• پنج شنبه 25 مرداد 1403
  • الْخَمِيس 9 صفر 1446
  • 2024 Aug 15
چهار شنبه 6 مهر 1401
کد مطلب : 172550
+
-

تقویم

 4مهر
همای بازیگری


هما روستا را خیلی‌ها با فیلم «ازکرخه تا راین» به یاد می‌آورند؛ خواهری که در آلمان زندگی می‌کند و برادرش را دریچه‌ای بر خاطرات دور و عزیز گذشته می‌داند. اما شهرت هما روستا به پیش از این فیلم بازمی‌گردد. هما روستا کارگردان و بازیگر تئاتر و سینما بود و همزمانی روز تولد و درگذشتش؛ درام زندگی او را کامل کرد‌. وقتی از هما روستا نام می‌بریم و قرار است درباره او بگوییم نمی‌توانیم از اینکه روستا‌ همسر حمید سمندریان بزرگ بوده است، چشم‌پوشی کنیم‌. هما روستا هم از همسرش به‌عنوان «رفیق و استاد» یاد می‌کند؛ اما زندگی هنری هما روستا پر از نقش‌های دوست‌داشتنی و ماندگاری است که تصویر و صدای گرم او را برای همیشه در ذهن دوستدارانش زنده نگه می‌دارد‌. روستا از 6سالگی در مسکو زندگی کرد و مدرک فوق لیسانس خود را از دانشکده هنرهای دراماتیک بخارست در کشور رومانی گرفت. سال۱۳۴۹ به ایران برگشت و در رشته شیمی درس خواند، اما پس از مدتی تحصیلش را نیمه‌کاره رها کرد و به دانشکده هنرهای دراماتیک رفت.  عمده فعالیت هما روستا در بازیگری، به تئاتر و اجرا روی صحنه مربوط می‌شود. به‌خصوص از زمانی که با حمید سمندریان آشنا و با او ازدواج می‌کند. در طول دوران بازیگری خود تنها در ۱۳فیلم سینمایی حضور یافت. پرنده کوچک خوشبختی (پوران درخشنده)، تمام وسوسه‌های زمین (حمید سمندریان)، مسافران (بهرام بیضایی) و از کرخه تا راین(ابراهیم حاتمی‌کیا) ازجمله فیلم‌هایی هستند که این بازیگر در آنها به ایفای نقش پرداخته است. هما روستا در گفت‌وگویی درباره حضورش در سینما گفته بود‌: «به موازات کار تئاتر دوست داشتم که تجربه کار تصویر را هم داشته باشم اما متأسفانه سینما خواسته من را برآورده نکرد و همین موضوع باعث شد که دیگر به سمت سینما نروم، ترجیح می‌دهم به تئاتر بپردازم‌.» 
آخرین تجربه تئاتری او نمایش «باغ آلبالو» به کارگردانی حسن معجونی بود که هما روستا را در سال۱۳۹۲ به صحنه‌ تئاتر بازگرداند‌. یک سال پیش از آن یعنی در سال۹۱ حمید سمندریان پس از 40سال زندگی مشترک، درگذشت‌. پس از درگذشت سمندریان، هما روستا به قول خودش سعی کرد چراغ آموزشگاه او را روشن نگه دارد و آن را گسترش دهد‌. اما بیماری سرطان امان نداد تا سال‌های طولانی بتواند این خواسته همسرش را ادامه دهد‌. او در چهارم مهر۱۳۹۴ در بیمارستانی در شهر لس‌آنجلس آمریکا درگذشت و پیکر او در ۱۳مهر۹۴ به ایران منتقل و در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا(س) به‌ خاک سپرده شد‌.

