هستی پودفروش
شما با یک قاشق هم میتوانید هم بزنید اما احتمالا خود را نیازمند نوع خاصی از همزن میدانید تا گشنه نمانید و کیک یا دسرتان درست از آب دربیاید.
عصر ارتباطات شبیه همین همزنهای چند کاره است؛ عصری احاطه شده با انواع و اقسام اشیا و ابزارها با کارکردهایی یکسان.عصر ارتباطات در حقیقت ما را با انسانها ارتباط نمیدهد. وقتی به دور و برمان نگاه میکنیم بیشتر از آنکه با انسانها در ارتباط باشیم با اشیای مطیع، آگهیهای تجاری و ابزار آلات وسوسهانگیز مواجهیم؛ وسوسهای که از ویترینهای خیابانی شروع میشود و با ویترینهای فضای مجازی خاتمه پیدا نمیکند. در طول روز با انسانهای کمتری ارتباط میگیریم که اگر ارتباطی هم رخ دهد سطحی و حداقلی است؛ در عوض در خانه همه، وفور اجناسی دیده میشود که انباشتگیشان دلهرهآور است و ارتباطهای ما را شکل میدهند. کابینتهایمان مملو از روغنها و کنسروهای تاریخدار و کمدهایمان مملو از البسه رنگی بیتاریخ اما از مد افتاده است. از صبح موظفیم با اشیای اطرافمان ارتباط برقرار کنیم؛ اشیایی که زمینه زندگی مدرن را برایمان فراهم کردهاند. ما موظف نیستیم هر روز به مادرمان سر بزنیم اما موظفیم ظرفهای رنگارنگ و متنوعمان را شسته و مرتبط درکابینت چیدمان کنیم. ما هر روز به دوست صمیمیمان زنگ نمیزنیم اما تلفن همراهمان همواره در دستمان است. شاید هفتهای یکبار در جمع خانوادگی شرکت کنیم اما هر روز جمعی از اشیای دور و برمان را رفت و روب میکنیم. در حقیقت این اشیا هستند که ما را مدیریت و سبک زندگیمان را تعیین میکنند.
این اشیای برای ورود و کنترل زندگی هر کدام ما مسیر و راهی طولانی در پیش داشته است. از طراحی و اجرا گرفته تا ایجاد بازار مصرف تا تعیین قیمت رقابتی. در حقیقت در چرخه تولید یک کالا پیش از مصرفش تعداد زیادی از افراد سهیم بودهاند. پس از تولید محصول، در بازار رقابتی باید رقبا یا همان کالاهای مشابه را شناخت و سپس برای مصرف بیشتر به سمت شکاندن قیمتها رهسپار شد. از فروشگاههای زنجیرهای گرفته تا تخفیفهای نجومی، شما را به سمت خرید و انباشتگی هدایت میکند. روانشناسی چیدمان فروشگاههای زنجیرهای به شما حس نیازمندی را القا میکند و چون بازار رقابت به سمت خانههایمان نیز سرازیر شده ما نیز به نوبهخود نباید از همقطاران دور بمانیم. پس پودر ماشین لباسشویی با دانههای قرمز و آبی که عطر گیلاس دارد را برمیداریم و انباشتگیمان را چند برابر میکنیم.
ژان بودریار این سیستم مصرفی را جنون خرید و میل به تصاحب مینامد. در حقیقت سیستم سوپرمارکتی و مزونی دو مفهوم مهم دارد. یکی پویایی تجاری ما که شامل کسبه و بازاریان و صاحبان تجارتیم و دیگری حس زیباییشناسی شما مشتریان که ما آن را با تولید کالاهای رنگارنگ تغذیه میکنیم.
نگاه روانشناسانه به ماجرای مصرف این نکته را گوشزد میکند که خرید و مصرف کالا به شکل مدرن و افراطی آن واکنشی است به درمان هیجانات روزمره زندگی مدرن. در حقیقت هیجان و سرعت دنیای امروز چنان هیجانبرانگیز است که گاهی برای فروکش کردن آن تن به خرید و مصرف میدهیم. از رفتن به انواع رستورانها و کافیشاپها تا خریدهای خوراکی روزمره و پوشاک همگی بخشی از التهاب دنیای امروز را فروکش میکند.
جامعهشناسان معتقدند که بیماری خرید، بیماری عصر جدید است که نه جنسیت میشناسد نه ملیت. این بیماری خرید حتی تلفات هم میگیرد. وقتی در جمعه سیاه کشورهای اروپایی مردم برای خرید کالای تخفیفدار هجوم میآورند چند نفری زیر دست و پا جانشان از دست میرود آن هم در راه مصرفگرایی. در حقیقت هر کدام از ما دچار بیماری خرید وسواسی یا جنون خرید طیفهای مختلفی هستیم و البته با توجه به احاطه تبلیغات و آگهیهای رنگارنگ، ابتلا به آن تا حدی غیرارادی و ویروسی است. این پدیده و بیماری در نهایت به نفع صاحبان سرمایه تمام میشود و ما بیش از پیش مجبور میشویم برای فروکش کردن بیماری در دوشیفت کار کنیم تا همزنهای برقی متفاوتی داشته باشیم تا گشنه نمانیم.
عصر ارتباطات اشیاء
در همینه زمینه :