• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
شنبه 29 مرداد 1401
کد مطلب : 169005
+
-

نقش «روایت ها» در اندیشه ورزی

بررسی اجمالی نظریات «روایت‌شناسان غربی» با تأکید بر آرای اچ.پورتر ابوت

اندیشه ارتباطات
نقش «روایت ها» در اندیشه ورزی

سیدمیثم میرتاج‌الدینی

‌درجهانی زندگی می‌کنیم که «روایت» تقریبا تمام ابعاد زندگی ما را در برگرفته است، به‌گونه‌ای که برخی معتقدند «ما هرروزه و بارها روایت‌های گوناگونی می‌سازیم. از همان لحظه که واژه‌ها را در کنار هم می‌چینیم در واقع دست به این کار می‌زنیم. به محض اینکه فعلی پس از فاعلی می‌آوریم، به‌احتمال زیاد وارد گفتمان روایی می‌شویم. کودکی جیغ می‌زند که «زمین خوردم» و در همین اثنا روایتی کوچک برای مادرش بازگو می‌کند.» موضوع روایت هم می‌تواند خردترین و نازل‌ترین ابعاد زندگی ما را دربربگیرد و هم مهم‌ترین و کلان‌ترین و عمیق‌ترین موضوعات مهم زندگی را پوشش دهد. چرا که «روایت» پیوندی وثیق با اندیشه و فکر دارد و فکر نیز راهبر اساسی زندگانی فردی و اجتماعی ماست. فکر و اندیشه ما در مواجهه با روایت‌ها بار و زاویه خاصی یافته و سپس انتخاب‌های ما متاثر از آنها جهتی ممتاز می‌یابند. از این‌رو باید موضوع روایت را در دنیای پیچیده‌شده با روابط جدی انگاشت؛ به‌ویژه آنکه به واسطه تنگاتنگی ارتباطات در عصر کنونی و تسهیل انتقال پیام و تراکم روایت‌ها، ما همواره در معرض تولید یا مصرف روایتی هستیم.

برای فهم فراگیر‌بودن روایت همین بس که رولان بارت می‌گوید: «روایت در هر سنی، در هر مکانی و در هر جامعه‌ای حضورش قطعی است. روایت با تاریخ بشر آغاز شده و هیچ قومی بدون آن وجود نداشته است... روایت ورای تمایز میان ادبیات خوب و بد، پدیده‌ای بین‌المللی، فراتاریخی و فرافرهنگی است. روایت همه جا هست. درست مانند خود زندگی».
علاوه بر تمامی ثمراتی که «روایت‌شناسان» برای انتقال ضرورت تعمق در «روایت» بیان کرده‌اند، باید دانست که آگاهی از زیر و بم روایت و همچنین ابعاد و حواشی آن می‌تواند به انسان برای یافتن درکی مشترک و فهمی طرفینی کمک شایانی کند؛ به‌ویژه اگر بدانیم بسیاری از مشکلات و نزاع‌ها بازگشت به عدم‌تفهیم و عدم‌تفاهم نسبت به بیان و روایت ما از موضوع مورد بحث دارد. آنگاه که من نتوانم در یک میدان معنایی مشخص با الفاظ و ادبیاتی قابل فهم منظور خود را منتقل کرده و یا مقصود دیگری را دریابم، عملا گفت‌وگو شکل نگرفته و تفهیم و تفاهمی صورت نمی‌گیرد. نتیجه هم آنکه مسائل مورد نزاع شکل بغرنج‌تری یافته و فهم مشترک به‌منظور حل مسائل به‌وجود نخواهد آمد. پس روایت‌شناسی برای اهل اندیشه امری است ضروری. لکن بررسی تمام و کمال موضوع «روایت» مجالی وسیع می‌خواهد. در این نوشتار مختصر خوب است که بیشتر به نقش خواننده و مخاطب و تصرفات او در متن روایت‌ها بپردازیم. اینگونه برای ما واضح می‌شود که هنگام مواجهه با یک روایت و تفسیر آن، دقیقا چه کارهایی انجام می‌دهیم؟
همه ما توجه داریم که متن‌ها با توجه به امکانات بلاغی‌شان، ظاهرا بر ما تأثیر زیادی می‌گذارند و در کل قدرت‌شان را بر زندگی ما به‌شدت اعمال می‌کنند. متن‌های روایی ما را در تعلیق نگه می‌دارند، باعث می‌شوند با یک شخصیت همدردی کنیم و آرزوی انتقام از شخصیتی دیگر را داشته باشیم، فرجامی را که به‌دنبالش هستیم از ما دریغ  و بعد (گاهی) آن را به ما ارزانی می‌کنند. نه‌تنها روایت‌هایی که با آنها مواجه می‌شویم این قدرت را دارند بلکه برخی می‌گویند ما در طول زندگی‌مان اسیر این متن‌های فرهنگی هستیم و حتی بسیاری مواقع این متن‌ها به جای ما فکر می‌کنند. اما ماجرا به همین مقدار ختم نمی‌شود؛ چرا که مخاطب به سبب توانایی و اراده‌ای که دارد می‌تواند در متن روایت‌ها دستکاری‌های مهمی انجام دهد. به دیگر سخن «منِ خواننده تأثیری بر متن‌های روایی می‌گذارم که می‌توان نشان داد به بزرگی همان تأثیری است که متن‌ها بر من می‌گذارند.»
اکنون سؤال این است که این تأثیرات یا تصرفات من به‌عنوان خواننده متن‌های روایی چگونه است؟
«روایت بدون همکاری مشتاقانه من مخاطب جان نمی‌گیرد. بهایی که ما برای این همکاری طلب می‌کنیم این است که به سادگی اطلاعات گفتمان روایی را نمی‌پذیریم و بیشتر مواقع چیزهایی در متن هست که ما آنها را نادیده می‌گیریم و چیزهایی در متن نیست ولی ما آنها را در متن می‌گنجانیم. به بیان دیگر ما «کم‌خوانی» و «بیش‌خوانی» می‌کنیم.