 6مهر
 معجزه استریل


دباغ شهر، ژان ژوزف پاستور نگران بود. نگران گرگ هاری که در اطراف ده می‌پلکید. اگر گرگ کسی را گاز می‌گرفت، کارش تمام بود. فوقش اگر شانس می‌آورد، به‌موقع محل گازگرفتگی را می‌سوزاندند. پسرش را صدا کرد و گفت:«لویی، وقتی مدرسه تعطیل شد، یک راست برگرد خونه.» اما لویی پاستور می‌خواست با بچه‌ها برود بگردد. بلند قد نبود و 9سال بیشتر نداشت و برای گرگ شکار راحتی بود. نه آن روز و نه هیچ وقت دیگر، اتفاقی برای لویی نیفتاد، اما همان گرگ باعث مرگ یکی از دوستانش شد. سال‌ها گذشت و لویی پاستور دیگر یک دانشمند معروف در فرانسه شده بود. برای خودش اسم و رسمی داشت و آزمایشگاهی، ولی مهم‌ترین اتفاق زندگی‌اش روزی افتاد که زنی همراه پسر کوچکش به آزمایشگاه او آمدند.
پسر بدجوری بی‌حال بود و روی پاهایش بند نمی‌شد. 9سال بیشتر نداشت، سگ هاری او را گاز گرفته بود. پاستور قبلا روی سگ‌های هار کار کرده بود و توانسته بود آنها را درمان کند. ولی ریسک بود. اگر پسرک می‌مرد چه؟ پاستور ریسک کرد. سرمی را که قبلا روی سگ‌های هار امتحان کرده بود به پسر تزریق کرد. بعد از 9روز پرکابوس، بیماری هاری برای همیشه درمان شده بود. کار مهم پاستور این بود که مفهوم مهم میکروب را جا انداخت. توانست مردم را قانع کند که عامل بیماری‌ها، موجودات ریز جانداری به‌نام میکروب‌ هستند. او با همین کشف توانست صنعت ابریشم‌سازی‌ فرانسه را از شر بیماری کرم‌های ابریشم نجات بدهد. در زمان او سربازان بعد از جنگ و زیردست پزشک‌ها، بیشتر از خود میدان جنگ می‌مردند. او به پزشکان یاد داد تا وسایل‌شان را قبل از استفاده استریل کنند. هنوز نام او روی شیشه‌های شیر پاستوریزه خودنمایی می‌کند. چون پاستور بود که گفت شیر را قبل از مصرف تا دمایی پایین‌تر از دمای جوش آن بجوشانند تا میکروب‌هایش از بین برود بدون آنکه طعم‌اش تغییر کند. مردم کوچه و بازار معمولا پاستور را یک پزشک می‌دانند. اما او یک شیمی‌دان بود که 3بار از ته دل آرزو کرد که کاش یک پزشک می‌بود. این 3بار زمانی بود که او هر سه‌دخترش را به‌خاطر حصبه از دست داد.

 5 مهر
شکست حصر 


یک سال از جنگ می‌گذشت و هنوز ایرانی‌ها پیروزی کسب نکرده بودند. آنچه بود، مقاومت‌هایی بود که در گوشه و کنار انجام می‌شد و جز آن، اتلاف تجهیزاتی بود که امکان تعمیر و بازخرید بیشتر آنها وجود نداشت. بنی صدر به جای استفاده از نیروهای داوطلب مردمی، از باقیمانده تجهیزات پیشرفته ارتش برای از بین بردن اهدافی نامنظم استفاده می‌کرد و تنها دستاورد این عمل، به هدر رفتن تجهیزاتی بود که ارتش تا آخر جنگ، افسوس‌اش را می‌خورد. بنی صدر باید می‌رفت و رفت. حالا یک طرح مانده بود روی میز فرماندهان که 6ماه بود خاک می‌خورد؛ طرح شکست حصر آبادان.
عراق که متوجه شد نمی‌تواند خوزستان را بگیرد، تصمیم گرفت خرمشهر و آبادان را برگ برنده خودش قرار دهد تا لااقل بتواند از ایران امتیاز بگیرد. آبادان یک سال در محاصره مانده بود و مقاومت می‌کرد. عراق چندین‌بار به شهر حمله کرده بود و نتوانسته بود آن را بگیرد. حالا نوبت این بود که محاصره آبادان شکسته شود. شکست حصر آبادان، تنها فرمان مستقیم و علنی امام در جنگ 8ساله بود. فرمانی که در مهر1360 اجرا شد و سرآغاز پیروزی‌های بزرگ ایران ازجمله آزادی خرمشهر شد.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید