کاش این مرغک، دُمبریده نشود
حمیدرضا محمدی
خبر غمانگیزی این روزها از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به گوش میرسد و آن اینکه میخواهند کتابخانههای کانون را به نهاد کتابخانههای عمومی واگذار کنند. این مرغک بر خیلیها منت دارد. چند نسل خود را مدیون و مرهونش میدانند. چه بسیارکسان که با کانون برای خود کسی شدند و بهمراتب و مدارج برتر و بهتر رسیدند و صدالبته چه فراوان کودکان و نوجوانان روستایی و عشایر که با کتابخانههای سیارش، به کتاب روی آوردند.
کتابخوان شدن خیلیها با کتابخانههای کانون را حالا قرار است به هیچ بشمارند و پندارند. میخواهند خط بطلانی بکشند بر خاطرهسازی و خاطرهبازی چند نسل با کانون و خون دلهایی که برایش خورده شد و انبانی که از تجربه جمع شد که حتی اگر بر فعالیتش در عرصاتی چون تألیف و ترجمه کتاب، ساخت فیلمهای کوتاه و بلند مستند و پویانمایی، نوار موسیقی، تئاتر و نمایش عروسکی و اسباببازی و سرگرمیهای سازنده چشم بپوشیم، همین کتابخانههایش با گسترهای گسترده به وسعت ایران، کارنامهای کارا را نشان میدهد. همین که در هر شهر کوچک و بزرگی، شاید هم در تمام شهرهای ایران، کتابخانه ثابت و سیار و پستی دارد و به عددی در حدود هزار رسیده است، باید به فال نیک گرفت. شاید در پایتخت اسباب خواندن بسیار باشد اما حسابش را بکنید که در شهرهای دور از مرکز و دور از وضعیت مطلوب فرهنگی، همین کتابخانههای کانون چه کردهاند با نسل دیروز و امروز که اگر هرکس درباره آموختههایش بنویسد، خود کتاب مفصلی میشود خواندنی.
باید کوشید و پویید تا کتابخانههای کانون به جایی دیگر منتقل نشوند که اگر چنین شود و شوند از متفرعات نهاد کتابخانههای عمومی کشور لاجرم باید فاتحهشان را خواند که کتابخانههای کانون خود رسالتی و حکایتی دگر دارند و توفیر دارد با آن دیگری. کاش این مرغک امیدآفرین آیندهپرور، دمبریده نشود، کاش این چراغ خاموش نشود، کاش این راه مسدود نشود، کاش هنوز و همچنان و نسلهای آینده، در همین دامان مهربان پرورده و بالیده شوند و به فرزندان خود نگویند که در زمانه ما، در آغاز سده پانزدهم، بهجای تلاش ترویج خواندن در میان کودکان و نوجوانان، کتابخانههای کانون تعطیل شدند، کاش... .