بود نقل میکند.
درباره شروع فعالیت باشگاه راهآهن در فوتبال پایتخت نقل قولهای فراوانی وجود دارد. این باشگاه چگونه و از چه زمانی فعالیتش را در جنوب تهران شروع کرد؟
زمین راهآهن دقیقاً همسن من است و سالی که من به دنیا آمدم زمین خاکی راهآهن هم متولد شد؛ یعنی سال 1316.در آن سالها پدرم کارمند راهآهن بود و ما در خانههای سازمانی اطراف میدان راهآهن زندگی میکردیم. همانجا یک مکانی بود به نام کمپ آمریکاییها که آمریکاییها جمع میشدند و راگبی بازی میکردند. شب که میشد آمریکاییها بالنهای شمعدار به هوا میفرستادند که مردم از میدان حسنآباد تماشا میکردند. وقتی آمریکاییها مأموریتشان در راهآهن به پایان رسید، من به اتفاق 2برادر دیگرم و تعدادی از فوتبالیستهای قدیمی به کمپ آمریکاییها میرفتیم و فوتبال بازی میکردیم. بعد از مدتی با کسب اجازه از مدیران وقت راهآهن آنجا را به زمین فوتبال تبدیل کردیم. بعد از مدت کوتاهی خیلی از فوتبالیستها برای تمرین به کمپ آمریکاییها میآمدند و برخی کارمندان و کارگران راهآهن هم به آنها ملحق میشدند. فوتبالیستهایی مثل اکبر کارگرجم، علی جباری، نصرالله عبداللهی، جهانگیر کوثری و محمود خوشخوان؛ که بعدها داور بینالمللی فوتبال شد در زمین راهآهن تمرین میکردند و نطفه تشکیل باشگاه از همان روزها شکل گرفت.
از منصور رحیمیها بهعنوان یکی از بانیان تأسیس تیم فوتبال راهآهن نام برده میشود. تیم فوتبال بعد از تأسیس باشگاه شکل گرفت؟
بله، باشگاه راهآهن در رشته کشتی فعالیت میکرد و بسیاری از قهرمانان بنام کشتی مثل غلامرضا تختی، نبی سروری، محمد علی خجستهپور، ابراهیم سیفپور، یعقوبعلی شورورزی و احمد وفادار که با دستور مقامات دولتی در راهآهن استخدام شده بودند، در باشگاه ما تمرین میکردند. البته باشگاه به مفهوم واقعی نبود. چند عدد تشک کشتی کنار کمپ آمریکاییها پهن کرده بودند و کشتیگیرها برای تمرین آنجا میآمدند. یادم هست که آن روزها در استخر باشگاه با مرحوم تختی رفاقت داشتیم و گاهی داخل آب با هم کشتی میگرفتیم. یک روز آقای منصور رحیمیها که خودش کشتیگیر بود و مدیریت باشگاه را برعهده داشت، به ما گفت زمین فوتبال را راه بیندازید و ما هم کمکتان میکنیم تا تیم فوتبال راهآهن سر و شکل بگیرد. با پیشنهاد آقای رحیمیها تیمی راه انداختیم و اسمش را گذاشتیم لکوموتیو. این نخستین تیمی بود که از دل زمین فوتبال راهآهن متولد شد. البته در سال 1318تیمی از همین باشگاه در مسابقات شرکت میکرد اما مسابقات فوتبال در آن سالها رسمیت نداشت. در همان سالها و بهدلیل وقوع جنگ جهانی دوم باشگاه راهآهن حدود 2سال تعطیل شد و پلیس مانع ورود فوتبالیستها به کمپ آمریکاییها میشد.
راهآهن بهطور رسمی از ابتدای دهه 50در فوتبال باشگاهی عرض اندام کرد. این تیم با همین نام در نخستین دوره جام تختجمشید به میدان رفت؟
با راهاندازی جام تختجمشید ما جزو تیمهای تهرانی بودیم که برای بازی در این لیگ پذیرفته شد. نام تیمی که باشگاه راهآهن روانه مسابقات جام تخت جمشید کرد لکوموتیورانان بود و در همان نخستین دوره این مسابقات هفتم شد که مقام آبرومندانهای بود. مدتی بعد آقای شالچیان که وزیر راه بود، آمد سر زمین و گفت بهتر است تیم اول ما به نام راهآهن در مسابقات شرکت کند و نام تیم دوم لکوموتیورانان باشد. او معتقد بود که تیم فوتبال راهآهن میتواند به نماد شرکت راهآهن تهران بدل شود و اینگونه هم شد. ما با لکوموتیورانان از دسته یک به دسته 2و از آنجا به جام تختجمشید راه پیدا کردیم. در نخستین بازی جام تختجمشید هم تهرانجوان را که تیم مرحوم حسین فکری بود شکست دادیم.