کم‌خوانی
کم‌خوانی ما کاملا بدیهی است. بسیار دشوار بتوان از تمام جزئیات یک روایت سردرآورد و آنها را به ذهن سپرد. به قول فرانک کرمود که واضع این اصطلاح بوده: «کاملا طبیعی است که بخش بزرگی از رمان [یک روایت] عملا نخوانده باقی بماند.» شاید به‌علت همین «کم‌خوانی» است که ما هنگام تفسیر روایت‌ها توجه خود را متمرکز بر موضوعی می‌کنیم که به‌نظرمان موضوع اصلی است و در نهایت آنکه موضوعات دیگر را نادیده می‌انگاریم. در واقع ما با گزینش سعی می‌کنیم روایت را در ساحت پرسش‌ها به فرجام برسانیم و با این کار به تفسیری از روایت برسیم. اینجاست که می‌توان فهمید چگونه علقه‌های شخصی یا فرهنگی خودآگاه یا ناخودآگاه در تفسیر روایت‌ها دخیل هستند. از سوی دیگر باید دانست که انگیزه اصلی در انتخاب موضوعاتی برای تفسیر و نادیده‌انگاشتن سایر موضوعات، همان میل به برطرف‌کردن ویژگی‌های نابسامان و نابهنجار متن و سروسامان‌دادن به آن است. به دیگر سخن ما در زندگی‌مان ناگزیریم کنشی از خود نشان دهیم و برای انجام آن باید بدانیم (یا دست‌کم تصور کنیم که می‌دانیم) قصه چیست. کنش ما در قالب انتخاب و گزینش بخش‌ها و موضوعات تجلی می‌یابد. چنانچه روانشناسان نیز معتقدند ما معمولا در ذهن‌مان اولویت را به نخستین برداشتی می‌دهیم که در خوانش یا مشاهده روایت دستگیرمان شده. لذا مطابق با همان اثر تقدم، کم‌خوانی می‌کنیم.

بیش‌خوانی
نکته جالب توجه آنکه ما درعین آنکه کم‌خوانی می‌کنیم، به بیش‌خوانی در مواجهه با روایت‌ها مبتلا هستیم. بدین صورت که ما ویژگی‌ها، انگیزه‌ها، حالت‌ها، تصورها، قضاوت‌ها و حتی رخدادهایی در روایت‌ها می‌یابیم که هیچ مابازایی در گفتمان روایی ندارند. این موضوع هم به‌گفته «روایت‌شناسان» ریشه در پیش‌زمینه‌های متفاوت ما و تداعی‌های ذهنی مختلف و ترس‌ها و امیال متنوع ما دارد.
برخی معتقدند «بیش‌خوانی معمولا در روایت‌هایی رخ می‌دهد که مخاطب را در وضعیت بلاتکلیفی رها می‌کند؛ یعنی اگر یک روایت به فرجام نرسد، ما خودمان سعی می‌کنیم به فرجام برسانیمش، حتی به قیمت چشم‌بستن روی برخی جزئیات یا تصور جزئیاتی که در روایت وجود ندارد.»
«البته گریزناپذیری بیش‌خوانی دلیل دیگری هم دارد: روایت‌ها ذاتا پر از شکافند. حتی اگر نهایت تلاش‌مان را بکنیم تا از کم‌خوانی و بیش‌خوانی پرهیز کنیم، چون می‌خواهیم در روایت‌هایی که می‌خوانیم یا می‌بینیم معنایی بیابیم، باز هم مجبوریم خودمان چیزهایی به روایت اضافه کنیم.»
ولفگانگ ایزر در توضیح همین امر می‌گوید: «هر متنی بالقوه می‌تواند نمودهای گوناگونی داشته باشد و هیچ خوانشی هرگز نمی‌تواند تمام این نمودها را به‌صورت بالفعل درآورد، زیرا هر خواننده‌ای شکاف‌ها را به شیوه خاص خودش پر می‌کند و بدین‌ترتیب تمام احتمالات گوناگون دیگر را رد می‌کند. خواننده هنگام خواندن تصمیم می‌گیرد که چطور شکاف‌ها را پر کند. هنگام همین کنش است که پویایی خوانش آشکار می‌شود.»
اما برای آنکه کم‌خوانی و بیش‌خوانی را به حداقل برسانیم چه باید کرد؟
دراین‌باره راه‌حل‌ها و نظرات متعددی وجود دارد که یکی از مهم‌ترین آنها تکیه بر قابلیت بازبینی خوانش است. بدین صورت که ذهن‌های مختلف را کنار هم بگذاریم تا دریافت‌هایشان را به اشتراک بگذارند. درنتیجه جمع‌خوانی‌ها و مباحثه و گفت‌وگو پیرامون متن‌ها و روایت‌ها می‌تواند یاری‌گر ما به‌منظور کاهش کم‌خوانی و بیش‌خوانی باشد.

پ.ن: برگرفته از کتاب «سواد روایت» 
نوشته اچ.پورتر ابوت

 

این خبر را به اشتراک بگذارید