ما در مسیر حسرتیم
رضا ظریفی
در هفته دوم نوروز امسال که فعالیت ادارهها بهصورت نصفه و نیمه دوباره آغاز شده بود، همت کردم و برای تعویض گذرنامه به یکی از مراکز پلیس به + 10رفتم. متصدی باجه که تاریخ انقضای گذرنامهام را دید، گفت: «هنوز که مهلت داری.» جواب دادم: «میخواهم از الان اقدام کنم که برای چند ماه بعد اگر لازم شد، گرفتار شلوغی نشوم و مشکلی نداشته باشم.» گفت: «برای اربعین آماده میشوی؟»
ماندم که چه جوابی بدهم؟ من آماده میشوم اما از اینجا به بعد «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد» است. با کمی مکث گفت: انشاءالله»
تا به حال 6بار و در مناسبتهای مختلف عازم عتبات عالیات شدهام و حظ بسیار بردهام اما شنیدهام که اربعین چیز دیگری است و البته «شنیدن کی بود مانند دیدن.» با این حال جور دیگری خودم را میان حال و هوای اربعین گم میکنم. ته دلم هم اندک امیدی نگه میدارم برای دعوت شدن دقیقه نودی. این روزها در ماشین رادیو اربعین مدام روشن است و وسط قطعههای مداحی و سینهزنی، اخبار اربعینی را گوش میکنم. کاری هم ندارم که نتیجه برجام چه شد و دلار چقدر خواهد ریخت؟ ماشین گران میشود یا کرایه خانه ارزان. پای تلویزیون هم دنبال برنامههای پخش زنده از اربعین هستم. بین اینها هم صفحات و حسابهای مجازی دوستانی که قدم در راه گذاشتهاند را چک میکنم و مدام برایشان پیام میفرستم تا در کنار قدمزدنهایشان، شاید من را هم به یاد بیاورند. این را هم بگویم که در کنار این حسرتها خیلی هم یاد «روحالله رجایی» میافتم. همان یکباری که برای نیمهشعبان با هم همسفر بودیم و چند کیلومتر تا کربلا را پیادهروی کردیم کافی است تا برای همیشه اگر زیارتی نصیبم شد به یادش باشم.
اما فعلا در خیال و آرزوهایم همراه زائران اربعینی هستم. مثل تمام این سالهای حسرت شاهد حضور میلیونها نفر در مسیر راهپیمایی اربعین هستیم و میبینیم که چطور این همه زن و مرد و کودک و بزرگسال در مسیر مشایه در کنار هم قدم بر میدارند، آن هم به عشق زیارت چند دقیقهای و چند ساعته حضرت اباعبدالله(ع). همه اینها واقعا رشکبرانگیز هستند با وجود این «من به جا ماندن از این قافله عادت دارم.»