از رسول مدد نوعی معروف به آقا مدد هم بهعنوان یکی از بنیانگذاران تیم فوتبال راهآهن یاد میشود. آقا مدد نقش سرمربی را ایفا میکرد یا نبوغش در کشف استعدادها بود؟
وقتی تیم لکوموتیورانان سر و شکل گرفت آقا مدد تازه از راهآهن تبریز به تهران منتقل شده بود. یک روز وقتی در استخر شنا میکردیم آقای رحیمیها گفت یک آقایی بهنام رسول مددنوعی از راهآهن تبریز به راهآهن تهران آمده و فوتبال هم بازی میکند. آقا مدد در کارخانجات راهآهن مشغول بهکار بود و آنجا آهنگری میکرد. ما برای نخستین بار در کارگاه آهنگری با هم آشنا شدیم. آقا مدد بهسختی فارسی صحبت میکرد و توپهای دستساز خوبی هم میدوخت. آن موقع فوتبالیستها با توپهای دستساز پارچهای بازی میکردند. وقتی وارد مسابقات شدیم آقا مدد هم روی نیمکت نشست اما کسی بهعنوان مربی او را نمیشناخت. او مثل بسیاری از مربیان فوتبال در آن سالها با علم فوتبال بیگانه بود و مدام از کنار زمین به بچهها میگفت بزن بره. یک روز من به اتفاق بیوک و رضا وطنخواه و فریدون معینی به شوخی گفتیم آقا مدد اگر زیر توپ بزنیم که هافبکها از جریان بازی محو میشوند. آقا مدد خدابیامرز مرد زحمتکشی بود و یک استعداد عجیبی در کشف بازیکنان نخبه داشت.
از راهآهن بهعنوان کارخانه بازیکنسازی فوتبال ایران در سالهای دور هم نام میبرند. داستان کشف استعدادها دقیقاً از چه زمانی در این باشگاه شروع شد؟
وقتی در تیم راهآهن بازی میکردم فوتبالیستهای معروفی مثل علی سیادت و عارف قلیزاده با ما تمرین میکردند و یک چیزهایی از آنها یاد گرفته بودم. آن موقع که کلاس مربیگری نبود. اگر به مربیگری علاقه داشتیم باید از بزرگان فوت و فن این مربیگری را یاد میگرفتیم. در دورهای که بهعنوان مربی- بازیکن در راهآهن حضور داشتم در کنار آقا مدد، فوتبالیستهای زیادی را معرفی کردیم. پرویز ابوطالب که برادر کوچکترم بود، بعدها به کلاس مربیگری دتمار کرامر که در داوودیه برگزار شد رفت و بعد از دریافت مدرک به همراه محمد رنجبر به آلمان رفتند و در بوندسلیگا دستیار کرامر شدند. پرویز بعد از بازگشت به ایران به جوانهای مملکت خدمت کرد. فوتبالیستهای زیادی زیرنظر او رشد کردند و به فوتبال ایران معرفی شدند که آخرین آنها جواد نکونام بود.
ظاهراً پرویز ابوطالب شیفته مکتب دتمار کرامر بود...
پرویزخان بیشتر شیفته و دلباخته فوتبال بود. عشق او به فوتبال در حدی بود که اسم پسرش را پله گذاشت! چند کتاب درباره فوتبال نوشت و یکی از مربیان باکلاس و بادانش زمانه خودش بود.
از آن کمپ آمریکاییها و زمین خاکی راهآهن چیزی باقیمانده است؟
کمپ آمریکاییهایی وضعیت خوبی نداشت. دور تا دور آن را یک کانال احاطه کرده بود که فاضلاب شهری از آنجا رد میشد. آمریکاییها زمین خاکی را با ماسه پوشانده بودند تا بتوانند راگبی بازی کنند. برای همین وقتی فوتبال بازی میکردیم و زمین میخوردیم کف دست و زانوهایمان زخمی میشد. وقتی به خانه میرفتیم مادرم میگفت زخمیها آمدند. ما در چنین شرایطی فوتبال بازی میکردیم. بعد از آنکه تیم فوتبال سر و شکل گرفت و فوتبالیستهای سرشناس برای تمرین به زمین راهآهن آمدند، زمین کمپ آمریکاییها دیگر جای آبرومندانهای نبود. همان موقع آقای مبشر که یک موقعی رئیس فدراسیون بود، آمد و مدیر مالی راهآهن شد. با مساعدت آقای مبشر یک زمین در شهرک اکباتان خریدیم و من از خانههای سازمانی راهآهن رفتم و ساکن اکباتان شدم. حالا دیگر هیچ اثری از زمین خاکی کمپ آمریکاییها باقی نمانده و آپارتمانها جای آن را گرفتهاند. نسل من دلشان برای خاطرات آن روزها تنگ میشود. برای روزهایی که مادرانمان با دواگلی روی زخمهای ما مرهم میگذاشت تا فردا باز هم دنبال توپ گرد بدویم و از شوق فوتبال بازی کردن فریاد بکشیم.