• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
یکشنبه 30 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 16925
+
-

تهرانباز

آباد باد حسن‌آباد

آباد باد حسن‌آباد

علیرضا محمودی|نویسنده و روزنامه‌نگار:

حس حسن حسن‌‌آباد، در صدر محاسن تهران است. حسنش به انضمام خلوتی، جلوت گرفت. مگر به خلوتی توان تهران گرفت که اگر زیرش پوک نبود و رویش از کجاوه دودزا پاک، حسن حسن‌‌آباد تا ابد الآباد بر باد بود.

مسجل شدن سنگفرش مدور و تسجیل هشت گنبد، نام‌های فراوان پشت سجلش متجلی دارد. میرزا یوسف مستوفی‌الممالک صدراعظم، میرزا حسن مستوفی، کریم آقا بوذجمهری، قلیچ باقلیان، لئون تادوسیان و اکبر نکو وقت تک همان استاداکبر خواهرزاده که داستان این تکه از تهران را چنین نوشتند؛ دشت بود و باغ شد و گذرگشت و آخر میدان.

راسته راسته‌ها. از یراق نجاری تا مدال نظامی. از جغجغه سیسمونی تا قفسه بایگانی. چمبرراه‌ها. ازتوپخانه تا قورخانه. از شاهرضا تا شاهپور.از چراغ گاز تا باغ‌شاه. ازمشق تا استخر. از مدرسه آلمانی تا آمادگاه قزاقی. از پست تا ثبت. ازعمارت معظم تا خانه مقدم. از خیام تا شیخ هادی. از متحدین تا متفقین. از برلین تا پاریس. از موزه آثار علی‌اکبر صنعتی تا میدان مجسمه اثرغلامرضا رحیم‌زاده ارژنگ. ازارگ سابق تا مجلس سابق. از تهران به تهران. از امام خمینی(ره) تا حر ریاحی. ازحافظ شیرازی تا وحدت اسلامی.

 لفظ تهرانی برای این دایره، همیشه حسن‌‌آباد بوده و هست. نه با مصوبه بوذرجمهری میدان پهلوی شد و نه با مجسمه خطیب مشروطه، ملک المتلکمین. نه سی‌و یک شهریور و نه چهارم ‌آبان. حسن‌‌آباد همیشه حسن‌‌آباد.

وقتی دست نامحرم معماری بی‌حافظه برای شلتاقی شیشه‌ای، دو گنبد از هشت گنبد را ترکاند، وقتی بلدیه برای اطفای حریق، حرمت قبور سنگلج را شکست وبن اداره اطفاییه روی سنگ لحد نهاد، وقتی مرافعه سرقفلی، قفل شراکت‌ پوکاند و تیغه افتاد به جان حجره‌ها، وقتی همه کاشی‌های سنگلج به بازی لجبازی یک کاشی شد به شهر و پارک شهر، گنبد‌های حسن آباد ماند. حتی بیخ گوش ویرانه‌های محله‌های قاجار، حتی به وصل چسب و قیچی و به زور بازسازی و نوسازی. یک میدان و یک زیرگذر، یک بانک و یک آتش‌نشانی، چند ابزار و یراق و  چهار‌راه و هشت گنبد و شانزده سنگفرش و سی و دو نیمکت همه دارایی میدان شهر ماست که میدان مانده. زخم‌هایش را جراحی کرده‌اند نه مداوا. دواگلی مخروبه سینما میهن و چسب زخم مظهر قنات فرمانفرما هنوز پیداست، ناسور و پرسوز.
انگار حسن‌آباد، نشان ماندن است در جنب سنگلج نشان محو شدن. محله‌ای که باد رفت و میدانی که آباد ماند. یکی میدان و دیگری هیچ. یکی چاک خورده و دیگری شخم. وقتی شهربان خیش‌دار شد، شهرسازی زراعت است و شهر جالیز. حالا چه عمل آید، از برکت عوارض است و لطف جرائم. اینطور بود که از سنگلج جز یک نام نمانده  و از حسن‌آباد چند نشان.

حالا هم که وانت‌های بار و مسافر، بار به بار و مسافر به مسافر و خط به خط و راه به راه، از بالا و پایین و یمین و یسار از حسن‌آباد می‌گذرند و کله سحر را به زل آفتاب و دم غروب سر می‌اندازند، بعید است سرنشینان، سرشان را بالا‌کنند به سوی آن گنبد‌های بلند. میدان مأمور حافظه نیست و خیابان به خاطره رحم نمی‌کند. آنچه هست ماییم. هم میدان و هم خیابان. اگر شل و شلال و شلوغ از شهر چیزی باقی نمی‌گذارند، فدای یار جیب و قربان خاطر طیب. حسن‌آباد و گنبد‌هایش را هشت دستی بچسبیم قبل از آنکه کابوس سنگلج از وسط خواب به خیابان برسد. تعبیر‌کنندگان این کابوس فراوانند؛ شهروندان شهر‌های بی‌گذشته.

این خبر را به اشتراک بگذارید