• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
پنج شنبه 3 شهریور 1401
کد مطلب : 169664
+
-

راوی قصه‌های از یاد رفته

تقویم/ سالمرگ
راوی قصه‌های از یاد رفته

در شهر مشهد به دنیا آمد، در خراسان. سرزمینی که معروف است خاکش شعرخیز و شاعرپرور است. در ابتدا چشمش بینایی نداشت، اما به طرز معجزه‌آسایی شفا یافت تا به قول خودش همه‌‌چیز را با یک چشم نبیند. پدرش عطار بود و کوچ کرده از یزد، اما مردم دوست دارند که نسب او را به فردوسی توسی، حماسه‌پرداز بزرگ برسانند. در هنرستان تحصیل کرد و از نوجوانی شعر می‌سرود. پدرش او را به انجمن‌های ادبی خراسان برد و در همان جا بود که شاعران سالخورده، به این جوان تخلص «امید» دادند. ملک‌الشعرای بهار گفته بود: «این جوان، امید غزل فارسی است». اما تقدیر چنین بود که «م.امید» بزرگ‌ترین گوینده قالب نو شعر فارسی شود و نومیدانه‌ترین شعرهای همه ادوار را بسراید.
«مهدی اخوان ثالث» چهره‌ای پرصلابت، قامتی کوتاه و تنی ورزیده داشت. در جوانی آهنگری می‌کرد، بعد معلم مدرسه شد. در مطبوعات می‌نوشت. گویندگی رادیو و اجرای برنامه در تلویزیون و ویراستاری کتاب در انتشاراتی‌ها را تجربه کرد. مدتی هم استاد دانشگاه بود و ادبیات سامانی را تدریس می‌کرد. در مشهد، ورامین، آبادان و تهران روزگار گذرانید و در دوره‌ای پرآشوب زندگی می‌کرد. دوبار زندانی شد. یک کودتا، یک انقلاب و یک جنگ را به عمر خود دید. 17کتاب منتشر کرد و دخترش را در جوانی از دست داد. با این همه هیچ‌یک از اینها گویای احوال او نیست.
شعر گفتن برایش ساده‌ترین کار بود. تار هم می‌زد. با زیر و بم ادبیات فارسی و عربی آشنایی تمام داشت. شوخ‌طبع و نکته‌سنج بود. نثر خاص و زیبایی داشت. علاوه‌بر شعر، در نگارش داستان و طنز و نقد ادبی استاد بود. عمرش را در قناعت و فقر گذراند. 8دفتر شعر منتشر شده و به همین میزان اشعار پراکنده و منتشر نشده دارد. اما آنچه شعر او را از دیگران متمایز می‌کند، زبان خاص اوست؛ اصالت و فصاحت آن. چنان ماهرانه کلمات اصیل و کهن را در کنار واژ‌ه‌های عامیانه و متداول به‌کار می‌برد که خواننده متوجه اختلاف‌شان نمی‌شود. دستمایه‌های شعرهایش، داستان‌ها و اسطوره‌های کهن بود و موضوع اصلی آنها بیان آرزوها و حسرت‌های انسان ایرانی معاصر. در توصیف نومیدی، اندوه، خشم، عشق، گفت‌و‌گو، فضایل اخلاقی، شکوه و جلال و زوال ایران و در داستان‌گویی قدرت بیانی شگفت‌انگیز داشت. آسمان شعرهایش ابری و تیره‌رنگ است و ابرهای همه عالم، شب و روز در دلش می‌گریستند. نیما را بسیار دوست می‌داشت و خود را «راوی قصه‌های از یاد رفته و آرزوهای بر باد رفته» می‌دانست. او را روح وطن‌دوستی و آرمان‌خواهی گفته‌اند. شاعران بزرگ در ایران کم نیستند، اما بی‌شک اخوان یکی از همین شاعران است. شاعری که زندگی‌اش را وقف شعر کرد و برای شعرهایش زندان رفت. شاعری که وقتی شعرش را می‌خوانیم، مردی را می‌بینیم که با شانه‌ای خمیده و مویی سپید، با کوله‌باری از شعر بر دوش به جست‌و‌جوی آرمان‌شهر گمشده‌اش در ایران باستان می‌رود.

این خبر را به اشتراک بگذارید