خوف بیابانزایی در خواف
16درصد از مساحت کانونهای بحرانی فرسایش بادی استان خراسان رضوی در شهر خواف قرار دارد
یاسر قاسمیآریان-عضو هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور
این گزارش روایت ماموریت پژوهشی نگارنده به شهرستان خواف در راستای طرح «شناسایی و پایش منابع گردوغبار و ماسههای روان استان خراسانرضوی» است. میانگین بارندگی سالانه این منطقه با 146میلیمتر، به خوبی بیانگر این حقیقت است که دیگر نمیتوان به پوشش گیاهی این بخش از سرزمین برای تامین معیشت بومیان از طریق کشاورزی و دامداری سنتی دل بست. وجود آسیابهای بادی«نشتیفان» ملقب به «آسباد» در نزدیکی شهر خواف که با تکیه بر دانش بومی پیشینیان ایجادشده، نشان از نوعی سازگاری اقلیمی هوشمندانه است. اما بهرهبرداری شدید از پوشش گیاهی و آبوخاک منطقه، این نعمت خدادادی را به نقمتی برای ساکنان آن، تحتعنوان توفانهای گردوغبار تبدیل کرده است.
استان خراسانرضوی دارای 21شهرستان بیابانی است که حدود یک میلیون و 200هکتار از سطح استان را کانونهای بحرانی فرسایش بادی و گردوغبار تشکیل میدهد. در این میان شهر خواف اگرچه 8درصد مساحت استان را شامل میشود اما 16درصد از مساحت کانونهای بحرانی فرسایش بادی استان در این شهر واقع شده است. وجود بادهای 120روزه سیستان سبب شده که کانونهای گردوغبار خواف دارای بیشترین پتانسیل حمل ماسههای روان در استان باشند.
وابستگی شدید معیشتی بومیان به طبیعت منطقه در حالی صورت میگیرد که به استناد صحبتهای جواد مندالی، مسئول یگان حفاظت منابع طبیعی این شهرستان، 54 معدن از سنگان تا خواف، در حال استخراج و بهرهبرداری از سنگآهن این منطقه هستند. او میگوید: «روزانه 3000تریلی (هر تریلی بین 25تا 30تن) با قطار باری، سنگآهن خواف را به اصفهان و سایر شهرها منتقل میکنند. با احتساب هر تن سنگآهن حداقل 250دلار، روزانه بالغ بر صدها میلیارد تومان سرمایه از منطقه خارج میشود.»
حالا دیگر سهم طبیعت خواف از «پایتخت سنگآهن خاورمیانه»، تپههای حاصل از دپوی باطلههای معدنی به ارتفاع 50 تا 200متر است که جدا از ترسیم یک چشمانداز ناامیدکننده از دخالت انسان در طبیعت، صدها کانون تولید گردوغبار ایجاد کرده است.
اگر کرونا تنها 3 سال است که مردم جهان را با پوشش ماسک آشنا کرده، خوافیها از خوف آسم و دیگر بیماریهای تنفسی که نتیجه ذرات خاک و آهن معلق در هواست، سالهاست ماسک بر چهره دارند.شنیدن سخن یکی از روستائیان منطقه وقتی گفت: «معدنکاران پیش ما میآیند و میگویند روستایتان را به هر قیمتی که بگویید میخریم فقط شما روستا را تخلیه کنید تا بتوانیم سنگآهن اینجا را استخراج کنیم، اما اینجا سرزمین آبا و اجدادی ماست چگونه میتوانیم این کار را بکنیم!؟» دردناک است.
دستان خالی خواف از بهره مندی معادن
وقتی از محمود زنگنه، رئیس اداره بیابان اداره کل منابع طبیعی استان خراسانرضوی در مورد حجم تخریبهای ناشی از معدنکاوی بر طبیعت خواف میپرسم، او که پیشتر ریاست منابع طبیعی شهرستان خواف را در کارنامه دارد، داغ دلش تازه میشود و میگوید: «یکی از مهمترین فعالیتهایم پیگیری جدی همین موضوع بود و طی جلسات متعدد با مسئولان استانی به موفقیتهایی دست یافتیم و امیدواریم مدیران عامل شرکتهای سنگآهن خواف هم سالانه درصدی از سود خالص حاصل از استخراج معادن را جهت احیای منابع طبیعی تخریب شده در فعالیتهای معدنکاوی تخصیص دهند.»
پس از بازدید از دیگر کانونهای بحرانی فرسایش بادی شهرستان خواف به اداره منابع طبیعی و آبخیزداری برگشتم. نگاهی به تابلوی ورودی و محوطه این اداره کل، با وجود درختانی که به دیرزیستی رسیدهاند و همچنین تجهیزات و ملزومات فرسوده اداری و نیروهای اندک شاغل در آن، یک پرسش آشکار شد. سهم نهاد متولی و صاحب اصلی آن ثروت عظیم (معادن سنگآهن) چه شده و کجا رفته است!؟
شاید «ضعف مزمن این نهاد طی سالهای متمادی، اقتدارش را بهعنوان یک نهاد حاکمیتی به چالش کشیده است، تا جایی که لقب «موانع طبیعی» برای توسعه بهخود گرفته است. سؤالات مکرری که همواره ذهن محققان را بهخود مشغول داشته، این است که بهراستی سهم مردم هر منطقه از سرمایههای طبیعی خود چیست؟ کل درآمد سالانه بهرهبرداریهای صورتگرفته از اراضی کشاورزی و منابعطبیعی خواف، شاید به پای درآمد یک روز معادن آن شهر نرسد. این مهم را چگونه میتوان در مدیریت پایدار سرزمین بهکار بست؟ با این روند خلع اعتبار، قدرت و ساختار تشکیلاتی و نیروی انسانی، آینده نهاد منابع طبیعی چه خواهد بود؟