سیدمهدی سیدی
شاید هیچوقت از نزدیک کوه یخ غولپیکر میانه اقیانوس را ندیده باشید چون احتمالا گذرتان به قطب نیفتاده است! اما قطعا یخهای قالبی کوچک، شناور در پارچ و لیوان خانه را دیدهاید. اما فرقی نمیکند، چه در قطب شمال و چه در پارچ آب آشپزخانه، یک قانون ثابت حکومت میکند: یکدهم از کوه یخ بالای سطح آب نمایان میشود و نُهدهم دیگر در عمق آب پنهان میماند (مبتنی بر قانون ارشمیدس). اما جالب آنکه عموما نمیشود با نگاه کردن به چهره ظاهری یخ، متوجه شد آن قسمت پنهانشده، چه شکل و حجمی دارد. اینجاست که ضربالمثل «مشت نمونه خروار است» اشتباه از آب درمیآید!
حالا بیایید از همین قانون یخزده، درباره نویسندگی استفاده کنیم تا به یک اصل قدرتمند برسیم. آن چیزی که بهعنوان دسترنج نویسنده میبینیم همان متن ظاهری است که از او منتشر میشود. ما فقط متن او را میبینیم که ترکیبی است از کلمات و ساختارها. وقتی متن را میخوانیم با شکل و املای کلمات، دستور زبان، نقشها و فعل و فاعلها و با زیباییها و ارائههای ادبی آن مواجه میشویم اما نمیتوانیم بهسادگی به پشتوانه متن و توانایی پنهان نویسنده پی ببریم؛ این همان قانون است. یکی از اصلیترین چیزهایی که در قسمت پایینی کوه یخ نویسنده پنهان شده نگرشها و باورهای اوست که با تجربههای ضمنی و زیسته او در آمیخته است. اینجاست که برخی اهل فن معتقدند برای آموزش نویسندگی، باید یکدهم تلاش را معطوف به املا و دستور زبان کرد و نُهدهم دیگر را برای تقویت نگرشها و تجربههای نویسنده خرج کرد.
ما هرچه بهتر ببینیم، عمیقتر بیندیشیم و به فلسفه پاکیزهتری از فهم جهان دست یابیم قطعا میتوانیم پشتوانه بهتری برای تولید رسانهای - و بهویژه نویسندگی - جور کنیم. شک نکنیم قدرت نویسندهها به میزان تجربیات مستقیم و یا غیرمستقیم آنان ربط دارد پس قطعا نویسنده داخل میدان، کسی که با سوژهها رخ در رخ میشود، قدرت و اثر بیشتری از نویسنده و خبرنگار پشتمیز نشین دارد. حالا بیایید قسمت پنهانشده کوه یخ را جدیتر بگیریم.
کوه یخ
در همینه زمینه :