مروری بر تفکرات مرحوم آیتالله مصباح یزدی
تحولات موضوع علم اخلاق از ملکات تا رفتارها
تقسیم علوم نظری به امور عامه، الهیات و طبیعیات و سپس تقسیم علوم عملی به اخلاق، سیاست و تدبیر منزل، تقسیمی است که منسوب به فیلسوفان یونان است. این تقسیم را بیشتر ارسطو پروراند و تاکنون در فلسفه کلاسیک مورد توجه است. البته منظور از علوم در اینجا علوم برهانی است و شامل علوم قراردادی مثل تاریخ، صرف و نحو نمیشود. براساس این تقسیم، علم اخلاق از چند هزار سال پیش مورد توجه بوده است و بعدها مسلمانها نیز همان تقسیم را گرفتند، تغییراتی در آن دادند و کمی چاشنی اسلامی به آن اضافه کرده و آن را به یکی از علوم اسلامی تبدیل کردند. یکی از قدیمیترین کتابهایی که در این باب در دسترس ماست کتاب «طهاره الاعراق» ابنمسکویه است که از کتابهای معروف علم اخلاق است که براساس همان اخلاق ارسطویی نوشته شده است. حتی کتابهای «جامعالسعادات» و «معراج السعاده» نیز براساس همان تقسیمات تنظیم شده است. آنها موضوع علم اخلاق را ملکات قرار داده، از افعال و رفتارها بحث نکردهاند، شاید به این دلیل که گاهی کسی کارهایی میکند که مشابه کارهای خوبان است اما واقعا دارای ارزش اخلاقی نیست. فرد متکبری را فرض کنید که برای اینکه نزد مردم محبوب شود، سعی میکند خیلی با تواضع رفتار کند یا کسی که برای اغراض مادی دنیوی مثل پیروزی در انتخابات، خیلی پول خرج میکند و از خود سخاوت نشان میدهد، روشن است که به چنین کسانی متواضع یا سخی نمیگویند. از اینرو موضوع علم اخلاق را ملکات قرار دادهاند و گفتهاند باید حالت ثابتی داشته باشد تا فضیلت یا رذیلت اخلاقی محسوب شود؛ برای مثال اینطور نباشد که فقط وقتی به مردم احتیاج دارد تواضع کند یا پول خرج کند. آنها موضوع اخلاق را ملکات میدانستند و برای خود رفتارها هیچ ارزشی (مثبت یا منفی) قائل نبودند. براساس این نظر، کار کسی که ملکهاش این نیست ولی در جریانی به گوش کودک بیگناهی سیلی زده یا هنگام گفتوگوی سادهای اوقات تلخی و فحاشی کرده است، از نظر اخلاقی چگونه است؟ شاید بتوان گفت از نظر آنها اگرچه ارزش اصیل مربوط به ملکات است اما رفتارها نیز از دو جهت ارزشمند بالعرض هستند؛ یکی از آن جهت که مقدمهای برای تحصیل ملکات هستند؛ اگر انسان بخواهد دارای ملکهای شود، باید آن را تکرار کند؛ بنابراین کارها مقدمه هستند برای کسب ملکات. و جهت دیگر این است که پس از پیدا شدن ملکه، کار و رفتار اثری است که از آن ملکه بروز پیدا میکند. بعدها در این بحثها تحولاتی پیدا شد تا اینکه در قرنهای اخیر، بهخصوص از زمان کانت، گفتند که قوام ارزش اخلاقی به نیت است و ملکه بودن موضوعیت ندارد. مهم انگیزه رفتاری است که از انسان سر میزند. این بود که مسئله حسن فعلی و فاعلی مطرح شد که هم باید کار خوب باشد و هم نیت انجام کار. این تحول باعث شد که تعریف و موضوع علم اخلاق نیز تغییر کند. در گذشته موضوع علم اخلاق را ملکات میدانستند، اما از این به بعد رفتارها موضوع علم اخلاق شد. در ضمن بحثهای گذشته اشاره کردیم که نگرش اسلامی از یک جهت با نگرش کانت موافق و از یک جهت با آن مخالف است؛ کانت میگوید نیت در ارزش اخلاقی دخالت دارد. براساس نگرش اسلامی نیز ارزش کار بدون نیت تعیین نمیشود اما نگرش اسلامی در اینکه چه نیتی ارزشمند است، با کانت اختلاف دارد. کانت میگوید نیت فقط باید اطاعت حکم عقل باشد، ولی در اسلام ارزشها مراتب دارد و به ارزشهای زیر حد نصاب، حد نصاب و فوق حد نصاب تقسیم میشود. حد نصاب نیز آنجاست که با خدا و زندگی ابدی ارتباط پیدا کند.
در نگرشی که نسبت به اخلاق اسلامی بیان شد، خود رفتارها ارزشیابی و ارزشگذاری میشوند. قوام ارزش در این دیدگاه غیراز حسن فعلی، به حسن فاعلی نیز است. حال این پرسش مطرح میشود که در این نگرش جایگاه ملکات کجاست؟ اگر ارزش اصالتا برای خود رفتار است، ملکه چه ارزشی دارد؟ براساس این نگرش ممکن است کسی بگوید که ملکه نیز بالعرض مطلوب است. وقتی شما درختی را میکارید انتظار دارید که میوه بدهد. روشن است ارزش درختی که هر سال میوه میدهد، بسیار بیشتر از درختی است که در عمرش یکبار میوه میدهد؛ اگرچه همان یکبار هم خوب است. ملکه همان ارزشی است که جمع شده، تجمع پیدا کرده و حالت ثبات پیدا کرده است. ملکه از آن جهت که منشأ رفتارهای ارزشی میشود نیز ارزشمند است. خود وجود ملکه باعث میشود که انسان کار اخلاقی خوب انجام دهد. برای مثال، وجود ملکه سخاوت در انسان باعث میشود که فرد در موقع خودش بذل و بخشش کند. درست است که بذل و بخشش ارزش اخلاقی دارد، اما از آنجا که سخاوت سبب پیدایش آن شده است، بالعرض مطلوب است.