مبارزی از آذربایجان
منتخب اول تبریز در مجلس دوم، کسی بود که مردم نخستین بار او را در کنار ستارخان و باقرخان دیده بودند؛ شیخ محمد خیابانی. آن روزها روسیه به ایران اولتیماتوم داده بود که مورگان شوستر آمریکایی را اخراج کنید، یا اینکه میآیند تهران را میگیرند. خیابانی و مدرس و خیلیهای دیگر هم گفتند که اخراجش نمیکنیم؛ چرا باید حرف زور را گوش کنیم؟ دولت هم مجلس را تعطیل کرد.
محمد خیابانی 5سال بعد برای دفاع از آزادی، حزب دمکراتیکی راه انداخت که مقرش عالی قاپو بود. در مجلس چهارم، 6کرسی از 9کرسی تبریز را دمکراتها گرفتند. این بار انگلیس انتظار داشت که موافقت 6 ماده قرارداد 1919 را که ضامن تمام منافع انگلیس در ایران بود، از مجلس بگیرد. «مادامی که قرارداد به تصویب مجلس نرسیده، ورق پارهای بیش نیست»، وثوق الدوله این خبر را که دید، خونش به جوش آمد و نظامیها را به سراغ فرقه دمکرات فرستاد. دمکراتها هم اعلام قیام کردند، اول تبریز، بعد تهران. «آزادی خواهان! روز فداکاری است. آزادی و استقلال وطن در خطر است. آذربایجان را آن افتخارات انقلابی که صفحات تاریخ را نقش زده است، شما را به قیام دعوت میکند، به پا خیزید! که تهران ربوده سیل ارتجاع و وطن فروشی است.» قیام قویتر از آن بود که قزاقها با تمام زورشان بتوانند سرنگونش کنند و اگر خیانت مخبرالسلطنه و روسای ژاندارمری نبود، شاید تاریخ اینقدر شرمنده نمیشد؛ عالی قاپو تسخیر شد و خیابانی به ناگزیر خود را در خانه یکی از دوستانش پنهان کرد. این طوری مثل دو بار قبل شاید میتوانست دوباره قیام را زنده کند. اسماعیل قزاق با چندین همراه آمدند تو. دو روزی میشد که شیخ در آن خانه بود. آنها همه جا را گشتند و خیال همه داشت راحت میشد که رفتند توی زیرزمین. لحظاتی بعد صدای چند تیر آمد و قیافه اسماعیل قزاق شاد شد؛ آنها جسد خون آلود شیخ را انداختند روی نردبان و آن را بردند تا مقر مخبرالسلطنه.