جناب مستطاب
درخت پر بار و برگ زندگی نجف دریابندری، استعارهای بود از لذت ترجمه، نوشتن و اندیشیدن. دریابندری بیگمان یکی از مهمترین مترجمان ایرانی آثار ادبی جهان بود، با آن خندههای بلند و طبع شوخ و شنگش که سرشار از متانت و جدیت بود. وقتی آدم در 18سالگی به سراغ ویلیام فاکنر برود و «گل سرخی برای امیلی» را ترجمه کند و در 23سالگی دست به برگردان «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی بزند، معلوم است که چه زندگی عجیب و غریبی دارد. دریابندری چند صباحی پس از کودتای سال 32بهدلیل کار سیاسی به زندان افتاد. در زندان یکی از معروفترین کارهایش یعنی «تاریخ فلسفه» برتراند راسل را ترجمه کرد و یادداشتهای اولیه کتاب «مستطاب آشپزی» را نوشت. او در عین حال مترجم رمانهای بزرگ دیگری هم بود. و دیگر اینکه ارادت دریابندری به نقاشی، کمتر از ادبیات نبود. او سالها پیش گفته بود: «مینیاتور، اساسا تذهیب کتاب است، نه نقاشی. ما وقتی با مفهوم نقاشی آشنا شدهایم و خواستهایم روی دیوار یا روی پرده نقاشی کنیم، برای سرمشق این کار رفتهایم سراغ همان تذهیبهای لای کتاب، که همهاش ریزه کاری است و نرفتهایم سراغ قالیچه یا گلیم روستایی خودمان که پر از شکلها و رنگهای سرمستکننده است. شاید به این علت که این فرش زیر پایمان بوده و لازم ندیدهایم به دیوار هم منتقل بشود.» دریابندری یک خصلت بارز هم داشت؛ رکگویی و صراحت لهجه. انتقاد یا تعریف او از رمانهای معروف تبدیل به خاطره در عالم فرهنگ شده است. مثل رمان «شوهر آهو خانم» اثر محمدعلی افغانی که آن را از لحاظ ادبی، کاری ستودنی میدانست و گفته بود خود او این رمان را در دهه 40 مطرح کرده است. سلیقه ادبی و نثر او، مثل بوی غذاهایی که از لای کتاب مستطاب آشپزی بیرون میآید، از فرسنگها قابل تشخیص است.